جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۶ مرداد ۱۲, جمعه

يك چمدان خاطره از همدان


كامنت يحيي صفی آريان بر ياداشت احياي تحكيم صرف نظر از نقدش – كه اميدوارم در فضايي منطقي در موردش به بحث بنشينيم- يادي بود از جشنواره همدان. در طول جشنواره آقسخنرانی صاحبنظران در نشستهای جنبیاي صفاريان را فقط دورادور مي‌ديدم و فرصت صحبت و آشنايي فراهم نيامد! منظور اولين جشنواره دانشجويان وبلاگ نويس است. اردوها، همايش‌ها و جشنواره از طلايي‌ترين خاطرات من در طول تحصيلم هستند؛ جشنواره همدان اما در نوع خودش منحصر به فرد است. شايد هم به دليل آنكه ديگر تكرار نشد اينقدر برايم خاطره انگيز است.
حدود 100 وبلاگ نويس در اين جشنواره در سه بخش سياسي، فرهنگي اجتماعي و علمي آموزشي پذيرفته شدند. من هم باhttp://ghalebi.persianblog.com  در جشنواره شركت كردم.
با اتوبوسي كه برگزاركنندگان ترتيبش را داده بودند از تهران به سمت همدان حركت كرديم. در برخورد اول هيچ كدام از بچه ها را نمي‌شناختم؛ ولي در حين سفر توزيع يك نشريه را بهانه‌اي كردم براي آشنايي با تك‌تك همسفران. در دانشگاه بوعلي‌سيناي همدان برخلاف ساير جشنواره‌هايي كه تا آن موقع شركت كرده بودم خيلي سريع پذيرش شديم. گپ و گده در حاشیه جشنوارهخوابگاه با عماد برقعي -كه آن زمان جامعه شناسي دانشگاه علامه مي‌خواند- يكي از همشهريان يزديم و مجيد غلامي هم اتاق شديم. آقاي غلامي با ريش ستاري، كت شلوار و چهره جديش حسابي بيادم مانده است.  روز اول جشنواره متوجه شدم جشنواره دو تا دبير دارد! يكي‌يشان همين آقا يحيي بود. جشنواره طي چند روز با نشست‌هاي جانبي فراوان برگزار شد. آن طور كه يادم مانده است از هادي خانيكي تا اميد معماريان سخنراني كردند. بعضي از بچه‌ها به تعدادي سخنرانان -كه بعضا از داوران هم بودند- اعتراض داشتند. حسين منصور سر دسته شورشي‌ها بود؛ با اين كه همراهي‌يشان نكردم گله‌اي از من نداشتند؛ ولي حسابي از يكي از خانم‌هاي شركت كننده كه از داوران دفاع كرد ناراحت شده بودند و تا آخر جشنواره دست از سرش بر نداشتند. يادم مي‌آيد اميد محدث كه با شوخي‌هايش حسابي بچه‌ها را مي‌خنداند در اين اعتراضات هرچه مي‌خواست جدي صحبت كند كسي جديش نمي‌گرفت!
يادم است كه يكي از بچه هاي اصفهان از مجري مراسم خوشش آمده بود دوستان اصول گرای شرکت کننده در جشنوارهو حسابي در تكاپو بود اما نفهميدم سر انجام كار به كجا رسيد. پذيرايي خوب جشنواره مخصوصا براي من كه از خوردن لذات فراوان مي‌برم حسابي تو ذهنم مانده است. فكر كنم شام آخر بود كه ميز كناري ما دبير شوراي عالي انفورماتيك، استاندار همدان و ... نشسته بودند. يادم مي‌آيد كه غذايشان مفصل‌تر از ما بود. من با اعتراض رفتم كنارميزشان و گفتم: حكمت اينكه شماها وقتي كنار مردم هم هستيد نمي‌تونيد مثل بقيه غذا بخريد چيه؟ يكي از مسئولان گفت: پسر توي اختتاميه هم نزديك بود دردسر درست كني! قصه دردسر اين بود كه توي مراسم اختتاميه مجري مراسم به دادستان همدان هم خير‌مقدم گفت. من هم شروع كردم به غرغر كردن و با صداي نسبتا بلند گفتم: دادستان كيه؟   نفري كه دقيقا جلو من نشسته بود و ريش انبوهي هم داشت، برگشت طرف من و گفت: در خدمتم. من هم گفتم: مي‌خواستم باهاتون آشنا بشم!
داوران از وبلاگ آقاي خامنه‌اي سلام به خاطر عنوانش تقدير كردند؛ وبلاگ من هم هيچ جايزه‌اي نصيبش نشد. قبل از اعلام برگزيدگان كليپ زيباي از جشنواره -كه يك كلوز آپ  از چهره من در حالي كه توي يكي از نشستها خوابم برده بود- پخش شد. از آن موقع تا حالا دست به دامنعکس دسته جمعی شرکتکندگان و برگزار کنندگان جشنواره تمام بچه‌هايي  كه از دانشگاه بوعلي مي‌شناختم، شدم؛ ولي تا الان كه چند سال مي‌گذرد هنوز نتوانستم CD  اختاميه را گير بيارم. در مسير برگشت بچه ها شعر مي‌ساختند و بعد از آهنگ سازي دست جمعي مي‌خواندند؛ مخصوصا براي آن خانمي كه اسمش را گذاشته بودند آسانسور. يكي ديگر از خانم‌ها نيز آواز مي‌خواند. اين موضوع چند نفري را ناراحت كرده بود، از جمله محمد صالح فتاح كه دانشجوي حقوق دانشگاه امام صادق است.
جشنواره همدان خاطرات شيرين و تجربه‌هاي فراواني همراه خود داشت ولي از همه اينها مهمتر آشناي با دوستاني كه دوستي با هركدامشان ارزش صد با تشكر از برگزار كنندگان را دارد. آقاي صفی آريان ممنونم هم بابت جشنواره هم بابت يادآوري خاطراتش.
گزارش کامل حسین منصور از اولین جشنواره دانشجویان وبلاگ نویس
شب های همدان
+

۱۳۸۶ تیر ۱۴, پنجشنبه

قطار، افیون شبانه

یکی از شور انگیزترین تجربه ها برای من، سفر با قطار است. هر چند دوره تناوب کوتاه حرکت ها از یزد به تهران و از تهران به یزد واژه سفر را بی مسما کرده است اما اصلا از جذابیتش نکاسته است. مسافرت با قطار همچون یک کمپ شبانه است که از اوایل شب شروع می شود و تا اویل صبح برپاست. می توان در رستواران ساعت ها گفتگو کرده و صدها متر قدم زد! مخصوصا که در ایام سفر نباشد و همسفرانت دائم السفرها یعنی همان دانشجوها باشند. وجه تمایز عمده قطار با سایر وسایل مسافرتی نظیر هواپیما یا اتوبوس، توفیق اجباری هم نشینی با پنج هم کوپه ای است که برای من جذابترین قسمت نیر هست. تقریبا قطار هر بار  فرصتی است برای دیدن آشنایی که مدتها است ندیدمش. دیدن یک آشنای قدیمی در تعلیق فراغتٍ شبانهٍ این کمپ، شور وصف ناشدنی دارد. البته ناآشناها (خصوصا اگر یزدی باشند) با بحث های مفصل، قهقه های ته دلی، شنیدن از تجربه های گوناگون و آشنایی های جدید، مست کننده است. این افیون آنچنان عتیاد آور است هرگز در شرایط عادی وسیله دیگیری را برای مسافرت انتخاب نمی کنم. قمار اینکه ترکیب هم کوپه ای هایت هر چگونه خواهد بود، حض این کمپ شبانه را به نهایت می رساند.

۱۳۸۶ خرداد ۳۱, پنجشنبه

مرزهای سرخ گفتمانها


اگر به لینکهای کنار وبلاگها دقت کرده باشید حتما متوجه شده اید که عموما وبلاگها با لینکهایشان حلقه های بسته ای را تشکیل می دهند؛ به گونه ای که این تصور را پذیرفتنی می کند که جهان سایبر اساسا همین حلقه است. البته این موضوع به معنی وجود پروژه ای آگاهانه بدین منظور نیست. هر فرد به واسطه اعضای یکی از این حلقه ها وارد جهان سایبر می شود، که در اصل محدود به یک حلقه خاص است. تقریبا هر یک از این حلقه ها ذیل گفتمانی متمایز حیات دارند و اگر بحثی هم بین شان وجود دارد همان به اصطلاح بحث های درون گفتمانی است.  نمی دانم این تجربه را داشته اید در زمانی که فکر می کنید تمام وبلاگ های جدی را می شناسید با هر مکانیزمی با وبلاگی جدید و به تبع آن با حلقه ای از وبلاگها آشنا می شوید تا کنون هیچ اطلاعی از آنها نداشته اید؛ در حالی که آنها مدتها است سابقه تولید محتوا را داشته اند و بطور جدی مخاطبان خاص خود را. اگر چنین تجربه ای را داشت اید حتما این را هم لمس کرده اید که در این حلقه های  جدید فضایی متفاوت و روحی دیگر در جریان است .نوع ادبیات نوع بحثها و مسائل آنها به شدت متفاوت است. برای نمونه در حلقه های سیاسی حلقه وبلاگهای متعلق به طیف محافظه کاران اقتدارگرا این تجربه را به خوبی نمایان می کند. چند بار وقتی خواستم این دسته از وبلاگها را به دوستانم معرفی کنم عموما با این سوال مواجه شدم " مگه راستی ها هم وبلاگ می نویسن؟" این نشان می دهد بسیاری حتی روحشان هم خبر ندارد که چه انبوه از وبلاگهای محافظه کار یا به اصطلاح اصولگرا فعالند و مخاطبان خاص و فراوان خودشان را هم دارند. البته پل زدن بین این دو حلقه از وبلاگها (اصلاح طلب- محافظه کار) چندان برای طرفین مفید نیست، زیرا در هرکدام از حلقه ها بحث ها ادبیات و مسایل مخصوص به خودشان درجریان است که برای گفتمان حلقه دیگر موضوعیت ندارد.اگر بحثی هم در حلقه اصلاح طلبان در جریان است بحث بین خودشان است و در حلقه اصولگرا نیز اوضاع به همین ترتیب است. حتی فراتر از آن  آنقدر مفصل بندی مفاهیم در این دو گفتمان متفاوت شده است که در صورت ارتباط نیز گزاره های طرف مقابل به عنوان گزاره های غیر معتبر طرد خواهد شد. به نظرم می رسد اتفاق خطرناکی در جامعه ما در حال رخ دادن است و وضعیت و فضای گفتمانی این دو حلقه نشانی است از آن.
مشکل این است که گفتگو و بحث بین این دو جریان عمده سیاسی -که دو اقلیت بزرگ را در جامعه نمایندگی می کند- وجود ندارد. فاصله گفتمانی چنان در حال افزایش است که شاید در آینده نزدیک امکان گفتگو از بین برود. در حالی که به نظر من شکاف اصلی در جامعه ما همان شکاف و مسایلی است که این دو طیف را از هم جدا می کند، نه از آن دست از مسایل که درون، هریک از اینها را از هم تفکیک می کند. فرضیه  من این است که اگر مسیر به همین گونه ادامه یابد در آینده فقط توازن قواست که می تواند بین این دو طیف صلح و سازش ایجاد کند. به عبارتی مرزهای این دو گفتمان سرخ خواهد بود. عنصر یا عامل دیگری وجود ندارد که بتواند نوعی همبستگی و همزیستی بوجود آورد. البته راه اجتناب از این سر انجام نیز انتقال گفتگو ها و بحث ها روی شکاف ها اصلی بین این دو گفتمان و نه بحث های درون گفتمانی است. در این زمینه می توان از فضای سایبر آغاز کرد و به جای بحث با خودمان با اصولگرایان بحث کنیم و از آنان نیز دعوت کنیم وارد این گفتگو شوند.

***
 می توانید با وبلاگها زیر با یکی از این حلقه ها آشنا شوید و با آنها گفنگو کنید.

آب و آتش : تقی دژاکام - نویسنده کیهان - در ادبیات و اندیشه دستی بر آتش دارد.

اميد مهدی‌نژاد : شاعر - ادیب و طنزپرداز - عضو تحریریه سوره بودند که فعلا همکاری نمی کنند!

بزمانه: حمید بزم شاهی - خبرنگار فارس - احمدی نژادی است. 
بيداری ۵۷ : به اسم مستعار می نویسد. به شدت احمدی نژادی است. اما گاه نیز به شدت به گروه هایی مثل رایحه ی خوش خدمت می تازد. آخرین این ها در اعتراض به نوع عملکرد شورا در انتخاب شهردار بود. از احمدر نژادی ها انتقاد کرده بود که چرا از بیادی و به قول خودش «حسن مساله گو» حمایت کرده اند!

پاسداران : ابوذر از اولین های وبلاگ نویسی اصول گرا است. نسبت به احمدی نژاد به شدت متعصب است. محافظه کاری شدیدی در کار دارد.
پدرخوانده : دیبر سرویس بین الملل روزنامه حزب الله است، اما به رغم افکار و اندیشه های این روزنامه، قالی بافی نیست. سال آخر علوم سیاسی دانشگاه امام صادق است. به احمدی نژاد رای داده است اما دیگر چندان به وی علاقه ای نشان نمی دهد....
پلخمون : محمدجواد میری - مشهدی است. از جنیش عدالتخواه دانشجویی است. از امام صادق فارغ التحصیل شده است در رشته ی معارف اسلامی و الهیات با گرایش فلسفه - از هنر و فرهنگ و فلسفه می داند. سردبیر سابق مجله ی آینده سازان (انجمن اسلامی دانش آموزان کشور) بود و جزء تحریریه مجله سوره- 
پیاده‌رو خاطرات : از قدیم می نویسد. بیشتر نگاه تاریخی دارد. احمد نژادی است. 
تأملات : مجید بذرافکن. در حال خواندن برای دکتراست- سردبیر سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی - نزدیک به سایت رجا نیوز- در تاریخ دستی از دور بر آتش دارد.
تاربلاگ ایلیا : دانشجوی ریاضی است - احمدی نژادی است اما معتدل و به شدت فعال - ضد مدرنیته - لینک یک دیوانه اش را هم ببین. طنز است. در حوزه جهان اسلام نیز فعال است.
تردید راهی به دانایی: محمد سرشار- مسئول فرهنگسرای دانشجو- فارغ التحصیل نشده از امام صادق - زمان انتخابات ریاست جمهوری بیانیه ای در حمایت از احمدی نژاد از سوی نویسندگان و هنرمندان منتشر کرد.
حامد طالبی : خبرنگار خبرساز فارس است که به دلیل انتشار مطلبی درباره ی ورودش به سفارت دانمارک مطرح شد. خبر دیگری که مطرح اش کرد درباره ی عدم حضور احمدی نژاد در یک مراسم رقص بود که بازتاب منتشرش کرد. با رجانیوز ارتباط زیادی دارد و همفکر شان است.  
خودجوش : از بچه های جنبش عدالتخواه دانشجویی است. درباره ی جنبش دانشجویی در فضای حزب اللهی می نویسد. قالی بافی است.

راوی : مجید عزیزی و دوستان این وبلاگ را به روز می کنند - مجید عزیزی از اولین بلاگرهای حزب اللهی است - وبلاگ قبلی اش زورو بود. قالیبافی است. 
فرهنگ و ارتباطات : دکتر حسام الدین آشنا - معاون پژوهشی سابق دانشگاه امام صادق بود. استاد ارتباطات است. روحانی بوده است که لباسش را ترک کرده است.
قفس تن : آبادگران جوانی است. موضوع وبلاگش صهیونیزم است.

محمود احمدی نژاد : یک آدم معمولی است!
نسل خمينی : احمدی نژادی است. موضوع فعالیت اصلی اش امام خمینی در دنیای امروز است. گزارش هایش از کشورهای اسلامی و تحلیل هایش از مسائل دنیای اسلام خواندنی است.

وب نگاشت : سجاد جوزدانی - هرچند به احمدی نژاد رای داده است اما به دلیل افکار روشن فکرانه اش  مطرود برخی دوستان است. علاقمند به مطهری و اندیشه هایش است.  به طور خلاصه بیشتر روشنفکر دینی است تا اصولگرا. ولی خود را اصولگرا می داند.

يادنامه : حسن روزی طلب - دانشجوی امام صادق بوده است، اما اخیرا به دانشگاه علامه انتقالی گرفته است. - سردبیر رجانیوز است. قبلا هم در شریف نیوز و سایت خدمت بوده است.

يک دانش‌جوی بسيجی غربزده : قالی بافی است - فضایش فرهنگی است - به فضای نشریه ی سوره نزدیک است و اندیشه های امام خمینی را دنبال می کند .

کافه اندیشه: همان طور که نوشته است دانشجوی دکترای حقوق جزاست - اما وبلاگش سیاسی است - بخش اندیشه را در رادیو جوان اداره می کند - فارغ از تحصیل شده از امام صادق است - آنچنان در برنامه های رادیویی اش از احمدی نژاد حمایت می کند که تا حد اخراج پیش رفته است. اما هنوز ثابت قدم است- مثلا در برنامه ها با حامد طالبی به عنوان کارشناس مصاحبه کرده است.

یادداشتهای یک استشهادی : محمدمسیح مهدوی این وبلاگ را می نویسد - موضوع اصلی اش را دل نوشته شخصی تشکیل داده است. گاه روزانه به هزاران بازدید می رسد. حامی قالیباف بوده است.

۱۳۸۶ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

اعتراض به اخراج اساتید


نامه سرگشاده انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس به رياست دانشگاه

جناب آقاي دکتر فرهاد دانشجو
رياست محترم دانشگاه تربيت مدرس
 با سلام
 نزديک به دو سال از مديريت جنابعالي بر دانشگاه مي گذرد. اين مدت فرصت مناسبي بود جهت ارتقاء علمي و فرهنگي دانشگاهي که مولود انقلاب است. تربيت مدرس بدليل تمرکز بر دوره تحصيلات تکمِيلی در زمان طرح ضرورت جنبش نرم افزاري، توليد علم و تاسيس کرسي هاي نظريه پردازي و نقد توسط مقام معظم رهبري، استعداد نقش آفريني در اين مسير داشته و دارد. اما اين فرصتها و مزيتها به سرعت در حال از در دست رفتن است. علاوه بر اينکه که شاهد جنبش نرم افزاري، توليد و تاسيس کرسي نقد نيستيم متاسفانه روزي نيست که رسانه ها خبر از تنگ شدن عرصه و زمينه سازي براي حذف اساتيد اين دانشگاه ندهند.
جناب آقاي رئيس
توليد علم خصوصا در رشته هاي علوم انساني ارتباط تنگاتنگي با امکان طرح ديدگاه هاي مختلف در فضاي آرام ناشي از آزادي آکادميک دارد. نمي توان در اين حوزه انتظار انجام پژوهشهاي جدي و مفيد را داشت اما از قبل نتايج مجاز را ابلاغ کرد و انتظار داشت تمام پژوهشگران و محققين به نتايجي مطابق سليقه مديران دانشگاه برسند.
کجا  مناسب تر از دانشگاه تربيت مدرس و مقاطع تحصيلات تکميلي براي طرح و بحث ديدگاههاي مختلف؟
آقاي دکتر
قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بعنوان ميثاق ملي بر حق آزادي بيان و عقيده تاکيد کرده است و راه را بر سلب آزاديهای مشروع ولو با وضع قوانين، حتي به دليل حفظ امنيت و تماميت  ارضي کشور بسته است. با کدام قاعده  و استناد به کدام قانون اعضاي هيئت علمي دانشگاه بايد همچون شما بيانديشند؟
جناب آقاي دانشجو
يکي از نقاط تاريک رژيم طاغوت از بين برد فضاي آزاد و برخورد با دانشگاهيان بوده است. از اينرو يکي از ثمرات انقلاب اسلامي و افتخارات نظام جمهوري اسلامي، آزادي دانشگاهها و ايجاد فرصت نقد براي دانشگاهيان است. آيا شما نبايد بعنوان يک مدير در نظام جمهوري اسلامي با در نظر گرفتن منافع ملي، حافظ و پاسدار آزادي آکادميک به عنوان دستاورد انقلاب اسلامي و آبروي نظام جمهوري اسلامي باشيد؟
عاليجناب
تاريخ تمام گفته ها و کرده هاي انسانها را در خود ضبط مي کند و بي رحمانه به قضاوت در مورد آنها مي نشيند. به قضاوت تاريخ در مورد قرون سياه وسطي اروپا بنگريد و داوريش را در مورد دادگاههاي تفتيش عقايد بشنويد. آيا نگران نيستيد که تاريخ در مورد ما هم اينچنين قضاوت کند؟
رياست محترم دانشگاه
دين مبين اسلام و حکومت ديني اکنون بيش از هر زمان ديگر مورد هجمه کساني است که آن را دين تنگ نظري و جمود مي خوانند و با بهانه و اشاره اي در پي يافتن شاهدي بر عدم امکان تحمل و گفتگو در جامعه اسلامی هستند. اگر خود را مومن به اين دين شريف مي دانيد آيا صحيح است که با برخورد نسنجيده و خارج از حدود شرعي لبه دوم قيچي دشمنان اسلام تکميل شود؟
جناب آقاي دکتر دانشجو
ما بر مبناي تکليف شرعي و انساني بر خود لازم ديدم که ضمن تذکر موارد فوق از حضرتعالي درخواست تجديد نظر در برخورد ناصواب و فراقانوني صورت گرفته با اساتيد –که شائبه حذف و تنگ کرده عرصه بر آنان بدلايل سياسي را ايجاد کرده است- ازجمله برخورد صورت گرفته با روحانيون نوانديش دکتر محسن کديور و دکتر ابوالفضل شکوري را داريم. اميد آنکه دور انديشي شما، پايبنديتان به دين، تقيدتان به اصول انساني و احترام حضرتعالي به قانون شما را از اين آزمون سر افراز بيرون بياورد.

با تشکر
انجمن اسلامي دانشجويان
خرداد ماه 86

اف بر ما

بر آنان که حقوق انسانی و انسانیت را توطئه غرب می شمارند، بر آنان که پروای قضاوت تاریخ را ندارند، بر آنان که حرمت قانون را پاس نمی دارند، بر آنان که علقه دین ندارند، بر آنان آبروی مانده جمهوری اسلامی را به پشیزی می فروشند، برای آنانکه اساسا دانشگاه را برنمی تابند و حق متفاوت اندیشدن را به رسمیت نمی شناسند، دادگاه تفتیش عقاید را به راه می اندازند، بر خلاف قانون و بدون رعایت تشریفات آن افراد را به سبب نتایج تحقیقات علمی مورد پیگرد قرار می دهند، دین را پوستین وارونه می کنند و چوبی برای راندن غیر خودی و لکه ننگ حذف منقدین را بر دامن نظام می نشانند، حرجی نیست که دکتر کدیور را ناگزیر بر رفتن کردند. اما خیل دانشجویان را چه شده است که اینهمه را دیدند و سکوت کردند؟ همکاران ایشان چگونه توانستند با سکوت وی را بدرقه کنند؟
دکتر کدیور از دانشگاهمان رفت و امیدوارم  انجمن حکمت و فلسفه میزبان خوبی برای ایشان باشد اما ننگش می مانند برای کسانی که او را بر نتافتند و سر افکندگیش برای ما که سکوت کردیم.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۷, دوشنبه

اختيار، گناه و سعادت


ورود نيروي انتظامي براي تعيين حدود حجاب بحثهاي فراواني را حول اين موضوع آفريد. البته خط قرمزهاي فراوان ازيك طرف و ادغام تعيين قهرآميز نحوه پوشش با مواردي نظير برخورد با متعرضين و مزاحمين زنان از سوي ديگر مانع از آن شد كه بحثهاي صورت گرفته در بستري از شفافيت، روشنگر مسئله باشد. از اينرو من در ابتداي اين ياداشت بخشهاي از طرح پليس مانند برخورد با مزاحمين زنان را ازبحث تعيين اجبارآميز حدود حجاب حذف مي‌كنم. آنچه باعث اين تفكيك مي‌شود هم روشي است براي خورد كردن مسئله و جلو گيري از كلي بافي، هم محتوايي. حضور پليس براي حفظ امنيت شهروندان به طور خاص زنان از تعرض امري است معقول كه ربطي به باور به يك آموزه ديني يا اعتقادي ندارد. در حالي كه حدود حجاب برگرفته از يك آموزه جامع است كه ادعايي بيش از تنظيم روابط بين افراد را دارد؛ بلكه فرد، سعادت و تعالي او را نيز مدنظر دارد، يا حداقل آن نوع حجاب كه براي اين اساس توصيه شده‌است مدنظر من است. هر چند اما و اگرهايي در مورد اين كه حجاب به معناي رايج اساسا براي بايه آموزه‌هاي ديني هست يا نه وجود دارد، اما من فرض را بر اين مي‌گزارم كه پذيرفته‌ايم كه دين(اسلام) رعايت حجاب را شرط سعادت انسان شناخته است. با پذيرفتن اين موضوع سوالي كه مطرح مي‌شود اين است كه آيا دولت مسئوليتي در قبال سعادت انسان بر وفق آموزه‌اي خاص را دارد يا اينكه حكومتها بايد در مقابل آموزه‌هاي مختلف بي‌طرف باشند و نقشي در اين زمينه ندارند؟ در اين تفكيك هم فرض را بر اين مي‌گزارم كه در جامعه ما پذيرفته شده است كه حكومت بيط‌رف نبوده و خود مدافع آموزه خاص است و وظيفه دارد بر طبق آموزه‌اي خاص در سعادتمند شدن افراد دخيل باشد. حال يك تفكيك ديگر موضع را تا حد زيادي روشن مي‌كند. جنس اين سعادت چيست؟ آيا شبيه سلامت جسم است؟ به اين معنا كه شما در هر صورت اگر دارويي بخوريد صرف نظر از باور شما در مورد دارو، تاثير مشخصي در بهبودي شما خواهد داشت. و اينكه به هر روي در صورت تماس با ويروس آنفولانزا شما به اين بيماري مبتلا خواهيد شد. اين موضوع فارغ از اراده شماست. و يا اينكه اين سعادت از جنس سعادت اخلاقي است كه باور و اراده شما در آن تعيين كننده‌است. به طور مثال هرچند شما با اراده، ضعيفي را دست گيري كرده باشيد ولي در باور شما اين كار ارزشي نداشته باشد يا در نمونه ديگر علي رغم باور شما بدون اطلاع پولتان را به فقيري انفاق كنند يا به ناچار يا اتفاقي ضعيفي را دستگيري كرده باشيد. به نظر مي‌رسد درك عمومي گواهي مي‌دهد كه نتيجه اين افعال سعادت خلاقي را در بر نخواهد داشت.

بديهي است مولفه اراده نيز مستلزم وجود اختيار و وجود گزينه‌هاي متعدد است. به عبارت روشن‌تر تا زماني كه انتخاب گزينه غير اخلاقي ممكن نباشد انتخاب فعل اخلاقي موضوعيت ندارد. به نظر من سعادت ناشي از رعايت حجاب با تفكيك‌هايي كه در ابتدا انجام دادم جز اين دسته(سعادت اخلاقي) است. و حضور پليس و ازبين بردن اختيار افراد در انتخاب (مختارانه) حجاب به عنوان يك آموزه ديني امكان رشد اخلاقي را در اين زمينه از جامعه سلب مي كند.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۳, دوشنبه

اعتراض به برخورد امنيتي با مطالبات مدني

اعتراض به برخورد امنيتي با مطالبات مدني

چندي است شاهد اقدامات شتاب زده و غير كارشناسي در حوزه‌هاي مختلف توسط دولت هستيم. تاثيرات نامطلوب اين گونه سياست‌ها (از تصميامات ناپخته در حوزه اقتصاد گرفته تا مواضع شتابزده در حوزه سياست خارجي) با سرعت در حال خود نمائي است. از تمام اين موارد نگران كننده‌تر واكنش غير عقلاني و برخوردهاي شديد انتظامي و امنيتي با اعتراضات و مطالبات صنفي و سياسي است؛ بگونه‌اي كه آنها را به بحران‌هاي جدي در سطح ملي و گاه بين‌الملي تبديل كرده‌است. برخورد شديد با سنديكاي كارگران شركت اتوبوسراني تهران در سال گذشته، برخورهاي صورت گرفته با تجمعات معلمان و از همه مشخص‌تر واكنش صورت گرفته در قبال اعتراض مدني و آرام دانشجويان دانشگاه مازندران، نشانه‌اي است بر اين نگراني.  تبديل اعتراضات صنفي و سياسي به بحران امنيتي اتفاقي است كه با صرف زمان فراوان، هزينه‌هاي گزاف و برنامه‌هاي مفصل رسانه‌اي دشمنان اين مرز و بوم نيز غير ممكن به نظر مي‌رسيد. گويي سياستگذاران و مديران امنيتي فراموش كرده‌اند كاركرد اصلي آنهاحفظ ثبات كشور و امنيت سياسي و رواني شهروندان است نه بحران‌سازي و تبديل مطالبات شهروندي به مسائل امنيتي!
آنگونه برخورد با اعتراضات صنفي معلمان و تجمعشان در مقابل خانه ملت با چه توجيهي صورت گرفت؟ و با چه تحليلي به اعتراضات سياسي عده‌اي از دانشجويان دانشگاه مازندران اين چنين پاسخ داده شد؟ صرف نظر از ابهامات قانوني فراوان در برخوردهاي صورت گرفته و حقوق شهروندي تضييع شده، كجا چنين اعتراضاتي موجب به خطر افتادن امنيت كشور شده و يا اين اعتراضات مستلزم كدام جرم مشهود بوده است؟
وجود اعتراضات و مطالبات بر‌آورده نشده در تمام سيستم‌هاي حكومتي امري رايج است ولي آنچه علي‌رغم اين اعتراضات ضامن ثبات نظام است به رسميت شناختن، حل و پيگيري آنها از طريق سازوكارهاي درون نظام است.
از بين بردن امكان پيگيري مطالبات معلمان از طريق روش‌هايي نظير تجمع و تحصن آرام در مقابل خانه ملت و فشار آنها بر نمايندگان مجلس براي تغيير قوانين، صرف نظر از محتواي مطالبات، به چه خواهد انجاميد؟ چه نسبتي است ميان ضرر محتمل بر اعتراض آرام دانشجويان دانشگاه مازندران و هزينه برخورد شديد و برانداز خواندن جنبش دانشجويي؟
انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس ضمن اعلام نگراني عميق خود از نحوه برخورد با اعتراضات صنفي و سياسي متذكر مي‌شود، تداوم سياست‌هاي مذكور بيش از آنكه به حفظ امنيت و مديريت بحران كمك كند خود مخل امنيت و مسبب سلب حقوق شهروندان است. از اينرو مصرانه خواستار تجديدنظر اساسي در نحوه واكنش و سياستگذاري صورت گرفته در نحوه تعامل با اعتراضات مدني قشرهاي مختلف جامعه است.
انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس
ارديبهشت 86

۱۳۸۶ فروردین ۲۴, جمعه

مصلحت سنجي در مواجه مجمع تشخيص مصلحت؟

در هفته گذشته مجمع تشخيص مصلحت نظام مصوبه‌اي داشت كه بر اساس آن تغيرات گسترده مديران ممنوع مي‌شود. ظاهرا هم چون كشور بدليل از دست دادن يكباره مديران و كارشناسان برجسته با مشكل مواجه شده است اين مصوبه حداقل با استقبال تحليل‌گران روزنامه‌هاي اصلاح طلب واقع شده است؛ بسياري هم ساكت از كنار آن گذشتند؛ گويي كه مصلحت اقتضا مي‌كند كاهش خسارت‌هاي ناشي از عملكرد دولت نهم، با استفاده از هر ابزار كنترل كننده‌اي موجه شمرده شود. نمونه ديگر چنين اقداماتي درخواست مجمع تشخيص مصلحت نظام از شوراي نگهبان براي وتوي آن دسته از قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي كه با سياست‌هاي كلي مصوب آن نهاد در تضاد است. در ظاهر نيز چون اين درخواست جلو مصوبات ضد توسعه مجلس هفتم –كه راهيافتاگان به آن عمدتا گرايش‌هاي اقتدارگرايانه دارند- را ميگيرد، موجه است. و اصلاح‌طلبان بر اين مبنا بايد از اين رويه دفاع كنند.  مثال ديگر سيگنال‌هايي از طرف مجمع تشخيص مصلحت براي دخالت در حوزه سياست خارجي و ديپلماسي است. در اين زمينه هم چون دولت نهم عملكرد غير قابل دفاعي داشته است، چنين دخالتي مفيد انگاشته شده است.
در تمام اين موارد اگرچه نه بطور صريح بخش‌هايي از نيروهاي اصلاح‌طلب به تلويح از اقدامات مجمع دفاع كرده و بخش‌هاي فراواني هم با سكوتي از سر رضايت از كنار آن گذشته‌اند.
اين سكه روي ديگري هم دارد. دولت احمدي‌نژاد علي رغم همه انتقاداتي بنياديني كه به آن وارد است از طريق يك انتخابات نسبتا آزاد( هر چند با شرايطي غير منصفانه) قدرت را بدست گرفت. آنچه اكنون اين دولت پيگير آن است چيزي متفاوت از شعارها و مواضع محمود احمدي‌نژاد در زمان انتخابات نيست. و اين مواضع علي رغم نقدهاي جدي كه به آن وارد است از طرف راي دهنده‌گان انتخاب شده است.
حال دو دسته خسارت را در كفه ترازو قرار دهيد. خسارت ناشي سياستهاي غلط يك دولت منتخب و خسارت های ناشي از محدود كردن مسير تغيرات (هر چند ناصواب) توسط آراي مردم و دولت منتخب اين‌دوره و دوره‌هاي بعد است. صرف نظر از ايرادات حقوقي و تفاوتهاي فراوان عملكرد مجمع تشخيص مصلحت نظام با تعريف آن در قانون اساسي، آيا به مصلحت است كه كاهش خسارت‌هاي ناشي از عملكرد يك دولت منتخب توسط نهادي كه كمتر ‌آراي مردم در آن تاثير دارد و از طريق محدود كردن دولت منتخب و زايل كردن سازكارهاي دموكراتيك براي ايجاد تغيرات، دفاع كرد؟

۱۳۸۶ فروردین ۱۴, سه‌شنبه

احیای تحکیم

چند سالي از آخرين نشست دفتر تحكيم وحدت در درون دانشگاه مي‌گذرد. انشعاب، تفرق و از همه مهمتر حذف از عرصه رسمي، محصول فعاليت اين سالهاست. اكنون دفتر تحكيم وحدت به شدت از آنچه اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي سراسر كشور خوانده مي‌شود فاصله دارد. آنچه به تحكيم طيف علامه خوانده مي‌شود به شاخه دانشجويي حزب سازمان دانش‌آموختگان است تقليل يافته و عملا نيز جز نشانه‌اي در سايتهاي فيلتر شده و رسانه‌هاي خارجي نمود ديگري در جامعه ندارد.
گرچه عده‌اي هنوز نتوانسته‌اند سر از لاك توهم بيرون آورده وبا برداشتن عينك وهم آلود خود به نتايج سياست‌هاي گذشته و وضعيت موجود نگاه كنند اما اين مانع از نشد تا اعضاي واقع‌بين‌تر اين اتحاديه عزم خود را براي احياي آن به كار ببندند.
انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي چهارشنبه و پنج‌شنبه گذشته با مجوز هيئت نظارت اين دانشگاه، نشستي با حضور عده‌اي از انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان سراسر كشور برگزار كرد. اين نشست با دستور بررسي وضعيت توصيف شده و همچنين طراحي راهي براي برون رفت از آن كار خود را آغاز كرد. آنچه در پي مي‌آيد خلاصه بخشي از تحليل انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس است كه كم و بيش با جرح و تعديل‌هايي مورد پذيرش حاضرين قرار گرفت:
1-   آرمان‌گرا خواندن حركت جريان‌هاي دانشجويي گويي آنقدر فضا را مساعد كرده است كه عدده بگويند " دانشجو نبايد عاقل باشد، دانشجو بايد عاشق باشد" فركانس چنين گزاره‌هايي در گفتمان سياسي بخشهاي از جريان دانشجويي چنان رسوب كرده‌ است كه تاب تحمل هيچ‌گونه دائيه عقلانيت، واقع‌گرايي و تدبر وجود ندارد. اكنون براحتي مي‌توان ادعا كرد در اين منظومه معنايي "آرمان‌گرايي" تنها لباس زيبايي است بر قامت ناراست "توهم و ماجراجويي"
2-   انتخاب و گزينش لازمه وجود گزينه‌هاي متعدد  است كه موفقيت يا دسترسي به آنها محتمل باشد. انتخاب بديل براي استراتژي اصلاح‌طلبي براي رسيدن به اهداف مستلزم وجود حداقلي از امكان تحقق است. شرايط خاص جامعه و ميزان و گستره قدرت دولت و شرايط حساس كشور در شرايط كنوني، ساير گزينه‌ها را كاملا غير قابل دسترس كرده‌است. اصلاح‌طلبي علي‌رغم تمام كاستي‌ها و محدوديت‌ها تنها گزينه پيش روي منتقدين است. به عبارت روشن‌تر در اساس بديل در دسترسي در مقابل اصلاح‌طلبي براي گزينش وجود ندارد.
3-   اصلاح و اصلاح طلبي ملزوماتي دارد آنچنان كه به نظر مي‌رسد نمي‌تواند تابلو هر حركت سياسي باشد. اصلاح جز به معناي تغيرات تدرجي و در چهارچوب ساختارها و نظام مستقر معنايي ندارد و نمي‌توان از اين واژه معناي ديگري مراد كرد.
براي مثال در زمان حكومت حزب بعث در عراق گروهاي عراقي مجوز آن را نداشتند كه بگويند ما اصلاح طلبيم منتها بدليل شرايط ديكتاتوري صدام تعريف ما از اصلاح طلبي تغيرات سريع و ساختاري با روش‌هاي انقلابي است. ادعا صحيح اين نيروهاي فرضي اين مي‌توانست باشد كه اين ساختار اصلاح پذير نيست.
نتيجه طبيعي اين صغرا اين است كه نمي توان  التزم به قانون و ... را نفي كرد ولي همچنان خود را اصلاح‌طلب خواند و از ظرفيت‌هاي حركت اصلاحي بهره برد.
4-   صرف نظراز مسلمان بودن اكثريت هم‌وطنانمان و جايگاه جدي دين در جامعه، محق دانستن گرايشها و مسلكهاي مختلف در ابراز عقايد و فعاليت هرگز دليل آن نيست كه گرايش‌هاي متفاوت در در يك تشكل آنهم در تشكل‌هايي كه پسوند سلامي را همراه خود دارند در كنار هم فعاليت كنند. با هيچ منطقي نمي‌توان پذيرفت كه ماركسيست‌هاي خدا ناياور با تابلوي انجمن‌هاي اسلامي فعاليت كنند؛ فارغ ازغير اخلاقي بودن اين نوع كنش و هزينه‌هايي كه به ساير انجمن‌ها وارد مي‌كند. شايد مهم‌ترين كار‌ويژه انجمن‌هاي اسلامي حمل گفتمان نو انديشي ديني باشد.
البته بحث‌هاي مفصل ديگري در اين نشست طرح شد كه شايد طرح عمومي آنها ضرورتي نداشته باشد. در پي دو روز بحث و گفتگو شركت كنندگان در اين نشست منشوري را در چهار بند براي فعاليت خود تدوين كردند كه خلاصه آن به اين ترتيب است : 1- فعاليت در چهارچوب قانون اساسي 2- تقيد وتكيه بر هويت اسلايم و دانشجويي 3- وفاداري به خواست تاريخي عدالت‌طلبانه و آزادي خواهانه جريان دانشجويي 4- فعاليت در چهار چوب اساسنامه فعلي دفتر تحكيم وحدت؛ درپي آن شورايي تحت عنوان " شوراي احياي دفتر تحكيم وحدت" انتخاب شده و مامور شد ضمن انتقال مباحثات نشست به ساير اعضاي اتحاديه و رايزني با آنها نشستي را براي احياي تحكيم به صورت قانوني در يكي از دانشگاه‌هاي كشور برگزار كند.

۱۳۸۶ فروردین ۱۱, شنبه

بازی باخت – باخت؟

در ترم گذشته درسی را با عنوان "نظریه های روابط بین المللگذراندماستادمان دکتر مسعود غفاری، نظریه های جهانی شدن را کانون کار کلاس قرار داددر طول ترم گزارش کتاب ها، سمینارها و بحثهای فروانی طرح شدتنوع فراوان دیدگاه های همکلاسی ها و فضای مساعدی که استاد فراهم کرده بود، زاینده بحث های داغ و عمیقی بود که گاه تا ساعتی بعد از پایان وقت کلاس و رفتن استاد، بینمان ادامه می یافتمن سمیناری را با عنوان "دولت – شهر در دهکده جهانیارائه کردمیکی از ایراداتی در حین این سمینار والبته در جلسات قبل نیزبه من وارد شد این بود که این نوع بحث از شرایط جهانی هیچ کمک عملی برای بهبود شرایطی جهان نمی کندمطور مثال دکتر غفاری بر این باور بود که باید با تولید نقد های حداکثری، زمینه تغیرات حداقلی در جهت عادلانه تر کردن مناسبات و تخصیص منابع در عرصه جهانی را فراهم آورد و نقد های بی رمق هیچ تغیری دروضع موجود -که ایشان آنرا نامطلوب قلمداد می کردایجاد نمی کند.پاسخ من این بود که من به عنوان دانشجوی علوم سیاسی و در کلاس درس وظیفه یا کارکردم این نیست که در جهت ایجات تغیرات یا با توجه پیامدها، بحثم را تنظیم کنممن مدعی بودم که در این جایگاه توصیف حقایق و ترسیم آرمانها کار من استتوضیح دادم که بحثهای من در کلاس باید معطوف به روشن کردن حقیقت است در حالی در حوزه عمومی باید به عنوان یک کنشگر اجتماعی یا سیاسی معطوف به تاثیر بر واقعیت باشدبر همین مبنا هم عنوان وبلاگ جدیدم را رتوریکگفتار معطوف به عملانتخاب کردمهرچند تولید محتوا بر مبنای تاثیر بر واقعیت بر خلاف آنچه می پنداشتم بسیار سخت تر است.
همه این مقدمه ها را چیدم تا بگویم در نوشتن مطلب برای وبلاگم با قصد تغیر در محیط اطراف(هرچند کوچکو با در نظر گرفتن پیامدها، به طور جدی من را با سردرگمی مواجه کرده استبه طور مشخص تر دیروز مطلبی آمده کرده بودم در مقایسه نوع کنشی دانشجویان ستاردار برای استیفای حقشان و نوع کنشی که در گذشته برای استیفای حقوق مردم انتخاب کرده بودنداما از انتشار آن صرف نظر کردم؛ بدین دلیل که اخلاقا صحیح ندیدم افرادی که در موقعیت ضعف و در مظان اتهام هستند بدلیل نقدهای امثال من شرایطشان سخت ترشوداکنون همچنان با این پرسش مواجح هستم که آیا نقدهای از این جنس آب به آسیاب اقتدارگرایان ریختن نیست؟ از طرف دیگر رفتارها و کنشهایمان اگر مورد نقد و بازبینی قرار نگیرد و براین مبنا همچنای مسیر غلط یا غیر بهینه گذشته ادامه پیدا کند بازهم به نفع اقتدارگرایان نیست؟
گویی در یک بازی باخت-باخت شرکت کرده ایماگر نقد کنیم به کام اقتدارگرایان است و اگر هم بر رفتار غلط چشم فرو بندیم نیز به نفع اقتدارگرایان خواهد بودچه باید کرد؟

۱۳۸۶ فروردین ۴, شنبه

در ستایش سکوت


الان چند روزی است در شهر کوچکمان هستم. شهری به نام اشکذر در بیست کیلومتری شهر یزد. فرصت تعطیلات آغاز سال نو مجال مغتنمی است برای تازه کردن دیدار با مادربزرگ، عمه ، دایی و گریز از شلوغی تهران.
دور بودن طولانی مدت از شهرمان باعث شده است که چیزهایی در آن ببینم که قبلا نمی دیدم. قبلا فکر می کردم آسمان همه جا، یک رنگ است و همه می توانند شبها ستاره خودشان را انتخاب کنند. قبلا فکر می کردم هوا همه جا شفاف است و می توان رشته کوهی که صد کیلومتر با شهر فاصله دارد را دید. قبلا فکر می کردم وقتی مردم شکوفه درخت بادام را می بینند متوجه بهار می شوند. قبلا فکر می کردم صدای جیرجیرک مانع خواب است. قبلا فکر می کردم چقدر کار سختی است باغ خانه یا بیرون بردن شاخه های هرس شده درخت ها. قبلا فکر می کردم بوی کود حیوانی بدترین بوی ممکن است. قبلا فکر قلعه قدیمی شهر اشکذرمی کردم خیلی بد است که مدام شلوارم خاکی می شود. قبلا فکر می کردم خیلی سخت است که همه بشناسند و چشمان آشنا همیشه مراقبت باشند. اما حالا فهمیدم که بعضی جاها آسمان خاکستری است و آسمان شبهایش هم اصلا ستاره ندارد. حالا فهمیدم که بعضی جاها آنقدر کدر است که برج های یک کیلومتر آنطرف تر را نمی شود دید. حالا فهمیدم که بعضی جاها وقتی دست فروش ها می آیند و ترافیک مدام قفل می شود، می فهمند بهار آمده است. حالامی فهمم  که چیدن میوه از باغ لذت بخش تر از خرید از میدان تره بار و قدم زدن روی آسفالت خیابان است. الان می فهمم که بوی دود و لاستیک از بوی کود حیوانی بدتر است. الان می فهم که خاکی شدن می ارزد به دودی شدن. الان می فهمم که چشمای مراقب آشنا شرف دارد به چشمان حریث غریبه ها. و از همه مهمتر الان می فهمم جمله پسر خاله ام را که می گفت: اولین بار صدای فن لب تاب را در یزد شنیدم.

۱۳۸۵ اسفند ۲۰, یکشنبه

يادش بخير انجمن اسلامي و سالن اجتماعات

يادش بخير انجمن اسلامي و سالن اجتماعات، محمد نجم‌الهدي و درسهايي كه ازش گرفتم، امين مفتاحي و مرامش، محمد صمصامي و لابياش، روزنامه فروردين و تجربش، ملك محمد و مدار 1، شيخ حسن و نامه سرگشاده‌اي كه بهش نوشتيم و ازش خواستيم كه استعفا بده، كاظم زاده و انجمن اعوان و سايت روشنفكر و اتاقش‌و پارتي بازياش و..، ياسين رادمنش و پيچوندناش، كريودر برق و علفياش، توسي و جذابيتش، يحيي و صميتش و تريبون آزاداش، روشن و جو گيرش، روزنامه صفير و توقيفش، جلسات و ائتلافها و نقشهاي بر آب رفتش، عضويت توي شوراي مركزي انجمن و رد صلاحيت شدن براي دوره بعدش، شباي امتحان و درس نخوندناش، جزو گرفتن‌ها و دردسراش، كميته انظباطي و افه‌هاي بعدش، عادبي نژاد و با پنبه سربريدناش، فاخرزاد و كمكي‌هايي كه بمن كرد، سروش عبدي و نامردياش، سخنراني زيبا كلام و لغو مجوز برگزاريش ، مجيد خليفه و چي بگم، اون دختري كه ازش خوشم اومد 4 بار رفتم جلو و هر چهار بار ضايم كرد، اردوي پيشدانشگاهي و اردوگاه ولايت تفت، مدارهاي مخابراتي و سوختن فسفراي مغزم، دهقان طزرجاني و سختگرياش، حسين حميديا و ادبيات قشنگ روح لطيفش، حاجي گلشن و خشكيش، ايمان آقارحيمي و مارمواكيش، مهدي وجداني و مفهوم راستي تميز، اردوي تزرجان و تمام انگوراي اردوگاه كه چيديم و تمام بچه ها رو كه تو آب انداختيم، جشنوار نشريات اصفحان و برنامه شب يلداش، شب‌نشيني‌ها و صبح خوابياش، سعيد فرجي و كلاه بي پشمش، محسن افتخار و ريشاش، ابولفضل داودي ومحافظه كارياش، سه تا جشن فارغ‌التحصيلي كه شركت كردم و جشن فارغ تحصيلي واقعيم كه شركت نكردم ، نمره گرفتنها و پاچه خاريها، افتادن ها و از خونه قايم كردناش، انتخاب واحد و دردسر انتخاب واحد با امضاي جعلي استاد راهنما، محمد لكي و داغ كردنشا، چايي ليپتن و جلو سلف، علي محتشمي و عموش، رضا پكدل و قصه ازدواجش ، دختر بازي بچه‌ها و انتظامات داشگاه، كلكل كردن با راستيا و بحثاي تكراري، امير چاري پور و واحد سياسي، پدرام ملكي و رد صلاحيتش، محمد اشعر اولين عضو اخراجي انجمن و وسواسش، اخراجم از انجمن به خاطر مصاحبم با خبرگزاري فارس و نوشتن صورت جلسه آخرين مجمع عمومي انجمن، گرفتن صدتا امضا براي فارغ‌اتحصيلي و فارغ‌التحصيلي، مجيد وفايي و نشريه ايران امروز، نشريه وادي و حسيني، مرتضي دهقان و نشريه نسل سوم، اتاق نشريات و آدماي توش كه دوتا خدتم نمي‌تونستن مطلب بنويسن، دفتر انجمن و پايگاه شهيد صمصامي، ساختمون افشاريان و سايت كامپيوتر و آقاي بلور، كلاسهاي تفكيك شده و اردوهاي مختلط، حذف در سها و صفهاي بانك، امام حسيني و صداي بلندش، يك ترم مرخصي و خوند تاريخ تمدن ويل دورانت بجاي درس خوندن براي كنكور، بازداشت يحيي و تبرئه شدنش، بيانيه و تهديد به اخراج، شوراي هماهنگي نيروهاي اصلاح طلب و مصوبات خفنش، همه خانومايي كه اسمشون نميرام و خاطرات خوبي ازشون دارم، زيرابايي كه ازم زدن و فهميدم برو خودم نيوردم، مدار1 و اولين درس تخصصي، پور اميني و پايانامه‌ام، خواجه پور و لحن شيرينش، سه تا امتحان عمومي توي يك روز و پاس كردن هر ستاش، رضا سالياني و كانون هلا اهمر، اپيدمي 7941 ( همه بچه هاي 79 برق با هم عاشق شدن) و ناكام شدن اغلبشون،تمام دختراي بيريخت كلاسامون و دماغ فيلي كه ازش افتاده بودن، حجت ايصوفي و جامعه اسلامي، دعوت روشن به كميته انضباطي به‌ خاطر اينكه من به خوابگاه يزديان بده بود. كيوان عشوري و درمانگا شاه ولي و كاراي كه كرديم كه درد از يادش بره حتي توسل به اون پرستاره، تربيت بدني و بچهاي شيمي، مهدي عزيزي و انجمن حافظ، دفاعيه براي كميته انضباتي و روز از نو روزي از نو، نوشتن بيانه براي اين اون و مقاله به اسم بقيه، نماز فردا پشت سر پيش نماز خبرش تو وبلاگاي خبري كه اون موقع مد بود، برنامه ريختن براي آخوندي كه مزاحم يكي از دختر بود و تدريس مجددش تو دانشگاه اونم درس معارف براي كلاس خواهران، جامعه بي‌غروب و علي اعلا، همايش ازدواج و 600 نفري كه توي سالن 400 نفري جمع شده بودن، محسن دانافر و صداي بولدزريش، نشريه اتو و رضا جديدي، فارغ تحصيلي خواهرم يك سال قبل از من با وجودي يك سال بعد از من دانشجو شده بود و ضايع شدن من تو فاميل، پله‌هاي جلو مهندسي و خاطرات كنارش، شلوقي اتوبسهاي واحد بعد از كلسهاي بعد از ظهر و خستگي‌هاش ،شيما نوروزي و بدبيراهاش به همه بچه‌هاي تيم، غذاي مزخزف سلف كه واسه گرفتنش يك رب تو صف بوديم، گرفت غذا بدون ژتن و نخوردنش، دشتي و شكايتم ازش بهع كميته انضباطي كاركنان، كارت دانشجوي كه هفته اول گمش كردم، ساختمون علوم و اجبار چادر و

۱۳۸۵ اسفند ۱۱, جمعه

وبلاگ جديد من

تقريبا يك سال از آخرين نوشته‌ام در وبلاگم گذشت. در اين مدت ابر و باد و مه وخورشيد و فلك دست در دست هم دادند تا من ننويسم. چند ماه پيش تصميم گرفتم وبلاگم را دوبار رونق بدهم. وارد ويلاگ كه شدم ديدم بلاگر سرويس جديدي براي كاربرانش فراهم كرده‌است. با انتقال وبلاگ به سرور جديد قالب وبلاگ به هم ريخت. دست به دامن اين و آن شدن براي سر و سامان دادن به قالب وبلاگ، زمان را تا الان از من گرفت. اين مدت برايم كافي بود تا تصميم بگيرم كه نان از عمل خودم بخورم. ناگزير براي اينكه از امور فني وبلاگ سر در بياورم به سرور بلاگفا نقل مكان كردم. از اين به بعد در اين آدرس (ghalebi.blogfa.com)خواهم نوشت. منتظر نوشته‌هايم باشيد. منتظر پيشنهاد‌هايتان هستم.