جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

فراموشی تلخ تر از اعدام

مثل همیشه از پشت سر بازجویی می کرد. یک دفعه موبایلش زنگ خورد. بعد از چند جمله ای بلند گفت: نه بابا! هنوز سالم جلو من نشسته. بعد چند جمله ای رو رد و بدل کردند. تماسش که قطع شد، پرسید فلانی را می شناسی؛ گفتم بله؛ چندتا دیگه اسم هم آورد گفتم نمی شناسم. گفت اینها جایی داشتند صحبت می کردند و گفتند حمزه غالبی اعدام شده است. گفت دوستش می خواسته با او چک کند. نمی دانم قضیه چه بود؟ آیا این مکالمات واقعی بود یا یک نمایش دیگر برای ایجاد فشار روحی بیشتر، اما نکته مهم این بود که این حرف بر عکس بیشتر به من روحیه داد.

یکی از روشهای بازجو که فشار ایجاد می کرد تلقین این بود که همه چیز تمام شده است و همه تو را فراموش کرده اند. مردم پی زندگی شان، دوستانت هم دنبال کارشان هستند. حتی می گفتند خانواده ات هم دیر یا زود خسته خواهند شد. می روند. نمی دانم چه جوری توضیح بدهم احساس فراموش شدن چقدر سخت است، اصلا بگذارید بگویم خیلی تلخ است. یک چیزی آنطرف تر از سختی.

او گفت چند نفر در مورد اعدام تو صحبت کرده اند. نمی دانم انگیزه اش دقیق چه بود اما برای من نشان این بود که آنطور که آنها می گفتند هم فراموش نشده ام. با خودم گفتم حداقل چند نفر بخاطر خبر اعدام ناراحت بودند. فوری لبخندم را دزدیدم تا آقای بازجو متوجه نشود.

پی نوشت 1: اگر از من بپرسید و بگوئید بزرگ ترین کمک به فردی که در بازداشت است چیست؟ می گویم بعد از تنها نگذاشتن خانواده اش، نگذارید فراموش شود. حتی از تلاش برای رهایی اش هم اولویت دارد. اصلا بنظرم اینها حداقل وظیفه ما در قبال دوستانی است که به نیابت از ماها در بند هستد: خانواده شان را تنها نگذاریم؛ نگذاریم فراموش شوند.

پی نوشت 2: زنده نگه داشتن خاطره انسانی که به خاطر عقاید یا سیاست در بند است فقط ادای یک تکلیف اخلاقی فردی نیست. بلکه پیامد های جدی اجتماعی و سیاسی دارد. با زنده نگه داشتن خاطره مقاومت فرد در ذهن جمعی مان، کنش او معنی اجتماعی پیدا می کند. هر نماد، نشانه، جمله یا پیامی که این کار رو بکند می شود پای بیرون از زندان. بدین ترتیب مقاومت در مقابل سرکوب رو دو پای خودش می ایستد؛ هر چه یادگاری های او بیشتر،این پا بلند تر و صدای آن رساتر. اینجوری است که الان نوشتن از دوستان، گفتن و به هرنحوه زنده نگه داشتن یاد دوستان در بندمان یکی از راههای مقاومت است.

پی نوشت 3: زنده نگاه داشتن خاطرات رنج ها در آگاهی جمعی مان موجب انباشت تجربه ای می شود که امکان حذف خطا ها را برای ما فراهم می کند. فراموش نکردن سختی و نگهداشتن آن در آگاهی و حتی یادآوری مداومش، زنگ خطری می شود که همیشه  پیش گوشمان باشد تا بخاطر فراموشی مجبور به تکرار خطاهایمان نشویم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

بشارتِ زوال

شنیدن خبر اعدام همیشه تلخ است؛ اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که باز برای ترساندن مردم چند نفر را قربانی کرده اند. وقتی می ترسند هیج کاری ازشان بعید نیست، حتی بازی کردن با جان انسان های بی گناه؛ کاملا لمس کرده ام که چطور می نشینند، اول تصمیم می گیرند که چند نفر و در چه زمانی باید کشته شوند، بعد دنبال طعمه می گردند. خودمان دیگر حس کرده ایم وقتی در اطلاعیه دادستانی به عنوان سند، به اعترافات متهم اشاره می کند یعنی چه! می فهمیم وقتی طعمه انتخاب شد و هیچ مدرکی علیه اش وجود ندارد، بازجو باید از متهم اعترافات بگیرد؛ "اعترافات صریح"، برای من، یعنی انسانی که تحت فشار و شکنجه بوده است برای قبول کردن اتهامی که مدرکی علیه اش وجود ندارد. دیگر خودمان لمس کرده ایم که چگونه بازجوها سند سازی و اتهام تراشی می کنند و از کاه کوه می سازند. دیده ام که نه شرع جلو دارشان است نه قانون محدودشان می کند و نه به اخلاقی پای بند هستند.

وقتی ماجرا نزدیک خرداد ماه اتفاق می افتد؛ وکیل پروند و خانواده او از اجرای حکم اطلاع ندارند؛ روند دادرسی مشکوک و ناقص باشد، بیشتر این گمان را در ما تقویت می کند که گرفتن جان چند نفر، تصمیمی سیاسی بوده است. می خواستند با کشتن آنها و ترساندن بیشماری، ترس خودشان را فرو نشانند.

از آنطرف دیشب مصاحبه رهبر گروه تروریستی پژاک را در بی بی سی دیدم. پژاک هم هموطنانمان را کشته است؛ آنها هم برای مقاصد سیاسی و ترساندن، آدمهای بی گناه را منفجر  کرده اند. چطور می شود عصبانی نبود از کسانی که برادران ما را می کشند؛ چه پژاک که در کردستان می کشد و چه آنهایی که در خیابانهای تهران فرزندان این ملت را جلو دوربینها به ضرب گلوله مستقیم می کشند. چطور می شود خشمگین نبود از این که می کشند برای اینکه بترسانند.

الان عصبانیم از اینکه دقیق نمی دانم تکلیفم چیست و چه باید بگویم اما حداقل می توانم به صراحت بگویم که آه مظلوم بنیان برانداز است؛  حتی جان یک نفر بی گناه را با هر انگیزه گرفته باشید برابر است با اینکه همه انسانها را به قتل رسانده باشید [1]و جنایتی بالاتر از این نیست. سنت الهی است که خون  بی گناه رهایتان نمی کند؛ اتفاقا ریختن خون زوالتان را بشارت می دهد[2]. دیگر فهمیده ایم که شما از هیچ کاری برای ماندن ابا ندارید اما بازهم بنا به تکلیف امر به معروف و نهی از منکر، دعوتنان می کنیم که به وعده های الهی باور داشته باشید.


[1] مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً؛

آن كس كه انسانى را بدون اینكه قاتل باشد و یا در زمین فساد كند بكشد، گویا همه مردم را كشته است.

سوره مائده آیه 32

[2] إِيَّاكَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلَا تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَكَ بِسَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوهِنُهُ بَلْ يُزِيلُهُ وَ يَنْقُلُهُ
[ای مالک] از خونريزى بپرهيز، و از خون ناحق پروا كن، كه هيچ چيز همانند خون ناحق عذاب الهى را نزديك و مجازات را بزرگ نمى‏كند، و نابودى نعمت‏ها را سرعت نمى‏بخشد و زوال حكومت را نزديك نمى‏گرداند، و روز قيامت خداى سبحان قبل از رسيدگى اعمال بندگان، نسبت به خون‏هاى ناحق ريخته شده داورى خواهد كرد، پس با ريختن خونى حرام، حكومت خود را تقويت مكن. زيرا خون ناحق، پايه‏هاى حكومت را سست مى‏كند و بنياد آن را بر كنده به ديگرى منتقل سازد.

نهج البلاغه، فرمان حضرت علی(ع) به مالک اشتر

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

"پیام"بری بی بدیل

بگذارید من همچنان رویه تکرار کردن پیشینه بحث را حفظ کنم، تا بتوانیم با حضور ذهن بیشتر درباره موضوع صحبت کنیم. به طور خلاصه تا اینجا در" کدام سیاست؟" در مورد این صحبت کردیم که سیاست ادامه اخلاق در حوزه عمومی است؛ درpolitical marketing تفاوت سیاست را با درکی که یکی از بدیل های جدی از سیاست –یعنی درک سوداگرانه از سیاست- را نشان دادیم. در امکان سیاست در این مورد صحبت کردیم که “اختیار” و “آزادی اراده” کنشگران، شرط لازم سیاست است. در سیاست بجای اجبار و خشونت، “اقناع” است که تعیین می کند. در "پیام" بری هم در مورد این صحبت کردیم که عمده فعالیت سیاسی معطوف به روشن کردن انتخاب درست و قانع کردن افراد برای انتخاب راه درست است که اگر این اقناع بر پایه "حقیقت" باشد، می توان آن را آگاهی بخشی نامید؛ آنچه سبب “اقناع” یا "آگاهی" می شود معمولا از طریق “پیام” منتقل می شود.

خب با اتکا به این مبانی در سیاست دو چیز اهمیت فراوان می یابد؛ اول "پیام" و در گام بعدی "پیام"بر. الان در مورد خود پیام صحبت نمی کنم. ببینید رقابت سیاسی در این مسیر، رقابت برای اقناع بیشتر است. یا بقولی "تثبیت مدلول های مطلوب برای دالهای شناور". "تجربه" نشان می دهد که رسانه های فراگیر مانند تلویزیون و رادیو، ابزارهای بی بدیلی در انتشار "پیام" هستند. از این رو رقابت سیاسی در شرایطی که حریف از رسانه فراگیر بهره می برد و تنها رسانه ما سایت های اینترنتی هستند، مثل با کارد میوه خوری به جنگ سامورایی شمشیر به دست رفتن است.

تازه همه اینها با این پیش فرض بود که امکان سیاست فراهم باشد. اتفاقا یکی از شیوه های محدود کردن سیاست تنگ کردن عرصه بر خلق ایده های متفاوت، همچنین بستن مسیر انتشار "پیامهای بدیل" است. در وضعیتی که تمام مجاری شنیدن پیام های بدیل بسته شده، آنجا، همانجایی است که حکومت تمامیت خواه توانسته، پایان سیاست را اعلام کند. از همین رو در شرایطی که عرصه بر سیاست تنگ می شود اولین گام جدی در سیاست، باز کردن راهی برای رساندن پیام های متفاوت است؛ هرچند بنظر می رسد ایده های قدرت مند و بالطبع، پیام های ساطع شده از آن راه و "پیام"بر های خود را بوجود خواهد آورد اما نمی توان نسبت به این "تجربه" هم بی تفاوت بود که تلویزیون و رادیو رسانه های بی بدیلی برای "پیام" بری هستند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

توهم سراسر بین

یکی قدیمی ترین شیوه های سرکوب، ایجاد رعب از طریق مجازات ها خشن جسمانی است. در این روش مخالفان سیاسی به شدت مورد ضرب و شتم یا آسیب های جسمی قرار می گیرند. نکته مهم این است که این اتفاق باید در مقابل چشم همه صورت گیرد تا اثر تنبیهی داشته باشد. بدیهی است که هیچ نیروی سرکوبگری نمی تواند در مقابل عده بی شمار بایستد. وقتی عده محدود می خواهد بر جمع کثیری مسلط باشد نا گزیر به پناه بردن به روش های دیگری است، برای مثال معترض سیاسی نه در خفا که در برابر چشم هزار بیننده و حتی دوربین ها به ضرب گلوله مستقیم به قتل می رسد. تا از این طریق عده ی بیشماری که با خشونت عریان نمی توان متوقفشان کرد با مرعوب شدن از طریق دیدن این صحنه از ادامه اعتراض خود منصرف شوند.[1]