نمی دونم چرا پول بی زبون ریختم تو حلق بلو هاست و از سرویس مجانی بلاگر صرف نظر کرده بودم. خلاصه الان مشغول اسباب کشی هستم از وبلاگ قبلی به اینجا.
جستجوی این وبلاگ
۱۳۹۱ شهریور ۲۸, سهشنبه
چرا به سفارت خانههای آمریکا حمله میشود؟
برای اینکه جواب خودم را توضیح بدهم دو مورد مشابه را مثال میزنم. اولی اعتراضات سیاهان آمریکا در ۶۰ میلادی به برخوردهای نژادپرستانه است. از نگاه بیرونی اعتراضات سیاهان همواره توسط چیزهای ظاهرا بیاهمتی مثل توهین یک پلیس سفید به یک راننده خلاف کار سیاه شروع میشد و دهها نفر هم کشته میشدند. اما اکنون برای نشان دادن آن به تلاش چندانی نیاز نیست. دلیل اصلی اعتراضات تبعیضهای بنیادی بوده است. به عبارتی ریشه اعتراضات و محرک آنها باهم فرق میکرد. بگذریم از اینکه اگر سیاهان مورد تبعیض، اگر چنین اعتراضات جدی نمیکردند آیا موفق میشدند تبعیضهای ظالمانه را از بین ببرند؟ (+)
مثال ملموستر آن برای ما شاید اعتراض هموطنان آذربایجانی به کاریکاتور روزنامه ایران باشد. چطور میتوان توضیح داد که چگونه یک عبارت توهین آمیز در یک کاریکاتور تبدیل به یک بحران و اعتراضات گسترده بشود؟ معقول است کسی بگوید اعتراض هموطنان آذربایجانی ما ریشه در یک کاریکاتور داشته است و آنها ارزش آزادی بیان را متوجه نمیشوند؟ از نظر من جواب منفی است. درست است محرک اعتراضات یک کاریکاتور که شاید از دیدگاه کسی که از بیرون نگاه میکند بیاهمیت جلو کند اما در واقع ریشه در احساس تبعیض و تمسخر یک هویت است.
از نظر من فیلم توهین آمیز بهانه یا محرک است و ریشه اصلا اعتراضات خشن ساکنین کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه که اکثر آنها مسلمان هستند ظلم و جنایتهایی است که غربیها سالهای سال در این کشور مرتکب شدهاند. نه قرنها پیش که همین پنجاه سال پیش ارتش فرانسه ۱۵۰۰۰۰۰ الجزایری را به قتل رساند و این اتفاقهای چیز نادری نیستند. و در دهههای نزدیک پیشتیبانی غربیها، مخصوصا آمریکا از مستبدین منفور حاکم بر این کشورها احساس ظلم در دلهای ساکنین این کشورها کاشته است. نفرتی که الان آمریکاییها در حال درو کردن نتایج آنها هست. نمونه خیلی عیان این موضوع دفاع آمریکا از دولت اسرائیل در حالی که هر روز خبر ظلم علیه ساکنان قدیمی سرزمین فلسطین، که اکثرما مسلمان هستند شنیده میشود. وضعیت کسانی که غزه را پیش چشم دارند و وتوی هر قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در محکومیت اسرائیل را میبینیند قابل درک است. کافی است کسی با این ساکنین این کشورها برخورد داشته باشد تا بفهمد این موج ضد آمریکایی چقدر عمیق است و واکنشها ریشه در جاهای دیگری دارد و فیلم توهین تنها محرک و بهانه است.
اکنون فهمیدن این موضوع برای بسیاری از ایرانیها کمی سخت است چون اتفاقا تجربه در ایران متفاوت است. غربیها مخصوصا آمریکا در دوره پهلوی در میان شکاف دولت-ملت جانب حکومت را میگرفتند برای همین هم مورد غضب مردم قرار داشتند. چنانکه تسخیر سفارت آمریکا به همه عوارضش مورد حمایت عامه مردم قرار گرفت. اما بعد از انقلاب اسلامی در میان شکاف دولت-ملت آمریکاییها در مقابل حکومت قرار گرفتند. به مرور که فاصله این شکاف عمیق شده و نارضایتیها از عملکر حکومت افزایش پیدا کرده و حکومت خصلتهای استبدادی بازتولید کرد، گرایش ضد آمریکایی را کاهش پیدا کرده است. چنانکه هم به گواه ناظران و تایید پژوهشهای میدانی ایرانیها در بین کشورهای خاورمیانه پایینترین میزان گرایش ضد آمریکایی را دارا هستند. در حالی رابطه بد دولت ایران با آمریکا در کشورهای منطقه که حاکمان مستبد آن حمایت آمریکاییها را دارند بسیار محبوب بود. با درک این موضوع هست که میتوانیم بفهمم چرا در حالی فیلمهای از برخی ایرانیها وجود دارد که به خلفای اهل تسنن توهینهای خیلی رکیک میشود منجر به اعتراضهای خشن نمیشود.
اما چه میشود که پرچم کشورمان، ایران را در یک کشور مسلمان آتش زده میشود و به سفارت آن حمله میشود؟ حمایت از حاکمیت جنایتکار سوریه! راهی که قبلا آمریکاییها رفتهاند یعنی دفاع از حاکمانی که میتوانند منافع فوری دولت آمریکا را تامین کنند یا از گرایش مخالفان آنها خوششان نمیآید. معلوم نیست با تخم کینهای که آیت الله خامنهای با حمایت از حاکم جنایت کار سوریه در حال کاشتن است و بادی که در دعوای شیعه _ سنی دمیده میشود ما سالهای آینده وضعیتی بهتر از آمریکاییها در افکار عمومی مردم خاورمیانه که البته اکثر از برادران و خواهران مسلمان اهل سنت هستند داشته باشیم.
پی نوشت: باید توضیح آگاهانه و تعمدا میگویم لیبیاییها و از عبارت واکنش مسلمانها استفاده نمیکنم. تن دادن به این مد رسانهای فهم ما را از اتفاقات کم میکند. چندی پیش یک نروژی که اتفاقا یک مسیحی معتقد بود اردوی جوان حزب سوسیالیستها را به رگبار بست. در این جنایت تعداد زیادی نوجوان به قتل رسیدند. این فرد اتفاقا در دفاعیات خود بیان میکنه که قصد اعتراض به حزب سوسیالیست داشته است. چون از نظر او که سیاستهای غیر سختگیرانه حزب سوسیال دموکرات نسبت به مهاجرین باعث افزایش حضوی مهاجرهای مسلمانان شده است. جایی شنیدید که در رسانههای بزرگ جهان عنوان شود یک مسیحی ۸۰ نوجوان را ترور کرد؟ بلکه بر عکس این اتفاق هولناک به اینکه طرف یک مشکل روانی داشته باشد تقلیل پیدا کرد. از آنطرف سال گذشته یک فرانسوی یک دو دانش آموز را ترور کرد با دفاعیات شبیه توجیهات تروریست نوروژی با این تفاوت که اینبار دین قاتل اسلام بود. اما اینبار اتفاقا رسانههای غربی مسلمان بودن این قاتل را در روایت خود پر رنگ کردند. قتل عام مسلمانان بوسنی توسط صربهای مسیحی که توجیههای و ترمها مذهبی هم در توضیح نسل کشیان به کار میبردند در روایتهای رسانههای غربی نادیده گرفته میشود. کشتار چند هزار نفر مسلمان بیگناه در صبرا وشاتیلا به دست فلانژهای مسیحی اصلا فراموش میشود اما کافی است که یک قتل و جنایتی به دست کسی رخ بدهد که مسلمان است به طور عجیب دین او پر رنگ شده و محور اصلی روایت قرار میگیرد. در خوشبینانهترین حالت اگر نخواهیم لابی و پیشتیابان رسانههای بزرگ را وارد تحلیلمان بکنیم باید بگویم یک مد خطرناک با زردی ذاتی رسانه باعث میشود که واکنش پخته اخوان المسلمین به این اعتراضات دیده نشود ولی حمله لیبیاییها به سفارت آمریکا بشود خشونت جهان اسلام. برای کسانی که رذیلانه توهین به حضرت رسول که منجر به اعتراض مردمی میشود را برای خودشان فرصت میدانند حرجی نیست اما اگر جزو این دسته نباشیم با چه توجهی باید به ترمهایی برای روایت چنین اتفاقاتی استفاده کنیم که نه فقط درکمان را از آنچه اتفاق میافتد مخدوش میکند که منبع باز تولید نفرت بین مردم جهان هم میشود؟ جهانی سرشار از نفرت و کینه، همه را با هر گرایشی و مرام و مسلکی از نعمت امنیت و آرامش محروم خواهد کرد.
۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه
آنچه مترجم همزمان مرسی برای ما ترجمه می کند
ترجمه همزمان کار ساده ای نیست. خصوصا اگر ترجمه برنامه ای باشد که توجه رسانه های زیادی را به خود جلب کرده است و چشم و گوشه های زیادی آن را می پایند. مخصوصا سخنرانی یک رئيس جمهور. آن هم رئیس جمهوری منتخب بعد یک انقلاب که از قضا، کشورش رئیس پیشین نشست هم بوده است. فکرش را بکنید مترجمی که همزمان در حال ترجمه است به محض اینکه یک موضع از مرسی خلاف مواضع آیت الله خامنه ای می شنود چیز دیگری ترجمه می کند. به نظرتان عجیب نیست؟ به نظر من عجیب است نه به اینکه چرا ترجمه دروغ کرده اند که چندان رفتار عجیبی از طرف طرفداران آیت الله خامنه ایی نیست. تعجب من به خاطر سرعتی است که مترجم توانسته چنین تصمیمی بگیرد و ابتکارش در جایگزین کردن بحرین بجای سوریه هست. موقعیت مترجم را تصور کنید. او به صورت همزمان در حال ترجمه هست. واژه سوریه را در عبارتی که خلاف مواضع رسمی راس قدرت سیاسی است می شنود. در آن لحظه وقت ندارد نیم ساعت فکر کند، مشورت کند یا با یک مقام بلند پایه هماهنگ کند که چطور ترجمه شوذ. کار آسانی هم نیست تصمیم به تحریف سخنرانی رئیس پیشین نشست گرفتن. آنهم از طرف یک مترجم که احتمالا جایگاه تصمیم گیری هم در تیم برگزاری ندارد. نشانه اش هم واکنش بعدی طرفداران آیت الله خامنه ای به صحبت های مرسی بود. نیم روزی طول کشید تا تصمیم بگیرند چطور واکنش نشان بدهند. اما این مترجم چطور با این همه سرعت و دقت «تصمیم» گرفت صحبت های چنین حساسی رو تحریف کند و برای دروغ گفتنش هم ابتکار استفاده از واژه بحرین را بجای سوریه به خرج داد؟ آنهم به صورت همزمان با سخنرانی و بلادرنگ.
به نظر چنین «تصمیم» بلادرنگی توسط مترجم تقریبا محال است. یعنی اصلا «تصمیم» بلادرنگی در کار نبوده است. چگونه؟ توضیح می دهم. ممکن است چنین اتفاقی با تصمیم قبلی رخ داده باشد. یعنی قبلا برگزار کنندگان پیش بینی چنین مواضعی را از طرف مرسی می داده اند برای همین از قبل برای مواجهه با آن برنامه ریزی کره اند. و با مترجم هماهنگ کرده اند که اگر جمله حمایت آمیزی از سوریه از طرف مرسی گفته شد تو با بحرین جابجا کن. این گزینه را به دلیل حجم حماقتی که در آن نهفته است از وضعیت های محتمل حذف می کنم. یعنی از نظر من طرفداران آیت الله خامنه ای اینقدر احمق نیستند که چنین سناریویی را برای یک نشست بین المللی برنامه ریزی کرده باشند.
حدس من این است که مترجم ناخودآگاه این کار را کرده است. یعنی نیاز به تصمیم نداشته است. کاری را انجام می داده است که قبلا همیشه به صورت عادی انجام می شده است یعنی تحریف آخبار و موضع گیری هایی که خلاق موضع آیت الله خامنه ای است. حتی جایگزینی بحرین به جای سوریه می تواند نشان دهده رویه ای باشد تاکید به بحرین نه به نیت پوشش دادن ظلمی که به مردم آن می رود بلکه برای توجیه و پوشاندن اتفاقی است که در سوریه رخ می دهد برای همین هم بحرین فوری جای سوریه می نشیند. حدس من این است که مترجم کاری که هر روز خودش و همکارنش می کرده اند را تکرار کرده است. خودش را با وضعیت جدیدی مواجه ندیده که نیاز به تصمیم گیری بلادرنگ داشته باشد. نگرانی هم بابت واکنش های مقام های بالاتر نداشته چون احتمالا در معرض بخشنامه ها یا دستور العمل هایی با چنین توصیه هایی بوده است. این اتفاق شاید عجیب به نظر برسد اما بخش عادی از یک نظمی است که متاسفانه کار می کند.