جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۶ مرداد ۱۲, جمعه

يك چمدان خاطره از همدان


كامنت يحيي صفی آريان بر ياداشت احياي تحكيم صرف نظر از نقدش – كه اميدوارم در فضايي منطقي در موردش به بحث بنشينيم- يادي بود از جشنواره همدان. در طول جشنواره آقسخنرانی صاحبنظران در نشستهای جنبیاي صفاريان را فقط دورادور مي‌ديدم و فرصت صحبت و آشنايي فراهم نيامد! منظور اولين جشنواره دانشجويان وبلاگ نويس است. اردوها، همايش‌ها و جشنواره از طلايي‌ترين خاطرات من در طول تحصيلم هستند؛ جشنواره همدان اما در نوع خودش منحصر به فرد است. شايد هم به دليل آنكه ديگر تكرار نشد اينقدر برايم خاطره انگيز است.
حدود 100 وبلاگ نويس در اين جشنواره در سه بخش سياسي، فرهنگي اجتماعي و علمي آموزشي پذيرفته شدند. من هم باhttp://ghalebi.persianblog.com  در جشنواره شركت كردم.
با اتوبوسي كه برگزاركنندگان ترتيبش را داده بودند از تهران به سمت همدان حركت كرديم. در برخورد اول هيچ كدام از بچه ها را نمي‌شناختم؛ ولي در حين سفر توزيع يك نشريه را بهانه‌اي كردم براي آشنايي با تك‌تك همسفران. در دانشگاه بوعلي‌سيناي همدان برخلاف ساير جشنواره‌هايي كه تا آن موقع شركت كرده بودم خيلي سريع پذيرش شديم. گپ و گده در حاشیه جشنوارهخوابگاه با عماد برقعي -كه آن زمان جامعه شناسي دانشگاه علامه مي‌خواند- يكي از همشهريان يزديم و مجيد غلامي هم اتاق شديم. آقاي غلامي با ريش ستاري، كت شلوار و چهره جديش حسابي بيادم مانده است.  روز اول جشنواره متوجه شدم جشنواره دو تا دبير دارد! يكي‌يشان همين آقا يحيي بود. جشنواره طي چند روز با نشست‌هاي جانبي فراوان برگزار شد. آن طور كه يادم مانده است از هادي خانيكي تا اميد معماريان سخنراني كردند. بعضي از بچه‌ها به تعدادي سخنرانان -كه بعضا از داوران هم بودند- اعتراض داشتند. حسين منصور سر دسته شورشي‌ها بود؛ با اين كه همراهي‌يشان نكردم گله‌اي از من نداشتند؛ ولي حسابي از يكي از خانم‌هاي شركت كننده كه از داوران دفاع كرد ناراحت شده بودند و تا آخر جشنواره دست از سرش بر نداشتند. يادم مي‌آيد اميد محدث كه با شوخي‌هايش حسابي بچه‌ها را مي‌خنداند در اين اعتراضات هرچه مي‌خواست جدي صحبت كند كسي جديش نمي‌گرفت!
يادم است كه يكي از بچه هاي اصفهان از مجري مراسم خوشش آمده بود دوستان اصول گرای شرکت کننده در جشنوارهو حسابي در تكاپو بود اما نفهميدم سر انجام كار به كجا رسيد. پذيرايي خوب جشنواره مخصوصا براي من كه از خوردن لذات فراوان مي‌برم حسابي تو ذهنم مانده است. فكر كنم شام آخر بود كه ميز كناري ما دبير شوراي عالي انفورماتيك، استاندار همدان و ... نشسته بودند. يادم مي‌آيد كه غذايشان مفصل‌تر از ما بود. من با اعتراض رفتم كنارميزشان و گفتم: حكمت اينكه شماها وقتي كنار مردم هم هستيد نمي‌تونيد مثل بقيه غذا بخريد چيه؟ يكي از مسئولان گفت: پسر توي اختتاميه هم نزديك بود دردسر درست كني! قصه دردسر اين بود كه توي مراسم اختتاميه مجري مراسم به دادستان همدان هم خير‌مقدم گفت. من هم شروع كردم به غرغر كردن و با صداي نسبتا بلند گفتم: دادستان كيه؟   نفري كه دقيقا جلو من نشسته بود و ريش انبوهي هم داشت، برگشت طرف من و گفت: در خدمتم. من هم گفتم: مي‌خواستم باهاتون آشنا بشم!
داوران از وبلاگ آقاي خامنه‌اي سلام به خاطر عنوانش تقدير كردند؛ وبلاگ من هم هيچ جايزه‌اي نصيبش نشد. قبل از اعلام برگزيدگان كليپ زيباي از جشنواره -كه يك كلوز آپ  از چهره من در حالي كه توي يكي از نشستها خوابم برده بود- پخش شد. از آن موقع تا حالا دست به دامنعکس دسته جمعی شرکتکندگان و برگزار کنندگان جشنواره تمام بچه‌هايي  كه از دانشگاه بوعلي مي‌شناختم، شدم؛ ولي تا الان كه چند سال مي‌گذرد هنوز نتوانستم CD  اختاميه را گير بيارم. در مسير برگشت بچه ها شعر مي‌ساختند و بعد از آهنگ سازي دست جمعي مي‌خواندند؛ مخصوصا براي آن خانمي كه اسمش را گذاشته بودند آسانسور. يكي ديگر از خانم‌ها نيز آواز مي‌خواند. اين موضوع چند نفري را ناراحت كرده بود، از جمله محمد صالح فتاح كه دانشجوي حقوق دانشگاه امام صادق است.
جشنواره همدان خاطرات شيرين و تجربه‌هاي فراواني همراه خود داشت ولي از همه اينها مهمتر آشناي با دوستاني كه دوستي با هركدامشان ارزش صد با تشكر از برگزار كنندگان را دارد. آقاي صفی آريان ممنونم هم بابت جشنواره هم بابت يادآوري خاطراتش.
گزارش کامل حسین منصور از اولین جشنواره دانشجویان وبلاگ نویس
شب های همدان
+