جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

یاران گمنام جنبش سبز

تیتراژ پایانی فیلم کنفرانس مشترک میرحسین و آقای کروبی نکته جالبی دارد. اگر سرعت اینترنتان خوب است ببینید(+) اگر نه! صبر کنید تا برایتان بگویم. در انتهای فیلم دست اندرکاران کلمه از کسانی که در شرایط سخت آنها را برای برگزاری کنفرانس خبر یاری کرده اند تشکر می کنند. اما مهم تشکر ویژه ی آنهاست. «با تشکر ویژه ازیاران گمنام جنبش سبز در صدا و سیما که در تدوین این کنفرانس خبری ما را یاری رسانده اند.»

اصلا بگذارید بگویم «یاران گمنام جنبش سبز» رده فعالیت پر افتخاری است. «یاران گمنام» کسانی هستند که بدون اینکه کسی متوجه فعالیت آنها باشد٬ به صورت کاملا نا محسوس در هر جایی که هستند٬ در حد وسعشان٬ در جهت جنبش گام بر می دارند. برای آنها مسئولیت انسانی٬ وظیفه اخلافی یا تکلیف شرعی شان مهم است. مهم نیست که آیا دیگرانی متوجه فعالیت آنها می شوند یا نه! برایشان مهم نیست مورد تشویق قرار می گیرند یا نه! حتی برایشان مهم نیست کارهایشان کوچک است یا نه! برای آنها مهم است که به اندازه وسعشان تلاش کنند. مهم است که کارشان درست باشد.

اهمیت کار «یاران گمنام جنبش» نه فقط در این است که از چشمان نامحرمی که هیچ تفاوتی را برنمی تابند٬ پنهان هستند. فقط در این نیست که از گزند کسانی که به طور غیر قانونی بر عرصه سیاست مهر ممنوع زدند٬ در امان هستند. حتی فقط در این نیست که خرده مقاومت هایی که در هر گوشه شکل می گیرد٬ مقاومتی عظیم را می آفریند. ارتش نامرئی که هیچ کس یارای مقاومت در برابر آن را ندارد. اصلا عمق یک جنبش به گستردگی یاران گمنام آن است. یاران گمنامی که در محله اداره٬ شرکت٬ سازمانهای دولتی٬ تشکل های اجتماعی و حتی در سازمانهای امنیتی کشور یاور جنبش سبز هستند.

بنظرم اهمیت فراوان عضویت در رده ی «یاران گمنام جنبش سبز» در چیز دیگری است. مانند هر کنش اخلاقی دیگر وقتی مشوق ها و تطمیع های بیرونی نباشد امکان تعالی اخلاقی بالاتر است. آنجاست که می توانی مطمئن باشی نیت اخلاقی تو تعیین کننده بوده است. مسئولیت انسانی تو راهنمایت بوده است و تو به نیت قرب الهی تکلیفت را بجا آورده ای.

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

حق داشتن حق

الان دنبال متن کامل دفاعیات آقای شریعتمداری در دادگاه هستم. متاسفانه پیدا نمی کنم. اینکه روزنامه کیهان به گونه ای مشمئز کننده دروغ می گوید هر چند موضوع در خور تاملی است اما نکته ای که ذهنم را علی رغم گذشتن زمان دادگاه مشغول کرده است٬ چیز دیگری است.

اگر حافظه ام اشتباه نکند او در بخشی از دفاعیاتش -و قبل اعلام اینکه اسناد کافی از شاکیان دارد- سعی داشت نشان بدهد که شاکیان ضد انقلاب٬ وابسته و... هستند. کار به اتهامات و دلایل او ندارم اما او به اینکه دستگاه قضایی به خاطر شاکایت چنین افرادی او را به دادگاه کشانده است اعتراض داشت.

برای اینکه به موضوع حساس تر شوید ارجاعتان می دهم به نامه اعضای مجلس به آقای لاریجانی در اعتراض به دادگاه حسین شریعتمداری. آنها در نامه خود آورده اند «خبر محاکمه آقای حسین شریعتمداری مدیر مسئول محترم روزنامه کیهان به دلیل شکایت یک عنصر مدافع فرقه ضاله بهائیت و همکار صهیونیست ها و ... موجب شگفتی امضا کنندگان این نامه شده است.»

خب! خوب توجه کنید اعتراضشان به این نیست که که چرا مثلا روند دادگاه عادلانه نیست٬ حکم صادره را منصفانه نمی دانند یا اینکه او را بی گناه و حتی سزاوار تقدیر می دانند. اعتراضشان به این است که چرا اساسا دادگاهی برای رسیدگی به شکایت یک سری از شهروندان ایرانی تشکیل شده است.

موضوع مهمی است! بگذارید یگبار دیگر دقیق شویم. اصل ۳۴ قانون اساسی دادخواهی را حق مسلم هر فرد می داند. این اصل تاکید می کند که هر کس می‌تواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع نماید. یعنی چی؟ یعنی هر ایرانی حق دارد که مدعی شود حقوقی از او تضییع شده است و دادگستری ضامن این حق است. البته نکته مهم سور عمومی همین اصل است. یعنی دقیقا هر ایرانی نه دسته خاصی از ایرانیان. حالا دادگاه با ترتیباتی که قانون مشخص کرده است این ادعا را بررسی می کند که ببیند حقی ضایع شده است یا نه!

آقای شریعتمداری و اعضای مجلس می تواند مدافع این موضوع باشند که او حقی را تضییع نکرده است و اتفاقا در جهت استیفای حقوق مظلومان بوده اند. به عبارتی شاکیان را در ادعای خودشان صادق نداند. اما چیزی که باید نگرانش بود این است که آنها اساسا شاکیان را فاقد «حق داشتن حق» می دانند چه برسد که حالا بخواهند مدعی آن شوند. احتمالا در نگاه آنها -به دلایلی که اعضای مجلس آورده اند- شاکیان جزو آن دسته از ایرانی هایی هستند که اساسا «حق داشتن حق» را ندارند که حالا دادگاه بخواهد بررسی کنند ببیند برای ادعایشان دلایل کافی دارند یا نه!

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

زندگی سیاسی



شما با فقیری رویرو می شوید. او در شرایط سختی به سر می برد. نیروی اخلاقی شما را وا می دارد که برای کمک به او تلاش کنید. خوب حالا فرض کنیم شما این وظیفه اخلاقی را در خودتان حس میکنید که تلاشتان را معطوف کاهش فقر بکنید. یعنی مجموعه کنش هایی را داشته باشید که شرایط عموم اعضای جامعه ای که شما هم عضو آن هستید با فقر فاصله بیشتری بگیرند. به این می گوییم سیاست. به بیان نظری امتداد اخلاق در عرصه عمومی می شود سیاست.


بگذارید از زاویه ای  دیگر به موضوع نگاه کنیم. فرض می کنم انتخاب ما یک زندگی اخلاقی است. بطور مثال پذیرفته ایم که اگر با فقیری مواجه می شویم به اندازه وسعمان مسئولیم. نکته ای که می خواهد توجه را به آن جلب کنم اینست که اگر انتخاب ما زندگی اخلافی باشد طبعا نمی توانیم نسبت به سیاست بی تفاوت باشیم. نمی توانیم مدعی باشیم که نسبت به وضعیت یک فقیر حساسیت اخلافی داریم اما در عین حال نسبت به فقر و یا مشی هایی که می تواند به گسترش یا کاهش فقر بیانجامد بی تفاوت باشیم. از این رو  کسی که انتخابش زندگی اخلاقی باشد بالطبع سیاسی هم هست.

خوب البته این ماجرا روی دیگری هم دارد. از سوی دیگر اگر دلمشغول سیاست باشیم نمی تواند زندگی فردی ما مستقل از ارزشهایی باشد که سیاست را شکل داده است. مثلا سازگار نیست که برای فاصله گرفتن شرایط عموم -اعضای جامعه ای که عضو آن هستیم- با فقر تلاش کنیم اما نسبت به همسایه فقیرمان حساسیت نداشته باشیم. نمی توان مدعی تلاش برای کاهش درد رنج عمومی بود اما در رفتار و سکنات فردی موجب درد و رنج یک دوست شد.