جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

قدرتِ ایده

این یادداشتِ روزانهِ ۲۴ مهر ماهِ ۸۸ است. امروز به فکر حسین نیکخواه هستم. یاد آن شب افتادم. گشتم یاداشت آن روزحسین نیکخواه را پیدا کردم:

البته الان ساعت 2:30 شنبه 25 مهر است. حسین نیکخواه مهمان من است تا الان با هم گپ زدیم تحلیل سیاسی کردیم. الان هم ساعتی است مشغول خواندن شعر برای هم هستیم. حسین از آن ابر مردانی است که من خیلی دیر با او آشنا شدم اما انگار دیری است که او را می شناسم. حسین را اولین با در سایت ]...[ دیدم. او از دوستان ]...[ بود. آنها از صدا و سیما همدیگر را می شناختند. حسین پسر با استعدادی بود. به سرعت توانایی هایش را نمایان کرد؛ که بعدها از اینکه در جاهای مهمتر از او استفاده نکردم احساس خسارت می کردم. خاتمی را دوست داشت ولی مهندس موسوی را انتخاب کرده بود.

حسین در ستاد مسئول گروه علمی موج نو شد. این گروه قرار بود و تا حد زیادی هم توانست برای گروه های هدف مختلف محتوای تخصصی تولید کند. این کار بر اساس طرح انتخاباتی بود که ... به ما معرفی کرد. در هر روی یکی از جدی ترین کارها با پشتکار حسین انجام شد. حسین توانست ارتباطات خوبی را فعال کند. چندین جوان با استعداد را سازمان دهد. فضابی فوق العاده شور انگیز در بین اعضای تیمش به وجود آورد چنانکه یادم است که اعضای تیم با فشار حسین حاظر به استراحت و خواب می شدند.

تجربه این انتخابات برای من این ظن را قوی کرد که محتوی مهمتر از رسانه است و ایده ها مهم تر از سازمان اجتماعی هستند. یادم نیست که در کدام برنامه بود ولی فکر کنم در یکی از برنامه های مستند بی بی سی بود که جمله ای شنیدم به این مضمون که هیچ چیز قدرت مند تر از ایده ای نیست که در وقت خودش طرح شده بود. بنظرم اگر همه توان ستاد صرف آماده کرده متن های مناسب برای سخنرانی ها و برنامه های تلوزیون می شد می توانست موثر تر باشد. حتی بنظرم اگر تلوزین هم درکار نباشد اگر حرفی برای گفتن وجود داشته باشد و ایده قوی در کار باشد مسیر خودش را پیدا می کند. خودش هم عامل انگیزش و انرژی برای تشکیل شبکه اجتماعی در خور می شود.

از طرف دیگر چون ایده ها در ذهن پرورده و حفاظت می شوند به این راحتی ها نمی شود با آن برخورد کرد. نهاد یا یک تشکل را یک شبه می شود منحل کرد اما ایده ای که در ذهن ها جا خوش کرده باشند وقتی منحل می شود که همه ی انسان بمیرند. و ما با ذهنیت های متفاوت آدم های متفاوتی می شویم. یا به بیانی الان به نظرم گفتمان از قدرت پشت گفتمان مهم تر است. اینها هم می تواند قراینی بر اهمیت کار حسین باشد واقعا بنظرم اگر کارهای ما زودتر آماده می شد خیلی می توانست در اثبات این فرضیه موثر باشد.

( الان دیگه دارم از خواب میمیرم! می روم که بخوابم. انشا الله بقیه اش را فردا می نویسم)

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

وبلاگ نویسی

در حال مرور کردن حوادث سوریه هستم. بطور عجیبی انگار کلی فریاد در گلویم خفه شده است. مثل کسی که درد فروان دارد ولی نمی تواند فریاد بزن. شاید برای این است که دوباره آمادم سراغ وبلاگ. نمی دانم دقیقا چرا ولی احساس می کنم می خواهم وبلاگ بنویسم. یک دوره ای استوس ها و فیدهای در شبکه ها اجتماعی آنلاین همچون یادداشتهای کوتاه برایم جایگزین وبلاگ نویسی شد. الان ولی دوباره احساس می کنم احتیاج دارم به محیطی که دقیق تر بنویسم، استدالال هایم را شمرده تر طرح کنم. یک سری حرفها که توی ذهن دارم که به صورتبندی بهتری احتیاج داد. و این کار راهی ندارد جز عینیت یافتنش به صورت متن. برای اینکار فکر می کنم دیگه استوس کافی نیست از طرفی هم فکر می کنم ملاحظات رسانه های رسمی تر طراوت متن را می گیرد. چه در محتوا و چه در فورم. برای همین دارم فکر می کنم که نوشتن توی ولاگ را از سر بگیرم.