یام یزدانجو مترجم و نویسنده مطلب زیبای با عنوان در نکوهش دیوانگی (یا خطابه ی ارتجاع) نوشته است . یحیا مسعودی نیز نقد جالبی با عنوان به لجن کشيدن حق اوست! بر آن نوشته که هر دو مطلب خواندنی است.
نمی دونم چرا پول بی زبون ریختم تو حلق بلو هاست و از سرویس مجانی بلاگر صرف نظر کرده بودم. خلاصه الان مشغول اسباب کشی هستم از وبلاگ قبلی به اینجا.
جستجوی این وبلاگ
۱۳۸۴ مهر ۲, شنبه
۱۳۸۴ مهر ۱, جمعه
ميخواستم به بهانه هفته دفاع مقدس از دوران 8 سال جنگ با عراق بگويم، اما ديدم اگر فقط از ايثارها، فداكاريها و تدبيرها بگويم حق مطلب را ادا نكردهام. از سوي ديگر اگر بخواهم از تلفات، خسارتها و سو تدبيرها بگوييم، به حمله به ارزشها!، آب ريختن به آسياب دشمن و هزار اتهام ديگر محكوم ميشوم. خواستم از بيسليقهگي كساني را كه سالروز حمله ارتش صدام به كشورمان را گرامي ميدارند گله كنم و به آنان پيشنهاد بدم تا روز پايان جنگ را گرامي بدارند. ديدم ممكنه اين حرفها هم به گوشه قباي سرداران بربخورد. چگونه در بعضي از كشورها در زمان جنگ در كشورشان تظاهرات ضد جنگ راه مياندازند، اما در اينجا بعد از گذشت سالها از پايان جنگ، هنوز اجازه اظهار نظر درباره آن را نيافتهايم؟
۱۳۸۴ شهریور ۲۹, سهشنبه
گفتمان سنتي در مكان سنتي
يك تالار كاهگلي روبه يك باغ پر از درخت انار كه آنرا از اندروني خانه جدا ميكند. تالار شش طاقچه دارد كه لبههاي آن با آستري از گچ تزئين شدهاست. دو طرف ايوان با دو درب كوچك چوبي به دو اتاق را دارد. توي يكي از اتاقها استاد مهمان است و اتاق ديگر براي مواقعي كه ساير ميهمانها تعدادشان زياد باشد. تاقچهاي انباشته از كتاب، تاقچه ديگر قليان و آنديگر تاقچه پذيراي يك راديو قديمي است. در روي تاقچهاي هم تابلوي شعري است با اين مضمون :خلاف مروت بود كاوليا/تمنا كنند از خدا جز خدا. كف تالار با سه تكه زيلو ميبدي -كه با رنگهاي قرمز كمرنگ و سبز زوشن بافته شدهاست- پوشانده شده است. تالار از طريق پلههاي آجري نيمدايره شكل به كف حيات -كه با خشت پخته فرش شده- راه دارد. سماوري با يك قندان بزرگ، يك قوري چاي و تعدادي استكان به راه است كه ميهمانان قبل از شروع درس و بعد از پايان آن از خود پذيرايي ميكنند. محاسن و موي بلند سپيد استاد با پيرهن پنبهاي چهار جيب كه روي پيرجامهاش مياندازد نظم فضا را كامل ميكند. در اين فضاي سنتي علامه حكمي از درون سنت از مكتب تفكيك ميگويد، هر چند به دليل محذوريتهايي كه براي من قابل درك نيست اجازه انتشار گزارش درسهاي علامه حكيمي به من داده نشده است.
۱۳۸۴ شهریور ۲۶, شنبه
سهشنبه هفته پيش علامه حكيمي مباحث اخلاق را پايان و نويد آنرا داد كه از جلسات آينده از مكتب تفكيك بگوييد. شنيدن از مكتب تفكيك آنهم از زبان استاد محمد رضا حكيمي فرصت مغتنمي است همچون نوشيدن آب از سرچشمه. مكتب تفكيك سعي دارد با تفكيك اسلام از مفاهيم فلسفه يوناني و عرفان شرقي، به زعم خودش اسلام اصيل را عرضه كند. اگر فرصتي فراهم شد گزارشي صحبتهاي علامه در مورد مكتب تفكيك را در همين وبلاگ منتشر خواهم كرد.
۱۳۸۴ شهریور ۲۳, چهارشنبه
شكاف فرهنگي
بهانه: شركت در نشست آموزشي يك اتحاديه داشجويي راستگرا و حاضر شدن پاي سخنرانيهاي متعدد كساني كه به مواضعشان نقدهاي جدي دارم، علي رغم نگاه نخست، خالي از جذابيت كه نبود و پر از نكات آموزنده نيز بود. در اين يادداشت به يكي از اين نتايج كه آنرا جالب و انتشارش را خالي از اشكال يافتم، پرداختهام.
ظرف چند سال گذشته كنوانسيون جهاني تاسيس و بسياري از كشورها با فشار يا تشويق كشورهاي صنعتي به آن پيوسته اند. كشور هاي عضو اين كنوانسيون مكلفند سرعت و ضريب نفوذ شبكه جهاني اينترنت را در كشورهاي مطبوع خويش افزايش دهند. گسترش امكان دسترسي به اينترنت در اين كشورها با فشار و حمايت دول توسعه يافته صورت ميگيرد و حتي در بعضي از نقاط، منايع مالي و گاه تجهيزات مورد نياز به طور رايگان از طرف كشورهاي شمال تامين ميشود. تلاش براي دسترسي مردم مختلف جهان به شبكه اينترنت از روي نيتهاي انسان دوستانه يا انگيزههاي اقتصادي صرف صورت نميگيرد. تصميمسازان كشورهاي توسعهيافته از طريق كارشناسان توجيه شدهاند كه دسترسي آزاد و سريع به اطلاعات به مرور بر مطالبات و از همه مهمتر فهم افراد از هستي تاثير گذاشته و درنتيجه اين افراد را به انسانهايي با فهم متفاوت از كساني تبديل ميكند كه از اين تكنولوژي محروم هستند. بدين ترتيب اين دو سته از افراد در دو سوي شكافي قرار ميگيرند كه در اصطلاح به آن ديجيتال گپ ميگويند. صاحبنظران بر اين باورند كه شكافها خصوصا مواردي كه تعارض بر محور فهم متفاوت از هستي باشد منازعه اجتناب پذير است و از اين رو ناظمان نظم جهاني براي تامين امنيت آينده جهان در پي آنند كه با تسهيل دسترسي مردم مختلف جهان خصوصا مناطق در حال توسعه از عميق تر دن اين شكاف جلو گيري كنند.
به نظر ميرسد نظير چنين شكافي البته نه بر اساس نحوه دسترسي به شبكه اينترنت كه بسبب در معرض آموزش و اطلاعات متفاوت حتي از طريق همان رسانههاي سنتي و مسير جامعه پذيري متفاوت در داخل كشور در حال رخ دادن است. شركت در نشست داشجويي راستگرا مرا به عمق اين شكاف واقف كرد. جرياني در كشور حتي شايد ناخودآگاه با ايجان توليد مفاهيم بديل براي تكتك مفاهيم رايج جهان در حال عميقتر كردن اين شكاف است. صرف نظر از اينكه شكافي كه بر محور فهم متفاوت افراد از هستي است آبستن منازعات جدي خواهد بود، به دليل موازي بودن اين شكاف با شكافهاي متعدد ديگر اجتماعي، اين تعارض به شكافي متراكم reinforcing cleavages تبديل خواهد شد. از اين رو منازعات منتجه از آن چالش برانگيزتر خواهند بود. منازعات بر اثر شكافهايي نظير فقير-غني، دولت-ملت و … گرچه محل چالش است اما به روشهاي مختلف قابل كاهش و كنترل است. اما شكاف فرهنگي آنهم به شكلي كه افراد دو سوي شكاف به مرور نقاط مشترك فكري و فرهنگي را از دست بدهند توانايي ارتباط و در پي آن امكان كاهش شكاف به شدت كاهش مييابد. حضور در سوي ديگر شكاف مرا بدين نتيجه رساند اگر اكنون با گفتگوهاي جدي به دو سوي اين شكاف پل نزنيم و در پي كاهش تعارضات نباشيم در آينده نزديك به شرايطي خواهيم رسيد كه حتي ادبيات، مفاهيم و كليد واژههاي مشترك براي گفتگو را از دست خواهيم داد و آنروز صلح و آرامش از اين مملكت رخت بر خواهد بست.
۱۳۸۴ شهریور ۲۱, دوشنبه
تنها روزنامه محلي اصلاطلب استان يزد درست از بعد از انتخابات از انتشار باز مانده بود و با عدم انتشار خود نشان سالهايي داشت كه در پيش داشتيم. سالهايي كه شايد فقط با ياد روزنامههاي منتقد سر كنيم در خاطره گوييها از آنها ياد. بايد خاطرات اين چند سال را خوب به ذهن سپرد تا همچون بازماندگان مشروطه، دولت ملي و … سالهاي بعد از اين دوره رويايي كه بعد از طلوع دولت احمدينژاد پايان يافت را براي آيندگان بازگفت. شايد آنان فرصتها را غنيمت شمرند به ثمن بخث به حراجش نگزارند. ديروز روي كيوسك اما دوباره شماره جديد آن روزنامه اصلاحطلب را ديدم. بدون درنگ شماره سردبيرش را گرفتم، تا خوشحاليم را بهسبب انتشار مجددش ابراز كنم. بعد از تعارفات كليشهاي گفت آماده است مطالبم را منتشر كند. با خود گفتم انگار غلط بود آنچه ميپنداشتم و هيچ چيز تغير نكرده و ميتوان دوباره نوشت و اعتراض كرد. اما. تاكيد داشت روي خط قرمزها كه بايد جددي تر محدوده آن را رعايت كرد. رعايت خط قرمزها فرا قانوني و خود سانسوري به سب تكرار براي همه دروني شده بود معمولا جزو بديهات كار روزنامهنگاري محسوب ميشود اما آنچه دوست روزنامه نگار را به بر شمردن خطوط قرمز ناگزير كرده بود پيشروي اين خطوط بود. فلان، بهمام، و احمدي نژاد. آيا به تاريخ پيوست زماني كه ميشد ريس جمهور را بيرحمانه نقد كرد و حتي كاريكاتورش را كشيد؟
اشتراک در:
پستها (Atom)