جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

اقدام عملی

«در خیابان با سایه‌ها می‌جنگید حال آنکه در میدان وجدان‌های مردم خاکریز‌هایتان پی در پی در حال سقوط است.»

میرحسین موسوی-بیانیه شماره شانزدهم




«تا کی حرف؟ این همه بگوییم و اعتراض کنیم که چی؟ باید یک اقدام عملی کرد.» یا همین سوال به نگاهی دیگر «چه کار عملی می‌تواند کرد؟» خوب بیاید کمی جدی‌تر به این پرسش نگاه کنیم. بنظرم بهترین تفسیر از «اقدام عملی...» این است که «باید کاری کرد که موازنهٔ فیزیکی قدرت تغییر کند. بقیه‌اش حرف است.»


خب موازنه قوا چگونه تغییر می‌کند؟ نخست بیایید صورت مسٸله را واضح‌تر کنیم. یک گرایش سیاسی که به منابع ملی کشور سلطه دارد آنرا بی‌دریغ در خدمت خودش هزینه می‌کنند. همان جناح با امکانات عمومی حزبی سراسری و مسلح ایجاد کرده است و الان کنترل سایر قوای نظامی کشو را نیز در دست دارد. با قدرت عریان در حال تخریب هر نظم و نهادی است که می‌تواند انحصار آن‌ها را در تسلط بر منابع عمومی به خطر اندازد. حاضر است با کلاشینکف برای جلوگیری از اعتراض و حتی تجمع سکوت، هموطنانش را به قتل برساند. و البته به نظر من مهمتر از همهٔ این‌ها با انحصار رسانه‌ای و تبلیغاتی در صدد است این اقدامات خود را مشروع و موجه نشان دهد. در سوی دیگر قشرهای متنوع و متکثری هستند که بسیاریشان -اگر هم مستقیم وابسته به دولت نباشند- هشتشان گرو نُه‌شان است. یعنی توانِ مالی، قابل قیاس نیست. توان نظامی هم بدیهی است که در کار نیست. سندیکا‌ها و احزاب بزرگ هم اگر جلو قدرت عریان کاری از پیش می‌برندند هم به همت‌ همان حزب رقیب که به اسلحه هم دسترسی دارد سرکوب شده‌اند. عجب عرصه نابرابری؟ نه؟


حالا چطور می‌شود موازنه قوا را تغییر داد؟ به کدام اقدام عملی؟ عجله نکنید راه دارد. یافتن آن هم نیاز به نبوغ و ابتکار فراوان ندارد؛ جهان سرشار از تجربه‌ها مشابه است. تاریخ هم موقعیت‌های اینچنینی دیگری را به یاد می‌آورد. خب برای تغییر موازنه فیزیکی قدرت طبعا نیروی تغییر باید فزونی گیرد و بر مرور توازن را بر هم زده و موازنه جدیدی حاکم کند. چگونه؟ ظاهرا مهم‌ترین منبع پشتیبان تغییر، توان اجتماعی و افزایش پشتیبانی توده‌ای از یک تحول است. خب بدیهی است وقتی منابع که رقیب از آن بهره‌مند است، در کار نیست باید ذره، ذره توان اجتماعی آنقدر فزونی بگیرد و بزرگ شود که نه فقط حافظین وضع موجود با همهٔ منابعشان از پس آن برنیاید که آنقدر بزرگ که نمود آن باعث شود سوی دیگر ماجرا اصلا مواجه را به صرفه نبیند.


خب ظاهر ا باز هم برگشتیم سر جای اولمان. حالا این توان عظیم اجتماعی از کجا خلق می‌شود؟ خلاصه اینکه بخشی‌اش ناشی از ضعف‌های تاکتیکی و گاهی تناقضات و مشکلات ذاتی مخالفین تغییر است. نا‌کارآمدی آن‌ها در تامین امنیت، معاش و آزادی شهروندان هر روز به به خیل کسانی که خواهان تغییر در وضعیت و مناسبات موجود هستند، می‌افزایند. از سوی دیگر ایده‌ای که خواستار تغییر و ساختن جامعه‌ای بهتر هست نیز هر چه بتواند بیشتر نشان دهد که می‌شود جامعه بهتری داشت و تصویر شور انگیز و در دسترس نمایش دهند می‌تواند کنشهای بیشتری -البته گاه کاتوره‌ای را- در خدمت آن تغییر موجب شود. قوت این ایده می‌توان توان اجتماعی جذب کند و در این مسیر رشد توانش نرخی هندسی خواهد داشت. توان جدید باز هم به بازسازی آن طرح کمک فراوانی می‌کند. مسیر‌های جدید برای سرازیر شدن به بخشهای مختلف اجتماع ایجاد کند. این روند می‌تواند به مرور تصویر بدیل و دستیافتنی جایگزین را در جامعه تثبیت کند.


حتی اگر طولانی می‌شود بازهم اجازه بدهید بیشتر توضیح بدهم. من وقتی می‌گویم اجتماع منظورم مجموعه افرادی هستند که روابط متقابل مشخصی و مناسبات حتی گاه متصلبی باهم دارند. جامعه را این ذهن‌ها و تصورتشان از مناسبات و ارزش‌ها و البته تصورشان از درک دیگران از این روابط است که می‌سازد. برای تغیر این روابط و مناسبات باید ذهنیت‌ها را تغییر داد. باید بتوان ارزشهای بدیلی در ذهن‌ها تثبیت کرد. موازنه قوای وقتی تغییر می‌کنند که ذهنهای بیشماری نظمی یا وضیعتی را نپذیرند و ارزش‌ها و نظمی بدیلی را ترجیح بدهد. حتی در سوی دیگر تغییر حتی آنکسی ماشه کلاشینکف را می‌چکاند هم با ذهنیتی برای این کار قانع شده است. می‌شود آن ذهنیت را هم اصلاح کرد. می‌شود نشان داد که کشتن هموطن برای حفظ قدرت عده‌ای چرا مجاز نیست؛ چرا این ادعا که این خون ریزی به موجب سعادت یا نفع اوست درست نیست؛ می‌توان نشان داد پیروزی مردم شکست کسی نیست. و هر چه دامنه این کار افزایش پیدا کند و ذهنهای بیشتر در چکاندن ماشه بری روی هموطنان تردید بیشتری به خود راه دهند‌ همان قدر قدرت عریان هم روبه سستی می‌گذارد. این البته مثالی است که چطور قدرت نرم حتی به سخت‌ترین انواع قدرت هم فایق می‌آید.


حواسمان باشد صحنه درگیری را اشتباه نگیریم. رقابای ما در خیابان‌ها با عدوات جنگی با سایه‌ها می‌جنگند در حالی که در میدان وجدان‌های مردم خاکریز‌هایشان پی در پی در حال سقوط است. جبهه نرم در وجدان‌ها جریان دارد با سلاح اقناق باید اجماع هر روز بزرگتری ایجاد کرد. با نشان دادن عدم مشورعیت روش‌ها و شیو‌هایشان باید مجبورشان کرد روی سرنیزه بنشینند. استفاده مداومشان از خشونتِ عریان، پشتوانه‌های اخلاقیشان را هر روز ضیعف‌تر می کند. برای اقتاع باید گفتگو کرد؛ حرف زد؛ بیش از پیش آگاه کرد. از نظر من رادیکال‌ترین کنش سیاسی تثبت صورت بندی‌های جدید از درک سیاسی و نشان داد نادرستی است هنجارهای است که روشهای استبدادی را توجیه می‌کند. و عملی‌ترین اقدام گفتن و حرف زدن برای ایجاد اجماع فراگیر پشت ارزشهایی است جامعه‌ای سعادتمند‌تر و فردای روشن‌تر را برای ما می‌سازد.

یادداشت های روزانه/ دولت غصبی

امروز یکی از دوستان تماس گرفت و گفت در قرعه کشی حج اسمش در آمده
است. تبریک گفتم. پرسید "سهمیه وزارت علومه، به نظر شما با این سهمیه حج ام قبوله؟" فکر کردم؛ سوال سختی بود؛ به نتیجه نرسیدم. گفتم استفسا کن.

۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

یادداشت های روزانه/ ...

مارهای ضحاک بازهم گرسنه شده اند...

زنجیرهٔ فساد

روزی سارقی جیبِ یک عابر را در خیابانی شلوغ می‌زند. بعد از اندکی عابر مالباخته متوجه ماجرا شده و شروع به داد زدن می کند: «دزد دزد!!!» جمعیت خیابان شلوغ بزودی متوجه ماجرا خواهند شد. اما دزد قصهٔ ما کاربلد‌تر از این حرف‌ها ست. او هم شروع می‌کند به فریاد زدن «آی دزد، آی دزد» و همراه جمعیت -که دنبال دزد هستند- می‌دود.

این قصه ماجرای حضراتی است که چند سالی بود فریاد مبارزه با فسادشان گوش عالم را کر کرده بود؛ آانقدر بلند، بلند می‌گفتند «دزد دزد» که دیگر هیچ کس حواسش به خبر ۳۵۰ ملیارد ناقابل -که از خزانه شهرداری تهران بدون سند خرج شد بود- نبود. البته فکر نکنید رسانه‌های آزاد این پرونده را افشا کردند. بلکه دعوای احمدی‌نژاد و قالیباف گوشه‌ای از پرده را کنار زد و البته با یک پیغام ماجرا باز هم زیر فریاد «دزد دزد» گم شد.

تعرفه‌های واردات یک شب پایین می‌آمد و چند روز بعد بالا می‌رفت؛ بازهم رسانهٔ آزادی در کاری نبود که یقعه‌شان را بگیرد. بازهم ماجرا در زیر فریاد «دزد دزد»شان گم می‌شد. مناقصه‌های بزرگ بدون تشریفات قانونی به نیروهای مسلح واگذار می‌شدند و رقیب مجالی برای اعتراض نداشت و بازهم ماجرا زیر فریاد «دزد دزدشان» گم می‌شد. قرداد‌های نفتی  بجای وزارت نفت و جلو چشم ناظران در پستوهای وزارت کشور بسته می‌شد اما بازهم در نبود احزاب و گروهای سیاسی قوی رقیب، ماجرا در فریاد «دزد دزد»شان گم می‌شد.

احمدی نژاد رسما در مصاحبه تلوزیونی اعلام می‌کند بدون مجوز مجلس از خزانه پول برداشت کرده است. مجلسی هم که با رد صلاحیت‌های گسترده تشکیل شده است توان ایستادگی ندارد. اما بازهم در فریاد «دزد دزد»شان ماجرا گم می‌شود.

اما این بار دوم خروس فساد معاون اول احمدی‌نژاد چنان است که دیگر کسی قسم حضرت عباس مبارزه با فسادشان را باور نخواهد کرد. اما نکته این است که وقتی زنجیره فساد هر روز تکمیل‌تر می‌شود؛ گردش آزاد اطلاعات محدود‌تر می‌شوند؛ روزنامه نگاران و رسانه‌های منتقد تحمل نمی‌شوند؛ پارلمان واقعی وجود ندارد، آیا صاحبان بیت المال فقط باید دل خوش به برخورد با یک مهرهٔ فاسد باشند؟

پی نوشت: اگر سرعت اینترنتتان جواب می‌دهد این نماهنگ که بخشی از صحبت‌های میرحسین در صدا و سیماست را ببنید. او درمورد راه مبارزه با فساد می‌گوید.

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

یادداشتهای روزانه/ یارانه های نقدی خمس دارد؟

کم پیش می آید وقتی نوشته های دانشجویان یا دانش آموختگان رشته ی جامعه شناسی  را می خوانم احساس کنم با یک جامعه شناس مواجه هستم. اما شور و شر وبلاگی است که وقتی می خوانم حسم این است که یک جامعه شناس ایرانی حرف می زند. یک وقتی های هم نق و نقدش قاطی می شود؛ البته این ویژگی برای جامعه شناس نقاد خیلی هم چیز بدی نیست اما خواننده ای که مطالب این وبلاگ را جدی دنبال می کند باید حواسش باشد وقتی بهاره آروین عصبانی است از کنار نوشته هایش به آرامی بگذرد. همه اینها را گفتم تا پیشنهاد کنم مطلب آخر شور و شر را بخوانید. یادداشت در مورد طرح در حال اجرای هدفمند سازی یارانه هاست.

آروین نوشته است: مهم است تلاش کنیم مردم صدقه‌بگیرانی تصویر نشوند که هر ماه با گردن کج جلوی باجه‌های بانک صف می‌کشند تا همان چند قطره آبی که از دست دولت چکیده است را با هزار جور دعا و ثنا که خب، دمش گرم این ماه هم داد و از زیرش در نرفت، توی جیب‌شان بگذارند، در مقابل باید تلاش کنیم تک‌تک خانوارهای ایرانی در قالب صاحب‌خانه‌ی حق‌ به جانبی بازنمایی شوند که ماه به ماه جلوی در خانه‌اش می‌آید تا طلبی را بی‌کم و کاست دریافت کند که مستاجر مربوطه بر اساس قراردادی قانونی متعهد به پرداخت آن شده است.

حالا این به این اظهارنظر هم توجه کنید: فلاح زاده نماينده آيت الله خامنه اي در برنامه زمزم احكام راديو معارف در پاسخ به اين سوال كه آيا يارانه هاي كه از طرف دولت به حساب افراد واريز مي شود آيا خمس دارد ؟ گفت :«به نظر حضرت آقا آنچه كه بعنوان يارانه نقدي به افراد داده مي شود هديه اي است ازطرف نظام اگر تا سر سال هم باقي بماند خمس ندارد ولي اگر كسي سپردگذاري كند يا به كار نبرد و سود بياورد آن سود اگر باقي بماند تا سر سال خمس دارد»

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

یادداشت های روزانه/ طرح هدفمند سازی یارانه ها

اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها به نظرم مهم ترین اتفاقی است که در کشور در حال وقوع است. اطلاعاتی دقیقی از طرح ندارم. نمی دانم دولتی که نهادهای برنامه ریزش را از دست داده چقدر توان اجرای چنین طرحی را دارد. نمی دانم دولتی که سرمایه اجتماعی اش در پایین ترین حد است چقدر می تواند از جامعه را ترغیب کند که درد این جراحی را تحمل کند. اما تحلیلم در مورد کلیت این طرح همچنان همان است که حدود دو سال پیش نوشتم تنها با این تفاوت که دیگر مجری این طرح را رییس جمهورم نمی دانم.

طرح هدفمند سازی یارانه ها و انتقادات غیر منصفانه

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

یادداشت های روزانه/ ضحاک

مهسا امر آبادی در استتوس فیس بوک اش نوشته است: چقدر زندگی مان شبیه قصه های افسانه‌ای کودکی‌مان شده [است]. شب‌ها می‌خوابیم و صبح که بیدار می شویم چند نفر از ما نیستند؛ آقای غول قصه‌ها دوباره بیدار شده و مغز جوانان را طلب می کند.

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

یادداشت های روزانه/ تصادف

ظاهرا تصادف در تعیین مسیر زندگی افراد خیلی نقش دارد. اینکه کجا دنیا بیایی، در چه شرایط خانوادگی رشد کنی؛ در روز اول مدرسه، اولین برخوردت با کدام همکلاسی باشد.

ترم اول انتخاب واحد می کنی بدون اینکه بدانی همکلاسی هایت چه کسانی هستند. اما همان همکلاسی ها ممکن از دوستان تاثیر گزاری باشند که مسیر زندگی ات را به کلی تغییر می دهند. این جوری که نگاه کنی ظاهر خیلی چیزا و اتفاقاتی که رخ داده است، می توانستد جوری دیگر رقم خورده باشد. محل اقامتی که ممکن است تصادفی انتخاب کرده باشی. خانه ای که اصلا نمی دانستی همسایه اش کیست. با انتخاب یک گزینه متفاوت در کنکور از این دانشگاه به دانشگاه دیگری رفته باشی.

نمی دانم چقدر به نقش این تصادف نگاه کرده اید. اما الان به این فکر می کنم که اگر سکه تصادف روی دیگری را نشان می داد ممکن بود دوستانی متفاوتی داشته باشم. این تصور باعث احساسی ناخوشاید می شود. تصور اینکه با تصادفی  متقاوت ممکن بود دوستانی را نمی دیدیم احساس عجیبی را در من به وجود می آورد. یک چیزی مبهم شبیه دلتنگی که توی دلم را خالی می کند. شاید برای همین است که می خواهم توی ذهنم زیرآب تصادف را بزنم و فکر کنم هر آدمی را که دیده ام حتما حکمتی داشته است.

پی نوشت:ایستگاه نظر آباد

۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

یادداشت های روزانه/ رو سفیدی یزید

خدایا اینها به چه تاسی می جویند؟ در ماه محرم هم خواهران ما را اسیر می کنند. زینب در کاخ یزید آنچنان صحبت کرد اما اینها حتی سکوت زینب ها را هم بر نمی تابند. اف بر شما که حتی روی یزید را هم سفید کردید.

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

جامعه باز و دشمانان آن

آقا این قضیه ویکی لیکس خیلی وحشتناک است. نه منظورم اسنادی نیست که منتشر کرده است. به نظرم مساله نگران کننده این برخوردی است که با مسوول آن شده است. کجایش وحشتناک است؟ خوب بیایید مرور کنیم. یک شهروند استرالیایی گزارشهای محرمانه دیپلمات های دولتی دیگر را منتشر می کند. دولت مذکور با دلایل خودش این را به ضرر منافع ملی کشورش می داند. نمی دانم از لحاظ حقوقی چقدر انتشار اسناد محرمانه یک کشور دیگر جرم است. حالا حتی فرض می کنیم جرم باشد. خوب آخرش این است که آقای جولین آسانژ متهم به یک کار مجرمانه است.

خوب چه می شود؟ درست بعد از اینکه اسناد منتشر می شود این آقا متهم به مشکلات اخلاقی می شود. همان شیوه پوسیده ای که خودمان در کشورمان با آن آشنا هستیم. تا آنجا که من اخبار را دنبال کرده ام هنوز دادگاهی علیه او حکمی صادر نکرده است. اما به شیو های دیگری سایتش فیلتر و حساب ها مالی اش بسته شده است. شرکت های سرویس به دهنده به سایت او مجبور شده اند که همکاریشان را قطع کنند. حتی دیشب در برنامه ای دیدم یک مقام نظامی آمریکایی در مورد بازداشت او- که ظاهر به اتهام سو استفاده جنسی هست- ابراز خوشحالی کرده است. عجب کابوسی. فکر می کردم اینها  را فقط می شود در کره شمالی و عربستان و کشور عزیز خودمان دید. اما چه هولناک است وقتی این نشانه ها را در سطح جهانی می بینی و عجیب تر اینکه کسی هم واکنشی نشان نمی دهد.

نمونه دیگرش همین خاطرات بوش بود. رسما آماده است گفته است که برای حفظ امنیت آمریکا دستور شکنجه داده است. خیلی هولناک است تصویر یک امپراتوری بزرگ جهانی که با سازمانهای امنیتی متعدد، جهان را در چنبره خود گرفته اند. کوچک ترین نا هنجاری از نظرشان را اینگونه سرکوب میکنند. واقعا وحشت ناک است. انگار اقتدارگرا های وطنی دارند مسلکشان را جهانی می کنند.