جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

همچنان «هر ایرانی یک ستاد»

«ما می‌خواهیم کمک کنیم؛ چه کار کنیم؟» این سوالی است که تکرار آن یک نشانه است. در سالهای گذشته همیشه نزدیک مناسب‌های سیاسی یا ایام انتخابات این سوال زیاد شنیده می‌شد. خوب بعد از گذشت زمان هم تعداد کسانی که این سوال را می‌پرسیدند به طور محسوسی کاهش پیدا می‌کرد. البته در هر انتخابات وضعیت متفاوت بود. یعنی همان قبل از انتخابات بسامد این سوال مظنه‌ی خوبی برای حس کردن میزان حساسیت جامعه بود. انتخابات گذشته به طور اعجاب آوری این سوال زیاد شد و قطعا راهبردی جز «هر ایرانی یک ستاد» نمی‌توانست این ظرفیت را دنبال کند. اما نکته عجیب انتخابات گذشته چیز دیگری است. وقتی چند ماه بعد از انتخابات فرصت مواجه با جامعه را یافتم همچنان این سوال وجود داشت که «ما می‌خواهیم کمک کنیم؛ چه کار کنیم؟»روزنامه تک برگی کلمه


البته بسامد این سوال به مرور کم می‌شد تا زمان درخواست مجوز میرحسین و آقای کروبی برای تجمع ۲۵ بهمن. بعد از آن باز تکرار این سوال به گونه عجیبی افزایش یافت. اگر رکورد انتخابات گذشته را در نظر نگیریم به نظر حتی از انتخابات‌های گذشته خیلی بیشتر بود و جالب‌تر اینکه هنوز هم این سوال پر بسامد ادامه دارد. البته جمعی از دوستان در حال تهیه الگو‌های برای فعالیت هستند اما خلاصه اش به نظرم راهبرد‌‌ همان «هر ایرانی یک ستاد» است. یعنی چه؟


یعنی هر فردمان در هر جایی که هستیم در حد وسعمان تلاش می‌کنیم. لازم نیست کارهای بزرگ رقم بخورد کافی است که دلی بزرگ ابتکارات کوچک را رقم بزند. منتظر کسی نمی‌مانیم که راهنمایی کند یا بگوید چه کار کنیم. بیانیه‌های میرحسین و منشور جنبش سبز می‌تواند راهنمای عمل باشد. بقیه‌اش بستگی به خودمان دارد که در موقعیتمان چطور می‌توانیم عمل کنیم.


جمع‌های کوچک بر پایه اعتماد شکل بدهیم. مثلا گروه دوستان. هر جمع کوچکی می‌تواند یک ستاد باشد. ستادی در یک محله، در یک مدرسه، در دانشکده، در یک کارخانه یا هر جای دیگری. کار عجیبی هم لازم نیست بکنیم. بحث، مطالعه و گفتگو به زودی منشا اثر خواهند شد. می‌توانیم بسته به شرایطمان ابتکار به خرج بدهیم تا مثل زمان انتخابات صدایمان را به افراد بیشتر ی برسانیم. اگر وسع بیشتری هم در خودمان احساس کردیم می‌توانیم قدم‌های بعدی را برداریم. مثلا همین توزیع روزنامه تک برگی کلمه به نظرم کار خیلی موثری خواهد بود. اگر ستاد‌های کوچک ما در هر جا که هستند در حد‌‌ همان ساختمان، بلوک، دانشکده محله و کارگاه خودشان کلمه را توضیع کنند قطعا چشم اسفندیار استبداد را خواهیم زد.


در همین موضوع:

برای ۲۲ خرداد (۵)

یاران گمنام جنبش سبز

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

یادداشت‌های روزانه/ هوای دو نفره

امروز هوا خیلی گرم بود. اصلا یک جورایی دم کرده بود. در مورد گرمای کلافه کننده رشت حرف زد. اینکه چقدر رطوبتش آزار دهنده‌ است. از گرمای یزد گفتم، از آفتاب سوزانش؛ از اینکه قدیم‌ها، مردم، اذانِ صبح می‌زدند بیرون و قبل از اذان ظهر برمی گشتند، بعد هم تا عصر از خانه بیرون نمی‌رفتند. نظمی مخصوص کویر که با ساعت اداری به هم ریخته است. درمورد گرمای تهران صحبت کردیم، مخصوصا وقتی آلودگی هوا به آن اضافه می‌شود،  حالا اگر برای خریدن یک جلد کتاب رفته‌ باشی خیابان انقلاب و ترافیک قفل شده باشد که دیگر هیچ!


بیرون که آمدیم نم نم باران می‌زد. دوچرخه سوار شدیم. سرعتم را زیاد کردم تا از او فاصله بگیرم. می‌خواستم تنها رکاب بزنم؛ آخر هوا خیلی دو نفر شده بود!

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

شما قاتلید!

به کدامین گناه باید دردی که قساوت شما بر پیکره ما می‌زند را تحمل کنیم؟ به کدامین گناه خواهران و برادران ما را می‌کشید؟ به کدامین گناه هموطنانمان را به اسیری می‌گیرد؟ به کدام مجوز فکر می‌کنید کشور همچون ارثیه خانوادگیتان است که هر جور می‌خواهید آن را اداره کنید؟ به چه حقی توهین می کنید؟ اصلا به چه معتقد هستید؟ اصل و ارزشی انسانی در کار هست؟ تا کجا حاضرید برای قبضه قدرت دست به هر کاری بزنید؟ اصلا باورید دارید حسابرسی در کار خواهد بود؟ این همه قساوت را از کجا آورده‌اید؟ نمی‌دانم! اما می‌دانم شما قاتلید و این سنت الهی است که خون بی‌گناه ر‌هایتان نمی‌کند.

پینوشت: مظلومیت