نمی دونم چرا پول بی زبون ریختم تو حلق بلو هاست و از سرویس مجانی بلاگر صرف نظر کرده بودم. خلاصه الان مشغول اسباب کشی هستم از وبلاگ قبلی به اینجا.
جستجوی این وبلاگ
۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سهشنبه
اقدام علیه امنیت ملی
[caption id="attachment_1101" align="alignleft" width="300"] حمله جناح راست به سرپرست به وزارت علوم به اتهام داشتن سابقه اعتراض سیاسی[/caption]
در این بین گفتار سیاسی غیر مسئولانه آیت الله خامنه ای در آسیب زدن به همبستگی ملی نقش مهمی دارد. این که اعتراض سیاسی بخش از مردم را فتنه بنامی و هر اعتراض و انتقادی را نشانه دشمنی قلمداد کنی، تازه به این هم بسنده نکنی آن را به دشمنان خارجی وصل کنی نتیجه اش همین می شود که اصلا به رسمیت شناخته نمی شود که عده ای هستند در این کشور حالا اقلیت یا اکثریت بودنشان مهم نیست اما غیر قابل صر نظر کردن هستند. اینها نه دشمن هستند، نه ضد انقلابند، بلکه فقط سبک زندگی شان و طرحشان برای اداره کشور الزاما با نظر معظم له و جناح متبوع او یکسان نیست. وقتی اعتراض سیاسی را فتنه می خوانی یعنی باید نابودش کرد. وقتی منتقد را میکروب می نامی یعنی قرار نیست به رسمیت شناخته شود.
موضوع گیری های غیر مسئولانه کسی که رهبری یک نظام سیاسی را بر عهده دارد و قاعدتا یکی از وظایفش افزایش همبستگی ملی است نه فقط رفتار های غیر قانونی دستگاهای زیر نظر او را سبب می شود بلکه عوارض مخرب اجتماعی آن آسیب ها دیرپایی به امنیت ملی کشور می زند. همین که یک بخش از جامعه که طرفدار ایشان هستند متاثر از او سعی می کند وجود یک گرایش سیاسی متفاوت و سبک های زندگی دیگر را کتمان کنند و وجود یک عده دیگر را نفی می کند می دانید چه ضربه به همبستگی ملی می زند؟ و خوب تاثیرات عمیق اجتماعی بر روی کسانی که نفس وجودشان نفی می شود هم قابل پیش بینی است. متاسفانه آیت الله خامنه ای هرگز در قامت رهبر سیاسی یک نظام سیاسی به وسعت و تنوع یک کشور ظاهر نشد بلکه جایگاه رهبری را به فرمانده یک جناح محدود سیاسی تقلیل داد. خسارت های سیاسی این اتفاق دردناک است اما سوال مهم تر این است که چگونه می توان آسیب های اجتماعی رفتار غیر مسئولانه ایشان به همبستگی ملی را کنترل کرد و یا در گامهای بعدی این خسارت ها را جبران کرد؟
۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه
در باب اعتراف گیری از وزرای پیشنهادی
لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذالک فلیس من الله فی شیئ الا ان تتقوا منهم تقاةً و یحذّرکم الله نفسه و الی الله المصیر (آل عمران / آیه ۲۸)
ما شیعیان به ضرورتِ تاریخی زندگی در حکومتهایی که وجود ما را به رسمیت نمیشناختند و ما را به صرف شیعه بودن سرکوب میکردند اهل تقیه هستیم. چه از سر مصلحت امت یا ترس به گونهای کنار آمدهایم و سعی کردیم روی هویتهای حساسیت برانگیز تاکید نکنیم. علی ابن موسی الرضا امام هشتم ما که در ایران مهمان ما هستند بهترین نمونه آن است. با وجود این دونکته در مورد تلاش جناح راست برای اعلام برائت گرفتن وزرای پیشنهادی از جنبش مردم قابل توجه است:
۱- این اعلام برائت گرفتن هم شبیه اعترافهایی است که در سال ۸۸ از دوستانمان -که به ناحق بازداشت شده بودند- گرفته شد. خود من هم در دوره بازداشت برای مصاحبههای تلوزیونی ساختگی و اعترافات دروغ تحت فشار بودم. نمیدانم از آن اعترافات که برای همه بیاعتبار بودنش روش بود چه دستاوردی داشت که این اعتراف گیریهای جدید بخواهد حاصلی داشته باشدد. اما نکته مهم این است که آنجا تن به اعتراف اجباری میدادیم تا خودمان را فشار خلاص کنیم اینجا آدمها جملات بیمعنایی را تکرار میکنند تا از شر حساسیتهای بیموردی رها شوند تا بتواند کشور را از بحرانی که برایش ساختهاند خلاص کنند. چاپلوسی و اعلام سرسپردگی به شخص اول مملکت در کشور ما سنت ۲۵۰۰ سالهاست. اگر چاپلوسی حاکم امکان خدمت بهترین مدیران این کشور را فراهم میکند چندان چیز مهمی نیست. گاهی وقتها اکل میت هم مباح میشود.
۲- اما با این وجود استفاده از لفظ فتنه یک خسارت بزرگ برای کشور دارد آنهم اینکه اینکه اصرار بر این واژه میخواهند جنبش اعتراضی مردم را غیر قانونی و یا حتی وقیحتر کار دشمن جلو بدهند. این همان اشتباه بزرگ مستبدین است. معترضین بخش مهمی از جامعه هستند چه جناح راست (طرفدران آیت الله خامنهای) اعتراشان را مشروع بداند یا نداند. عدهای که در چارچوب همین نظام رای داده بودند و معتقد بودند رایشان خوانده نشد و در مقابل سوالشان در مورد سلامت انتخابات گلوله پاسخ گرفتند. علی رغم همه قانون شکنیها و ظلمهایی که در حق آنها شد دوباره سعی کردند از طریق انتخابات تلاششان را برای بهبود شرایط کشور سامان بدهند. که باز هم نامزد مورد نظر آنها یعنی آیت الله هاشمی حذف شد. باز به نامزدهای موجود بسنده کردند. اینها نجیبترین و صبورترین معترضین تاریخ هستند. البته ظاهرا آقای خامنهای از این لفظ فتنه خوشش میآید. ایشان این لفظ برای رقبای سیاسیاش از مجلس سوم به کار میبرده است. با این تفاوت که اینبار کوتولههای اطرافشان برای چاپلوسی از ایشان آنقدر در این فتنه فتنه کردن دمیدهاند و کاسبین فتنه فضا را تنگ کردهاند که کار را برای خود آیت الله خامنهای هم سخت کرد است. برایم عجیب است که آندسته از طرفداران آیت الله خامنهای که البته دلشان برای کشور بسوزد نه اینکه کاسب فتنه باشند سعی نمیکنند این روند غلط را متوقف کنند. آیا عجیب نیست با این همه نجابت مردم و بعد از این همه وقت هنوز اصرار دارند یکی از گرایشهای اصلی سیاسی کشور که ریشهای عمیق اجتماعی دارد را با این حرفها کتمان کنند؟
۱۳۹۲ مرداد ۱۳, یکشنبه
انتخابات، کابینه و دولت/ اکبر هاشمی رفسنجانی
دیروز فرصتی شد تا کتاب خاطرات آقای هاشمی رفستجانی مربوط به سال ۶۴ را مرور کنم. سال ۶۴ برای من از یک جذابیت و اهمیت ویژه برخوردار است، آن هم مسئلهای که با انتخاب مجدد آقای خامنهای به مقام ریاست جمهوری مخالفت ایشان با نخست وزیر میرحسین موسوی در کشور رخ میدهد. فرایندی که آیت الله خامنهای علی رغم نظر امام و اکثریت مجلس همه تلاش خود را برای تغییر میرحسین موسوی به کار میبنند اما سرانجام موفق نمیشود. آقای هاشمی تاثیراین ناکامی برای آیت الله خامنهای این طور بیان میکند: «هنوز هم تلخیهای آن دوران را در ذائقه آیت الله خامنهای که گاهی بروز دارد، احساس میکنم.»
خود آقای هاشمی در مورد این اتفاق یادداشت خواندنی در مقدمه کتاب نوشته است که در ذیل میآورم. باوجود اینکه به گفته آقای هاشمی در همین مقدمه مطالب قبل از انتشار با آقای خامنه ای چک شده است و برخی موارد با نظر ایشان اصلاح شده است باز هم خاطرات این سال و همین یادداشت میتواند به ما کمک کند که بفهمیم چقدر پرخاش تند و رفتار غیر قانونی آیت الله خامنهای در مقابل اعتراض میرحسین موسوی به مهندس انتخابات در سال ۸۸ ریشه در یک کینه تاریخی دارد.
انتخابات، کابینه و دولت
*اکبر هاشمی رفسنحانی
از مسائل مهم سال ۶۴ موضوع دولت بود. آیت الله خامنهای به خاطر اختلاف نظرهایی که با دولت در خصوص تمرکزگرایی، اقتصاد و بعضی از افراد کابینه داشتند، مایل به انتخاب مجدد به عنوان رئیس جمهور نبودند. دوستان ایشان و بیش از همه خود من با اصرار زیادی ایشان را قانع به ضروت حضور کردیم. نظرم امام راحل نیز همین بود. ایشان با صراحت قید کردند که در صورت انتخاب مجدد، مصمم به اصلاحاتی در ترکیب دولت هستند.
پس از انتخابات آیت الله خامنهای، اولین مساله معرفی نخست وزیر به مجلس برای گرفتن رای تمایل بود. رئیس جمهور موافق با
معرفی مهندس میرحسین موسوی نبودند. علرغم علاقه شخصی به ایشان و ارتباط خانوادگی، به افراد دیگری نظر داشتند. امام راحل با توجه به نظر اکثریت نمایندگان مجلس و نیروهای رادیکال و چپگرای انقلاب و اخباری که از نظر رزمندگان به ایشان میرسید، موافق با تغییر نخست وزیر نبودند.
رئیس جمهو به حق از من توقع داشتند که در این جهت به ایشان کمک کنم و من هم قول تلاش در این جهت داده بودم و مذاکرات زیاد و متعددی هم با شخص امام و حاج آحمد آقا داشتم. شخصیتهای متعدد از جناح راست هم با ملاقات هم با پیام از امام، درخواست موافقت با تغییر دولت را داشتند.
اما همه این تلاشهای تغییری در نظر امام به وجود نیاورد و آیت الله خامنهای با توجه به وظایف و حقوق و اختیارات خود، گفتند نمیتوانند بر خلاف عقیده خود عمل کنند، مگر در صورت حکم که در این صورت تکلیف ایشان عوض میشود. امام حاضر به صدور حکم نشدند و حتی فرموندند به عنوان یک شهروند نظرشان را درباره کابینه اعلام میکنند.
معلوم بود نتیجه چنین اعلانی چه بود. حتی پیشنهاد اینکه حکمِ گرفتن رای تمایل و اعتماد مجلس برای نخست وزیر و کابینه پس از انتخابب مجدد رئیس جمهوری با تفسیر شورای نگهبان از قانون اساسی با اتکا به نظر امام، معلق شود، با موفقت امام مواجه نشد. بلاخره کاربه بست رسید. بدون جلب نظر امام، امکان تغییر دولت نبود. اکثریت مجلس هم مخالف تغییر بودند. با تسلیم رئیس جمهور و معرفی آقای مهندس موسوی به مجلس از این مرحله عبور کردیم. ایشان با ۱۶۱ رای موافق و ۷۳ رای مخالف و ۲۶ رای ممتنع از ۲۶۱ نفر نماینده حاضر در جلسه، رای تمایل مجلس را بدست آورد.
همین وضع در مورد تعدادی از اعضای کابینه تکرار گردید. گرچه امام در باره اعضای دولت نظر شخصی ابراز نکردند، اما اکثریت نمایندگان با افراد مورد نظر نخست وزیر موافقت داشتند و مذاکرات و صرف وقتهای زیاد هم نتوانست توافق مطلوب را به دست آورد و مشاجرات جناحی و نطقهای مخالف و موافق هم وضع را دشوارتر میکرد. به خصوص بعد از عدم رای ۹۹ نفر از نمایندگان اقلیت مجلس وفق نظر امام -که مشخص شده بود- فشار زیادی بر اقلیت در مجلس وارد میشود و به سطح جامعه سرایت میکرد.
آیت الله خامنهای در این زمینه کوتاه نمیآمدند و آقای موسوی هم حاضر به معرفی افرادی که جناح راست بپسندد، نمیشدند. امام راه حل دیگری مطرح کردند و آن تشکیل گروه داور با ترکیب من، آیت الله موسوی اردبیلی و حاج احمدی آقا برای تصمیم در موارد اختلاف نظر رئیس جمهوری و نخست وزیر در خصوص اعضای کابینه بود. معلوم بود که این ترکیب همه نظرات رئیس جمهوری را تامین نمیکند.
روزهای سختی بر من گذشت. توقع به حق آیت الله خامنهای از من و عدم قدرت من در تغییر رای دیگران و امام کار را دشوار کرده بود. البته در چند مورد توانستیم تعدیل و توافقی به وجود بیاوریم، ولی این همه کار نبود. تازه نوبت به مجلسیان میرسید که در آنجا علی رغم نفوذ خوب من، در مواردی کار به سامان نمیرسید و نهایت ترکیب کابینه رضایت کامل خاطر ٰرئیس جمهری را تامین نکرد و مهندس موسوی هم با بعضی از آنها توافقی نداشت و سرانجام توانستیم ترکیبی اسلامی از کابینه را به تصویب مجلس برسانیم.
در این کتاب به مواردی از این مساله برخورد میکنید که مختصر و اشاره گونه نوشته شده و برای اطلاع بیشتر، مذاکرات مجلس در سال ۱۳۶۴ میتواند اطلاعات را تقویت نماید. حتی در سالهای بعد هم آثار این وضع خود را در عمل نشان میدهد که در خاطرات سالهای بعد خواهید دید. من هنوز هم تلخیهای آن دوران را در ذائقه آیت الله خامنهای که گاهی بروز دارد، احساس میکنم.
*از مقدمه کتاب امید و دلواپسی، صفحات ۲۲ و ۲۳ (خاطرات آیت الله هاشمی رفسسنجانی مربوط به سال ۶۴)
۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه
پایان «دوره احمدینژاد»
«دوره احمدینژاد» تمام شد. دورهای که چهار سالش رئیس جمهوری کشور بود و چهارسالش هم رئیس قوه مجریه. در این دوره کشورمان خسارتهای هولناکی را متحمل شد. چنان که بعضی از کارشناسان میزان خسارت ناشی دوره احمدی نزاد را بیشتر از خسارتی که صدام به کشورمان وارد کرد ارزیابی میکنند. در مقطعی که دوره طلایی درآمدهای نفتی بود و درآمد کشور پنج برابر شد فضای کسب و کار مردم تنگتر و سفره معیشت مردم کوچکتر شد. دوره سیاهی که نه فقط زیر ساختهای اقتصادی و منابع مادی کشوراز بین رفت که نهادهای و سرمایه اجتماعی آسیب اساسی دیدند. گرههای ساختار سیاسی کشور کورتر شد. در نتیجه حداقل مسیر پیشرفت کشور را چند دهه به عقب انداخت. درست است که همه اینها در «دوره احدینژاد» رخ داد اما معلول شخص احمدینژاد نبود. برای همین اصرار دارم اینجا بنویسم «دوره احمدینژاد».
احمدینژاد اولین رئیس دولتی بود که حاکمیت جناح راست جمهوری اسلامی به کشور را یک دست کرد. او همه آن کارهایی را کرد ه جناح راست شعارش را میداد. درست است که با برچست «انجرافی» جناح راست سعی میکند از زیر بار مسئولیت خسارتی که با حمایت از احمدینژاد به بار آورد شانه خالی کند اما مگر احمدینژاد کاری کرد که آنها قبلا شعارش را نداده باشند؟ مگر احمدینژاد در اویل دوره خودش در سیاست خارجی چیزی را دنبال نمیکرد که قبلا آقای لاریجانی به عنوان دیپلماسی جدید ایران بعد از آقای روحانی اعلام کرده بود؟ اتفاقا بعدا که خسارت بار بودن این سیاست خارجی را دید و سعی کرد آن را اصلاح کند آیت الله خامنهای این مجال را به او نداد. استانداران و فرمانداران بسیاری از مدیران میانی هم مامور به خدمت از سپاه به دولت آمدند. در این دوره بخشهای بزگتری از فضای کسب و کار به تسخیر نظامیان در آمد. در دروه احمدینژاد شرکت ملی مخابرات به سپاه وا
گزار شد و قرار دادن و پروژههای کلان اقتصادی دیگر. در این شرایط میتوان نقش نیروهای نظامی زیر نظر آیت الله خامهای در اقتصاد کشور نادیده گرفت؟
از سوی دیگر مگر منطق اقتصادی احمدینژاد تفاوت اساسی میکند با منطقی در مجلس هفت که جناح راست با حذف نمایندههای دوره قبل در اختیار گرفت بود اعمال میشود؟ و مگر قلع قم کردن نهادی مدنی، اجتماعی و فرهنگی در دولت احمدینژاد کار متفاوتتر از آنی بود که جناح راست همیشه مطالبه میکرد و قبلا هم با سو استفاده از نهادهای حکومتی که در اختیار داشتن اعمال میکرد؟
نکته مغفولتر اینکه درست است که سال ۸۸ در مقابل رای مردم ایستادند و با کودتا جلوی عزممان برای کوتاه کردن دوره خسارت بار احمدینژاد را گرفتند اما مگر سال ۸۴ احمدینژاد انتخاب مردم کشور نبود؟ اینکه سال ۸۴ به احمدی نزاد رای دادهایم یا نه فرقی نمیکند. انتخابات یک مکانیزم تصمیم گیری برای کل مردم است. مرد ایران سال ۸۴ تصمیم گرفتند احمدینژاد را انتخاب کنند. همه ماها چه کسانی که در دولت قبل با عملکرد ضعیف مجال سو استفاده احمدینژاد از حرفهای و دغدغه -البته از نظر من واقعی- که به آن پرداخته نشده بود را داند. ماهایی که دنبال تغییر و اصلاح بودیم ولی حاشیه نشین و قشر مستضعف را ندیدم. ماهایی که نیروی کار شرکتی را باب کردیم و ماهایی که با نامید کردن مردم از اصلاح و تغییر جامعه را غیر سیاسی کردیم و چه ماهایی که برای انتخاب نشدن احمدینژاد در سال ۸۴ شل جنبیدیم و یا ماهایی که به احمدینژاد رای دادیم، همه در خسارتهای دوره احمدینژاد شریک هستیم. نمیتوان با فحش و بد و بیرا گفتن به شخص احمدینژاد مسئولیت بسیاری که که در ساختن این «دوره» موثر بودند را نادیده گرفت.