جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ فروردین ۱۲, پنجشنبه

چند نکته در مورد موشک و گفتمان

۱- یک سری از مواضع اخیر آیت‌الله خامنه‌ای است عجیب است. مثل واکنش به مطلب حسین باستانی در سایت بی‌بی‌سی یا موضع گیری در مقابل رای اکثریت مردم آنهم فردا انتخابات، از طرف کسی که بنا به تعریف قرار است رهبر کلیت جامعه باشد نه هوادارن خودش. یا واکنش به تویتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی. واکنش‌های اینچنینی در سطح حسین شریعتمداری است نه رهبری یک نظام سیاسی. و حتی نه رهبر یک جناح سیاسی.
۲- عبری نوشتن روی موشک و تهدید اسرائیل کار عجیبی است. یعنی اگر اسرائیل جاسوس مستقیمی در سپاه داشت و از او می‌خواست خوراک لازم برای بازی‌های بین‌المللی او فراهم کند احتمالا چه چیزی از او می‌خواست؟ اسرائیل مخصوصا دولت حاکم فعلی، در پی تقویت این موضع است که ایران موجودیت اسرائیل را به صورت نظامی تهدید می‌کند و بخاطر این تهدید اسرائیل نیاز به حمایت فوری دارد و نباید حساسیت را روی ایران کم شود. چه چیزی می‌تواند این خواست اسرائیل را تامین کند؟ احتمالا انتشار عکسی از آزمایش موشکی که نوشته‌ای به زبان عبری دارد و مستقیم اسرائیل را تهدید می‌کند. آیا چنین کاری جز از سر ناگاهی ممکن است؟ که در غیر این صورت جز اسم خیانت می‌تواند بر آن گذاشت؟

۳- تیوتر منتسب به آقای هاشمی حرف عجیبی منتشر کرده‌است. جهان آینده جهان گفتمان است نه موشک ادعا ساده آنگارانه‌ای است. گویی جنگ طلبی ساده‌انگارانه‌ی یک عده، ما را از طرف دیگر بام به صلح طلبی بسیط کشانده‌است. همانقدر که جنگ و منازعه مدام منافع کسی را تامین نخواهد کرد. صلح هم تنها با گفتگو و گفتمان اینها تامین نمی‌شود. شخصا طرفدار مذاکره و تعامل و حتی سازش سر منافع ملی هستم اما نکته این است که اگر قدرت نداشته باشیم کسی اصلا سر میز مذاکره با ما نخواهد نشست. اگر توان جنگیدن و آمادگی برای مواجه جنگی نداشته باشیم نمی توانیم صلح را تامین کنیم. به نظرم موضع آیت‌الله خامنه‌ای در این زمینه خیلی دقیق‌تر و ناشی از فهمی استراتژیک از منطق قدرت و سیاست در جهان امروز است. ضامن توافق‌ها، قدرت ما در بهم زدن بازی است. ما در صورتی می توانیم از نعمت صلح بهره ببریم که جنگیدن با ما پرهزینه باشد. عربستان یک دهه است بزرگ‌ترین خریدار سلاح‌های پیشرفته، مخصوصا ناوگان هوایی از کشورهای غربی است. ناوگانی که الان در یمن در حال آزمایش است. این را هم در نظر بگیرید که متاسفانه در عملیاتی که نیروی هوایی کشورمان در تکریت کرد نشان داد که خیلی نیروی هوایی کارآمدی نداریم. در این شرایط چه چیزی تضمین می‌کند که مجبور نشویم با عربستان وارد جنگ مستقیم شویم؟ جنگی که بدلیل فاصله جغرافیایی، نیروی هوایی در آن دست بالا را خواهد داشت. ما باید توان موشکی قوی داشته باشیم تا خانواده‌هایمان زیر بمباران یک کشور خارجی کشته نشوند.
۴- بدیهی است صلح پایدار با هم‌تنیدگی اقتصادی و منافع مشترک پایدارتر خواهد شد. ما با گره زدن منافع اقتصادی کشورهای بزرگ به اقتصاد خودمان، تحریم و جنگ را علیه کشورمان با سختی بیشتری مواجه خواهیم کرد. اما مگر کم بوده است زمانهایی که علارغم منافع اقتصادی مشترک ( اروپا در زمان جنگ جهانی دوم) جنگها شروع شده‌اند. گفتگو، مذاکره و طراحی مدل ها برد-برد آلترناتیو توان نظامی، مواجه مستقیم و افزایش نفوذ سیاسی نیستند. اینا با هم کار می‌کند. ظریف وقتی می‌تواند مذاکره کند که قاسم سلیمانی‌ای باشد. قاسم سلیمانی وقتی می تواند با جنگیدن منافع ملی کشورش را پایدار تامین کند ظریفی باشد که برود از از موضع قوت منافع بیشتری را برای کشور بخرد. ما به هر دو اینها توامان و با هم احتیاج داریم. این‌ها دو پای ما برای ایستادن هستند. بدون هر کدام، ما لنگ خواهیم زد.
۵- نقد سیاست تنش‌زایی احمدی نژادی‌ها و امثالهم بخشی از ما را به این گمان اشتباه انداخته‌است که اگر ما بچه‌های خوب و سر به زیری باشیم دیگر کسی با ما کار ندارد. این نگاه واکنشی است که البته تا تنها مشغول نقد سیاست‌های تنش‌زا است کارکردی مثبت هم دارد اما اگر بخواهد در مقام سیاست گذاری و ایجابی قرار بگیرد ساده کردن منطق قدرت در جهان است که تضاد منافع و تعارض‌ها و جاه طلبی ذاتی انسانی و جوامع انسانی برای گسترش منافع و دامنه نفوذ را نمی‌بیند و چه بسا بیشتر امنیت کشور را به خطر بیاندازد.
۵- وقتی در مورد توان نظامی کشور صحبت می شود. یکی از مغلطه‌های که می‌شود اشاره فوری به تجربه کره شمالی است که اینها  هم بمب اتم دارند ولی بدبختتند. فارغ از اینکه الان اتفاقا بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان بجز آلمان ارتش‌های بزرگی دارند. سلاح هسته‌ای و توان موشکی بالا اتفاقا در اختیار توسعه یافته‌ترین کشورهای جهان است. از تجربه‌های تاریخ خودمان که آقای ظریف اخیرا به درستی به آن اشاره کرده است نباید غافل شیم. که اگر ما سیستم موشکی قوی داشتیم صدام تهران را هر روز بمباران نمی‌کرد. یا قبل از آن وقتی توپ نداشتیم مجبور شدیم آذربایجان شمالی را به روسیه واگذار کنیم و روس‌ها در گیلان جوالان بدهند. ما برای اینکه بار دیگر هواپیماهای جنگی دشمن روی خانه‌هایمان بمب نریزند نیاز داریم بتوانیم به هر دشمن بالقوه‌ای نشان دهیم که اگر به ما آسیب بزنی ما هم توان این را داریم که به تو آسیب بزنیم. اگر شهرهای ما آسیب ببینید شهرهای شماهم در امان نخواهند بود. و البته این صلح مسلح وقتی پایدار خواهد شد که منافع بسیاری از جمع منافع اقتصادی کشورهای مختلف با با منافع خودمان گره بزنیم. وقتی پژو ۴۰۰ ملیون یورو در تهران سرمایه گذاری کند وزیر خارجه فرانسه جور دیگری در مناسبات جهانی بازی خواهد کرد. اما بلاخره رافائلی که فرانسه به امارات فروخته است برای موزه خریداری نشده‌است و ما باید آماده باشیم و نشان بدهیم که صرف نمی کند از سلاح جنگیشان علیه ما استفاده کنند چون هم منافع اقتصادی با ما دارند و هم چون ما هم می‌توانیم از سلاح هایمان علیه آنها استفاده کنیم.

۱۳۹۴ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

آینده‌ی اصولگرایان


یکی از پدیده‌های این انتخابات تفاوت بین واکنش نسل جوان و نسل پیر اصول‌گرایان بود. این تفاوت هم می‌توانند دل‌گرم کننده باشد و هم می‌تواند نگران‌کننده باشد. نسل قدیمی‌تر اصول‌گرایان، در موضع‌گیری‌های عمومی که در این چند روز شاهد آن‌ بوده‌ایم، هنوز قبول نمی‌کنند که جایی از کارشان می‌لنگد. آن‌ها، حتی در شکست هم انگشت اتهام را به سمت رقبا گرفته اند، در حالی‌ که نسل جوان دریافته است که مختصات جامعه عوض شده است.
به عنوان مثال به واکنش صادق لاریجانی و وحید یامین‌پور به نتیجه‌ی انتخابات دقت کنید. هر دوی این اصول‌گرایان، از نسل قدیم و جدید، از تندروهای جناح اصول‌گرایان اند. صادق لاریجانی، به نواختن رقیب پرداخته است و از رای‌دهندگان شکایت دارد که چرا به گونه‌ای رای داده‌اد که دو تن از دوستان آقای لاریجانی برای مجلس خبرگان رای نیاورند.( منبع http://goo.gl/ThOnlo ) او ظاهرا  در نظر نمی گیرد که اگر رانت حذف رقیب نبود و لیست آقای هاشمی می توانست برای همه حوزه‌ها عضو اختصاصی داشته باشد سرنوشت انتخابات خیلی متفاوت رقم می خورد. .اما وحید یامین پور با اینکه ازوضعیت نارضی است، دنبال زمینه اجتماعی است. ( منبع https://goo.gl/cTg4oh )
چرا این موضوع جالب است؟ اجازه دهید قبل از اینکه توضیح دهیم چرا تفاوت واکنش‌ها هم دل گرم کننده و هم نگران کننده است چند تا از موضوع گیری های نسل جوان‌تر اصول گرایان رو مرور کنیم.
به این مواجه‌ی مستقیم مرتضی روحانی با صورت مسئله توجه کنید: «به نظرم تا زمانیکه دالّ مرکزی جریان اصولگرایی «پیگیری منویات رهبری» است، وضع ما از این بهتر نمی‌شود. تا زمانیکه به دنبال عقلانیت سیاسی نباشیم و سعی نکنیم با فعالیت‌های نظری و عملیِ خودمان بخشی از هزینه‌های رهبری را بر دوش بکشیم، و دائماً به دنبال این باشیم که منویات رهبری را اجرایی کنیم یعنی نمی‌خواهیم مسئولیت کاری را که انجام می‌دهیم بر عهده بگیریم. یعنی می‌خواهیم شخص دیگری تصمیم بگیرد و ما آن را اجرا کنیم. همیشه منتظریم که ایشان فرمایشی داشته باشند تا ما کاری بکنیم. نتیجه این رویکرد چه می‌شود؟
نتیجه این می‌شود که اصولگرایان دائما ادبیات نظری تولید شده توسط رهبر انقلاب را در سخیف‌ترین لایۀ ممکن و در بدوی‌ترین امور هزینه می‌کنند بدون آنکه توانایی آن را داشته باشند که خطی بر آن بیافزایند یا آن را با شرایط کاریشان تطبیق دهند، این می‌شود که حتی شعارهای تبلیغاتیشان نیز بدون هیچ خلاقیتی مستقیم از سخنان رهبری وام گرفته می‌شود. تابع‌اش می‌شود کپی پیست کردن حرفهای رهبری پای عکس‌های جناح مقابل و...
به زعم من این رویکرد (پیگیری منویات رهبری) برآمده از نگاه اشعری مسلکانه و اخباری‌گرایانه ایست که عمل و نظر را از یکدیگر منقطع می‌داند و به جای آنکه باور داشته باشد که حسن و قبح امری ذاتی است آن را حاصل امر و نهی مولا می‌داند ؛ یعنی کاملا اشعری مسلکانه خوبی و بدی کار‌ها را نه در خود کار‌ها می‌داند بلکه در امر و نهی مولا به آن کارها می‌داند؛ و این دقیقاً خلاف رویۀ حکمای شیعه و رفتار سیاسی امام و رهبری است.» ( منبع https://goo.gl/TCwy0U )
یا این تحلیل عمیق نوسنده وبلاگ آهستان را بخوانید:« با همچین مقایسه های ناشیانه ای می شود نتیجه گرفت که اصولگرایان حامی نظامند! اما یادمان نرود که بسیاری از آنها ممکن است در جنبه هایی دیگر (مثلا مسائل مالی و …) هیچ فرقی با دیگران نداشته باشند و یا حتی گاهی پرونده هایی سنگین تر داشته باشند! انقلابی بودن برخی از آنها هم به این معناست که در حقیقت دارند از خودشان دفاع می کنند. چرا که موجودیت آنها به دفاعشان از نهادهای خودشان وابسته است. همچنانکه در دهه شصت، چپی ها در ارکان قدرت حضور داشتند و خیلی محکم و قاطع، از همه نهادهای انقلابی و حکومتی دفاع می کردند و به دیگران می تاختند اما همین که از قدرت کنار رفتند، به همان نهادها حمله کردند!
از سویی، انقلابی بودن تنها در دفاع از برخی سیاست های نظام خلاصه نمی شود. اصولگراها همان قدر که نگران ارکان نظام و انقلاب و دین و ارزش ها هستند، باید از آزادی های مشروع و قانون اساسی و حقوق شهروندی و بسیاری از مسائل دیگر هم دفاع کنند. نه آنکه با سکوت و بی توجهی خود نسبت به این موارد، آنها را به رقیب خود واگذار کنند. همچنین باید نگاه خود را به جامعه و جوانان عوض کنند و بیش از پیش با موضوعات و مسائل فرهنگی و هنری درگیر باشند.» ( منبع: https://goo.gl/fH9gfw)

اما چرا واکنشهایی ازاین دست همزمان هم دلگرم کننده و هم نگران کننده است؟

نسلی از اصولگراها عادت کرده اند به‌ جای رقابت، رقیب را حذف کنند. به‌ جای حرف جدید، جلوی طرح دیدگاه‌های متفاوت در جامعه را بگیرند. به‌ جای نشان دادن توانایی‌هایشان، دررسانه‌های فراگیر ملی دست به بایکوت یا مخدوش کردن هرچهره‌ی متفاوتی که می تواند منشا تاثیر بشود بزنند. این امر در کوتاه مدت می شود باعث حفظ منابع قدرت در سطح حکومتی می شود اما به قیمت از دست دادن منابع اجتماعی قدرت تمام می‌شود. این روند کم کم توانایی بازی در شرایط آزاد و رقابت در سطح جامعه  را از آنها می گیرد. بدین ترتیب است  که امروزه  وقتی مشارکت بالا باشد اصلاح‌طلبان انتخابات‌ها را م‌ برند. چنانکه الان اصولگرایان به رقیبی با  دستان بسته باخته‌اند. رقیبی که اعضای تیمش، رد صلاحیت شده اند، علیه‌ش تهمت پراکنی شده است و قس علی هذا. این روند در بلند مدت به نفع ما اصلاحطلبان است. چرا که مدام این جریان خودش را در مقابل جامعه قرار می دهد، مدام خودش را از شرکت در رقابت واقعی محروم می کند و در عین حال ما را مجبور می کند با دستان بسته رقابت کنیم و برای واکنش به محدودیت های در سطح حکومت به منابع اجتماعی تکیه کنیم. کاری که باعث می شود ما مدام قوی تر شویم و آنها مدام ضعیف تر.

درست است که بدون رانت قدرت، امثال جنتی، صادق لاریجانی، یزدی و مصباح به سرعت توانایی بازی در شرایط رقابتی را از دست می دهند، اما نمی‌توانیم کتمان کنیم که اصول‌گرایان از پایگاه اجتماعی جدی برخوردارند و آن‌دسته ازهم‌وطنمان که امروزبه اصول گرایان رای می دهند بخش مهمی از جامعه هستند.
بالاخره درهمین تهران که اصول گرایان شکست سختی خورده‌اند بعضی از اصول گریان رای ملیونی اورده‌اند.
ما می‌توانیم خوشحال باشیم که به مرور، نمایندگان این بخش از جامعه تبدیل به چهره هایی می شوند که لاجرم در هم انتخاباتی شکست خواهند خورد اما در هر صورت حامیان احتماعی اصولگراین حضور خواهند داشت.
همانطور که اصولگرایان نسل قبل نمی خواهند قبول کنند که اصلاح‌طبان گرایشی با ریشه های قوی اجتماعی هستند و نمی‌توان با انتصابش به دشمن و خارجی‌ها، یا با پروپاگاندای کیهان و صدا و سیما یا حتی با داغ و درفش حذفش کرد برخی از ما هم نمی‌خواهیم قبول کنیم که اصولگرایان بخش مهمی از جامعه ایران هستند. اینکه الان اصول گرایان یک طرف بازی انتخابات هستند فقط پیامد سرکوب،  بگیر و بند و رانت قدرت نیست.
به عبارت صریح تر به نظر من در شرایط کاملا دموکراتیک ومردم‌سالار، با رسانه‌های کاملا آزاد، بدون صدا و سیمایی که نقش پروپاگاند یک جناح را بازی کند و بدون شورای نگهبانی که نامزدهای گرایشهای مختلف سیاسی را حذف کند، باز دو نیروی اصلی سیاسی جامعه‌ی ما حول اصلاح‌طلبان و اصولگراها خواهد گشت. ممکن است در شرایط آزاد تر چهره‌ها و سر‌لیست ها عوض شوند اما، به گمان من، دو نیروی سیاسی اصلی تغییر چشم‌گیری نخواهند کرد.

به همین دلیل است که واکنش جوانترهای اصول‌گرایان هم نگران‌کننده وهم امیدوارکننده است. آن‌چه برای رای‌ اصلاح‌طلبان در انتخابات‌های آینده نگران کننده است این است که نسل جدید اصول‌گرایان استعداد دیدن جامعه و به روز کردن خودشان را داردند. این استعداد خبر از این می دهد که حتی در یک دموکراسی ناب هم نسل جدید اصولگرایان می توانند در انتخابات تهران با مشارکت بالا هم پیروز انتخابات باشند. و ما با سیاستمداران جدیدی مواجه خواهیم بود که شکست دادنشان در انتخابات بسیار سخت تر از امثال جنتی‌ خواهد بود. اما این واکنش وقتی به منافع ملی می‌اندیشیم، امیدوار کننده است. از این جهت که استعداد اینها در درک واقعیت تغیرات اجتماعی، شکاف دولت و ملت و بحران نمایندگی سیاسی را در کشور ما کم‌تر خواهد کرد. پس  می توانیم امیدوار باشیم ایرانی ها که دو اقلیت قدرت‌مند و مهم‌شان همین اصولگراها و اصلاح طلبان هستند بتوانند به ساختار سیاسی کشور شکلی بدهند که نمایندگی سیاسی بتواند برای تامین منافع مردم کار آمدتر عمل کند.