جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

درباره سخنرانی آیت الله خامنه در جمع فرماندهان بسیج

ادبیات نه چندان فاخر


ویدوئوی سخنرانی آیت الله خامنه‌ای را گوش دادم. همانطور که حدس می‌زدم چند عبارت نه چندان فاخر آیت الله خامنه‌ای و بد سلیقه گی طرفدارانشان، حتی دفتر ایشان در پررنگ کردن این عبارت و البته استفاده برخی از منتقدان از همین عبارت‌ کل سخنرانی ایشان که پر از گزاره‌های صادق است را تحت شعاع قرار داند. قبول دارم ادبیات نه چندان فاخر-که شاید بشود گفت احمدی‌نژاد آنرا به عرصه سیاسی کشورما اورد-شان سیاستمدار را کاهش می‌دهد. و تصویر او را متناسب با ههمان بازنمایی می کند. این مسئله وقتی بغرنج‌تر می‌شود که سیاستمدارشان نمایندگی یک ملت را هم داشته باشد و تصویری که او از خودش بازنمایی می‌کند گره خرده باشد با ملتی که او را انتخاب کرده‌اند. ولی از آنجایی که آیت الله خامنه‌ایشان نمایندگی مردم را ندارند اهمیت این موضوع کمتر می‌شود. شخصا هم چون علاقه فردی به آقای خامنه‌ای ندارم تصویری که ایشان از خودش می‌سازد چندان برایم اهمیت ندارد و بیشتر تاثیری که او در سرنوشت و زندگی مردم می‌گذارد مهم است. برای همین اتفاقا گاهی بد نیست ایشان از ادبیاتی استفاده کنند که در مقابل گروه‌های اجتماعی که‌ شان ویژه‌ای علاوه بر شانیت حاکم برای ایشان قائل هستند کمی افسون زدایی شوند.




[caption id="attachment_1164" align="alignleft" width="300"]سخنرانی آیت الله خامنه ای در جمع فرماندهان بسیج در دوره مذاکرات هسته ای کشورمان با قدرت های بزرگ. سخنرانی آیت الله خامنه ای در جمع فرماندهان بسیج در دوره مذاکرات هسته ای کشورمان با قدرت های بزرگ.[/caption]

مساله گرایش هوادارن


آیت الله خامنه‌ای تاکید‌های زیبایی بر اینکه ما بر اساس اسلام دنبال عدالت و عطوفت و مهربانی  هستیم کردند و ضمن رد کردن اتهام جنگ طلبی به ایران به استناد به شواهد به نظر من دقیق و گزاره‌های صادق نشان دادند که بر عکس دولت‌های که الان در مقابل کشورما هستند سابقه عظیم شرارت دارند. و ما مستند به دین اسلام «می‌خواهیم به همه‌ى انسان‌ها خدمت کنیم، محبّت کنیم؛ ما می‌خواهیم با همه‌ى انسان‌ها، با همه‌ى ملّت‌ها، روابط دوستانه و محبّت‌آمیز داشته باشیم؛ ا حتّى با ملّت آمریکا» و با اشاره دقیق به نامه حضرت علی به مالک اش‌تر که همه یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش با تو برابرند تصویر  زیبایی از مواضع ما نشان دادند.


اما نکته عجیب این است که هرجا ایشان از دوستی با انسان‌ها و ملت‌های، اخلاق نیکو و صلح طلبی صحبت می کنند جمعیت هیچ واکنش از خود نشان نمی‌دهد. یکی از کارهای سخت آیت الله خامنه‌ای همین فضایی حاکم بر آن بخش‌هایی  از جامعه است که طرفدار ایشان هستند.. بلاخره آن‌ها با واکنش‌هایشان، شعار‌هایشان و فشار‌هایشان روی ایشان تاثیر می‌گذارند. اما شان رهبری یک گرایش سیاسی با شان رهبری یک کشور فرق می‌کند. هر چند با وجود این چنین جماعتی بنظرم آیت الل خامنه ای خوب خود را حفظ کرده‌اند. شاید یکی راهای کمک ما به ایشان و البته خودمان این است که راهی پیدا کنیم که ما هم فشار خودمان رو به ایشان منتقل کنیم و نشان بدهیم حتی منتقدان ایشان هیچ مساله شخصی با ایشان ندارد و اگر ایشان شان خودشان را از شال رهبری جامعه طرفدار خودشان به رهبری سیاسی یک کشور ارتقا دهند و گروه‌های مختلف و منتقد هم احساس کنند ایشان ملاحظات و مطالبات آن‌ها را هم در نظر می‌گیرند از حمایت صادقانه آن‌ها برخوردار خواهند شد.


 

استکبار جهانی و استکبار داخلی


آیت الله خامنه‌ای صورت بندی جالبی از استکبار ارائه دادند. استکبار خود بر‌تر بین است. خود را محور می‌بیند و همه چیز را برای این اساس ارزیابی می‌کند. ایشان توضیح می‌دهند که «وقتى مجموعه‌ى خودشان را از بقیّه‌ى انسان‌ها، از بقیّه‌ى مجموعه‌ها بر‌تر دانستند، وقتى خودشان را محور دانستند، همه چیز را فرع بر خودشان دانستند،» به تعاملات خطرناکی منجر می‌شود. مثلا به اینجا می‌رسد که استکبار به خود حق مداخله در امور دیگر انسان‌ها رو می‌دهد. اگر چیزی برای او ارزش هست و دیگران قبول نداردند همه باید تسلیم او شوند وقتی دیگران ارزشهای او را قبول نداند به خود حق می‌دهد در امورد دیگران دخالت کند و دست به تحمیل بزند. ایشان توضیح دادند که این باعث حق ناپذیری می‌شود یعنی حق را می‌شنوند اما نمی‌پذرید. استدلال در آن‌ها کارگر نیست. این ویژگی به نتیجه خطرناکی دیگری می‌رسد که ایشان خیلی دقیق توضیح داند. استکبار  جنایت را در حق آحاد بشر مجاز می‌داند. جان انسان، هر انسانی که با آن‌ها همراه نباشد تابع آن‌ها نباشد هیچ ارزشی قائل نیستند. هر جا منافعشان اقتضا کند از گرفتن جان انسان‌ها و شکنجه کردند عبایی ندارند.


آیت الله خامنه ای یکی دیگر از ویژگی‌های استکبار را فریب‌گری و رفتار منافقانه دانستند. به این معنی که استکبار همه این جنایت‌ها رو در تبلیغات خودشان سعی می‌کنند توجیه کنند و جنایتشان را خدمت جلو بدهند. پوشاندن لباس خدمت به جنایت را ویژگی‌های بارز استکبار برشمردند. جنگ افروزی و دامن زدن به اختلاف هم نکتهٔ دیگری بود آقای خامنه ای به آن اشاره کردند.


به نظر توصیف نسبتا خوبی از استکبار بود. مخصوصا اینکه ابشون شواهد غیر قابل خدشه‌ای در مورد استبار در عرصه جهانی آوردند. بلاخره در تاریخ تنها دوبار از بمب اتم استفاده شده است آنهم علیه شهرهای غیر نظامی هر دفعه هم آمریکایی‌ها این کار را کرده‌اند. زندان گونتانامه الان بیش از ۱۰ سال است یک سری آدم را از سرتاسر دنیا بدون محاکمه گرفته‌اند برده اند و نگه داشته‌اند آنهم با شرایط بسایر سخت. یا کشتن متهمان بدون انجام هیچ محاکمه‌ای توسط هواپیماهای بدون سرنشین. جنایت در ویتنام و الجزایر توسط فرانسوی ها ویا اتفاقاتی که همین الان در فلسطین می‌افتد شرارتی‌های است که نمی‌شود زشتی‌اش را پاک کرد. یا بلا‌هایی که سر خودمان آورده‌اند. کودتا علیه دولت ملی مصدق و احیای استبداد پهلوی، کمک آنهای که استفاده از سلاح شیمیایی را خط قرمز خودشان می‌داند به صدام در زمان جنگ مخصوصا کمک اطلاعاتی برای حمله‌های شیمایی که مصداق بارز جنایت علیه بشریت است علیه کشورمان. فروش سلاح‌های شمایی توسط فرانسه به صدام. هدف قرار دادن هواپیمای مسافر بری ایرانی در خاک کشورمان توسط ناو نظامی آمریکا هزاران کیلومتر دور از کشورشان این‌ها ظلمهای است که آیت الله خامنهٔ به خوبی و هوشمندانه روی آن‌ها انگشت گذاشت.


البته تعریف کامل ایشان  در مصادیق تنها محدود به استکبار در عرصه جهانی شد و از مصداق های همین خوی استکباری در داخل ملت‌ها چیزی نگفتند. اما نکته‌ای که قربانی‌های استکبا باید متوجه آن باشند این است که استکتبار داخلی مانع دیدن و حساسیت به استکبار جهانی نشود. برای انتقاد از استکبار داخلی و خدای نکرده به توجیه لاپوشانی خوی استکبار جهانی نیفتند که در این صورت می‌شود مصداق از یک چاله در آمدن و در یک چاه دیگر افتادن.‌‌ همان آسیبی که عده برای نقد استکبار جهانی آن‌ها را به چاه توجیه استکبار داخلی می‌اندازد.


 

دفاع مجدد از دولت


آیت الله خامنه‌ای با دیگری تاکید کردند که از  تیم مذاکره کنند کشور حمایت می‌کنند. جای دیگه از صحبت هاشون هم تاکید کردند که در همه عرصه‌های باید خردمندانه اهداف رو پیش برد. هر چند باز هم عجیب بود عبارت‌ها مواکد ایشان  از دولت دفاع می‌کنند هیچ واکنشی را در حاضران در سخنرانی ایشان به وجود نیاورد. جالب نیست برای آیت الله خامنه‌ای که با وجود اینکه اکثریت رای دهندگان به آقای روحانی راه داده‌اند در میان فرماندهان بسیجی حتی اقلیتی از حمایت ایشان از دولت منتخب حمایت نمی‌کنند؟ گویی که جلسه یک حزب سیاسی از حزب رقیب دفاع کنی!


 

نکته استراتژیک در مذاکرات این است که طرف غربی ادعا می‌کند الان که ایران پای میز مذاکره آمده است محصول فشار و تحریم‌های اقتصادی است. وگرنه چیزی در ایران تغییر نکرده است. خوب گروه هایی سیاسی که در داخل اصرار دارد بگوید اینجا هیچ چیزی تغییر نکرده است در حال تقویت همین استدلال هستند یعنی وقتی ما می‌گویم هیچ چیزی تغییر نکرده است در ساختار در حالی که خوب بدیهی است دیپملاسی که ظریف دنبال می‌کند با آنچه جلیلی شعارش را می‌داد فرق می‌کند. این تفاوت ناشی است چیست؟ فشار‌های غربی‌ها یا تحولات سیاسی داخلی؟ ما اگر اصرار کنیم که چیزی در داخل تغییر نکرده به نفع اهمیت فشار خارجی استدلال کرده‌ایم. در حالی که می‌توانیم بر این تاکید کنیم که ما کشور هستیم که به صورت دموکراتیک سیاستهای کلان رو مشخص می‌کنیم. اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات یک مسیر متفاوت انتخاب کرده‌اند. برای همین هم منتخبان روش متفاوتی را دنبال می‌کنند. یعنی اگر با وجود همین تحریم‌ها جلیلی انتخاب شده بود روند گذشته ادامه پیدا می‌کرد. یکی از راه‌های گران‌تر فروختن امتیاز رفتار متفاوت  تاکید بر نتایج انتخابات ریاست جمهوری گذشته است. اینکه گرایشهای مختلف وجود دارند و چنانچه مردم از روشی که برای حل کردن مساله خودشان انتخاب کرده‌اند نامید شود ممکنه است روشهای بدیل را در انتخابات‌های پیش رو انتخاب کنند.


یکی دیگر استدلالیهای که آیت الله خامنه‌ای برای دفاع از نمایندگان کشورمان در مذاکرات هسته‌ای دفاع کنند سختی‌های کارهای اجرایی است که ایشان سابق بر این تجربه آن را دارند. صرف نظر اینکه در دوره ریاست جمهوری ایشان چقدر مسئولیت اجرایی بر دوش ایشان بوده است اما الان ایشان شان اجرایی هم دارند. یعنی علاوه اینکه بخش های مهمی از دستگاه اجرایی کشور مستقیما زیر نظر ایشان است سایر دستگاه که مستقیما هم زیر نظر ایشان نیست تحت نفوذ ایشان است و ایشان در امور‌گاه جزیی هم مداخله می‌کنند برای همین خیلی نمی‌توانند حساب خوشان از وضعیت اجرایی کشور خصوصا نتیاج سیاست خارجی جدا کنند. خوب و بدش پای ایشان هم نوشته می‌شود. و از آن مهم تریم که مجموعه اجرایی یک کشور اگر منسجم نباشد توانایی نقش آفرینش در عرصه بین المللی کم می‌شود و این فرق می کند گروهای سیاسی و اجتماعی مواضع متفاوت بگیریند یا حتی نمایندگاه مجلس مواضع متفاوت بگیرند. خلاصه که ایشان برای موفقیت یا شکست ما در حل کرده مسئله‌مان با قدرت‌های بزرگ مسئول هستند.


متحد کردن کشورهای خارجی و ایجاد تفرقه در داخل


یکی از نتایج دیپلماسی عمومی دولت منتخب حسن روحانی و مواضع معقول مسئولان جدید سیاست خارجی کشور منزوی کردن اسرائیل در عرصه جهانی است. هرچند لابی اسرائل در کشور‌های غربی بسیار قدرتمندتر از این حرفهاست اما رفتار دیپلماتیک ما می‌تواند موقعیت این لابی را تضعیف یا تقویت کند. چنانکه به گواه نظر اکثریت کار‌شناسان مواضع نپخته احمدی‌نژاد در اوایل دوره مسئولیتش به شدت به این لابی برای همراه کردن فشار افکار عمومی کشور‌های غربی علیه کشورمان کمک کرد. و چنان که اکنون مواضع رئیس جمهوری منتخب کار را برای آن‌ها سخت کرده است برای همین هست که نخست وزیر اسرائیل اصرار دارد که بگوید حسن روحانی کاره‌ای نیست و هیچ چیز در ایران تغییر نکرده است.


با همه قدرت لابی اسرائل در آمریکا به لحاظ دیپلماتیک در یکی از دوره‌های سرد خودشان به سر می‌برند. قاعدتا مواضع و رفتار دیپملاتیک ما باید جوری باشه که اگر نمی‌تواند به این شکاف دامن بزند که به نظر می‌شود به این سمت هم حرکت کرد نباید جوری رفتار کنیم و موضع بگیریم که این شکاف ترمیم بشود. آیت الله خامنه‌ای با جمع بستند کل غرب و کنار هم قرار دادن کلیت غرب جنگ روانی اسرائیلی‌ها رو تقویت می‌کند که معتقد سرنوشت اسرائیل به غرب یکی است.


بلاخره مذاکر فرض بر این است که ممکن است بتوانیم یک فورمولی پیدا کنیم که  بتوانیم بر  سر آن معامله کنیم. وقتی آمریکا کلیت شر معرفی کنیم، تغییرات در آمریکا را نبییم و دولت دموکرات در آمریکا‌‌ همان دولت نومحافظه کاران آمریکا یکی بدانیم چطور انتظار داریم به نقطه توافق برسیم؟ اینکه در آمریکا چه گروهی در قدرت باشه فرق می‌کند می‌کند حتی رفتار متفاوت ما می‌تواند می‌تواند در ملاحظات داخلی رژییم صهیونیستی هم اثر بگذارد. می‌شود مواضعی را طراحی کرد که جایگاه راستهای افراطی اسرائیل را تضیف و گروهای با شر کمتر را تقویت کند.


به باور برخی از کار‌شناسان از آغاز مذاکره با غربی با به صورت یک کلیت اشتباه بود و بجای قالب ۵+۱ باید مجموعه مذاکرات ۱+۱ با کشورهای مختلف ترتیب می‌دادیم. هر یک از این کشورهای منافع متفاوتی دارند که می‌تواند در تضاد با هم قرار گیرد. و با بازی در این شکاف شرایطمان را راحت‌تر پیش ببریم بجای اینکه آن‌ها را در یک کلیت متحد کنیم. الان شاید دیر باشد برای اینکه قالب دیگری برای مذاکره پیدا کرد اما همین اصلا مهم هست که ما باید به شکافهای آن‌ها دامن بزنیم نه اینکه با مواضعمان آن‌ها را به جایگاه یک کلیت واحد قرار بدهیم.


به نظر من نقدی که به این سخنرانی آیت الله خامنه‌ای وارد است نه بد و بیرا گفتن با ادبیات نه چنان فاخر به اسرائیل که کم و بیشر مقابله به مثل است. چرا که نتانیاهو به راحتی مواضع بی‌شرمانه و تهدید آمیز علیه کشورمان به کار می‌برید. بلکه موضعی است که در مقابل آمریکا گرفتند و جوری حرف بزنین که بین روئسای مختلف جمهوری آمریکا فرقی نیست و بین این‌ها و اسرائیل هم شکافی نیست. مواضع ایشان گونه‌ای است که می‌تواند شکاف اندکی بین تیم حاکم بر دولت آمریکا و دولت اسرائیل هست را ترمیم کند و این به نفع ما نیست.


بر عکس در داخل که ما باید تاکید به کنیم در مقابل تهدید‌های خارجی از همبستگی ملی بالایی برخورداریم. در این شرایط تکرار  واژه‌ زشت فتنه را برای اعتراض آرام مردم به نتیجه انتخابات اشتباهی راهبردی است. مخصوصا که ظاهرا آیت الله خامنه‌ای متوجه اهمیت اجماع داخلی هستند و از همه جوان‌ها دعوت می‌کنند که با هر انگیزه متفاوتی که دلشان برای خاک و کشورشان می‌سوزد سعی کنند و کمک کنند و دشمن را نامید کنند حتی کسانی که دلایلی غیر اسلامی برای این علاقه شان دارند.   آنهم در شرایطی که گرایشهای مختلف با همه دلخوری‌های که از همدیگر دارند به دارند با ابزار‌های که در اختیار دارند کمک کنند که مشکلات ما با کشورهای صاحب قدرت حل شود،  تکرار واژه‌های تفریقه افکن بی‌مسئولیتی است.

۱۳۹۲ آبان ۵, یکشنبه

فجایعی که هولناک نیستند!

در هفته گذشته این فرصت پیش آمد تا چند فیلم که داستانشان در برلین می‌گذشت را ببینم. در اکثر این فیلم‌ها یکی از محور‌ها جنایتی بود که نازی‌ها علیه یهودی‌ها اعمال کرده بودند. با دیدن این فیلم‌ها بهتر می‌شود میزان فاجعه را قابل لمس کرد. مخصوصا نکته جالب برای من همراهی و طبیعی دیدن چنین اتفاقات هولناکی توسط کسانی است که الزاما آدم‌ها بد یا قصی القلبی نیستند. این مسئله ذهن من را به دو موضوع دیگر جلب کرد:
۱- از اتفاقاتی که از جنگ جهانی دوم و مناسبات بعدی آن برقرار شده است روایتی موجود است که طرف پیروز نوشته است. البته همیشه تاریخ را فاتحین می‌نویسند. برای همین هم هست که در تاریخ معاصر جهان جنایت نازی‌ها یعنی طرف مغلوب آخرین جنگ بزرگ جهان پر صدا‌تر از جنایتی‌هایی هست که که فاتحین در حین جنگ یا در سالهای بعد آن آفریده‌اند. فرانسوی بیش از یک ملیون الجزایری را چند دهه پیش کشته‌اند چقدر در مورد آن می‌شنویم؟ آمریکایی‌ها تنها کشوری هستند که بمب هسته ای علیه یک شهر مسکونی و غیرنظامی استفاده کرده‌اند چقدر در مورد این می‌شنویم؟ یا اینکه آمریکایی‌ها چقدر ویتنامی را هزاران کیلومتر دور‌تر از مرز‌هایشان برای سال‌ها کشته‌اند؟ و جاری ترینش اتفاقی که در فلسطین در حال رخ دادن است. بگذریم از کتمان مشمئز کننده جنایت نازی‌ها توسط احمدی‌نژاد ولی آیا واقعا امکان‌‌ رها شدن از تاریخی که صاحبان قدرت می‌نویسند، هست؟
۲- اینکه در کشور ما به راحتی افراد به خاطر عقاید و باور‌هایشان از دسترسی به کالا‌های یا حقوق عمومی محروم می‌شوند از چه جنسی است؟ همین چند وقت پیش دکتر توفیقی سرپرست وزارت علوم از ثبت نام ۴۰۰ دانشجوی ستاره دار که قبلا از تحصیل محروم شده‌بودند خبر داد. خیلی هولناک است که عده از فرزندان این کشور تنها به خاطر انتقاد سیاسی از ادامه تحصیل در مقاطع بالا‌تر محروم  می شوند و این موضوع خیلی عادی جلو کند. چهارصد نفر محروم از تحصیل! کوره‌های آدم سوزی پیامد نهایی فرایندی بود که از کتمان و نفی وجود انسانی عده‌ای شروع شده بود. اینکه در کشور ما به راحتی افراد به خاطر گرایش سیاسی یا فرهنگیشان از حقوق اجتماعی، فرصت استخدام و از همه بد‌تر حق انتخاب شدن در نهادهای که قرار است نمایندگی گرایش عمومی را بکنند محروم می‌شود ظلمی هولناک نیست؟
خلاصه به نظرم آمد فاجه هولوکاست خیلی چیز عجیبی برای ابنا بشر نیست. همین الان هم جای جا و در سرتاسرعالم ظلمهای از همین جنس جاری ست. و هولناک‌تر‌‌ همان که خیلی چیز عجیبی به نظر نمی‌رسد و بخشی از طبیعت بدیهی وضعیت شمرده می‌شوند، در نیتجه حساسیت قابل توجهی را هم بر نمی‌انگیزد. شاید در آینده‌ها اگر طرف‌های پیروز جایشان فرق کند تاریخ جور دیگری روایت شود. روایتی که در آن این اتفاقات هولناک به نظر بیاید. شاید؟!

۱۳۹۲ مهر ۲۶, جمعه

یک دیپلمات چگونه «مقاومت» می‌کند؟

 تحریم‌های گسترده علیه ما درآمد کشور را به شدت کاهش داده است. در شرایطی که تولید ملی قبلا به خاطر بی‌کفایتی دولت احمدی‌نژاد نابود شده است و بخش مهمی از مایحتاج کشور واراداتی است، کاهش درآمد کشور به صورت بلادرنگ به افزایش قیمت و کاهش قدرت خرید مردم منجر می‌شود. بگذریم که دولت فوق العاده پر خرج ما هم برای تامین هزینه‌های خودش مجبور است یا اسکناس چاپ کند یا اینکه در آمد ارزی خودش را با معادل ریالی گران تری بفروشد این در وضعیتی که بخش مهم از نیاز کشور با کالاهای واراداتی تامین می‌شود نتیجه‌ای جز تورم فوری ندارد. فشاری که این حلقه به زندگی مردم می‌آورد نیاز به تحقیق ندارد. کافی است شما وظیفه تامین هزینه و مایحتاج یک زندگی را داشته باشید. حالا در این شرایط دولت جدید با وعده رفع تحریم و حصر‌ها اقبال مردمی که از این شرایط به تنگ آماده‌اند را کسب کرده است. جالب این است که طرفداران آقای جلیلی همچنان به طرح شکست خورده خودشان اصرار دارند و که هیچ به «مقاومت» آقای جلیلی هم افتخار می‌کنند. برای همین شاید بد نباشد بررسی کنیم که آقای جلیلی چگونه «مقاومت» کرده‌اند؟

[caption id="attachment_1156" align="alignleft" width="300"]سعید جلیلی مذاکره کننده ارشد کشور در دولت احمدی نژاد که در دوره مسئولیت او بیشترین تحریم های بین المللی علیه کشورمان تصویب شد. سعید جلیلی مذاکره کننده ارشد کشور در دولت احمدی نژاد که در دوره مسئولیت او بیشترین تحریم های بین المللی علیه کشورمان تصویب شد.[/caption]



برای پاسخ به این سوال باید بدانیم که وظیفه ایشان چه بود است. یعنی یک دیپلمات قرار است چی کاری را به سر انجام برساند؟ و او در این مسیر چگونه «مقاومت» می‌کرده است؟ و در مقابل چه چیزی؟ سرباز که نبوده است بگویم با جانش جلو گلوله «مقاومت» می‌کرده است؟ کارآفرین هم نبوده است که به خاطر تحریم کسب و کارش را از دست بدهد؟ کارگر هم نبوده که به خاطر رکود اقتصادی بیکار شود و مجبور باشد در مقابل مشکلات معیشتی «مقاومت» کند؟ حقوقش هم که کم نمی‌شده به خاطر «مقاومت» ش؟ جانش هم که در خطر نبوده است؟ دقیقا مصداق این «مقاومت» و جهادش چیست؟


اروپایی‌ها می‌خواستند ایران را تحت فشار بگذارند، اسرائیلی دنبال تضعیف ایران با تحریم‌ها گسترده اقتصادی بودند و آمریکایی‌ها دنبال ایجاد اجماع بین قدرت‌های بزرگ علیه ایران. این پروزه‌ای بوده است که آقای جلیلی باید در مقابل آن «مقاومت» جدی تدارک می‌دیده است. آیا ایشان توانسته است «مقاومت» ی را در مقابل این مسیر سازمان بدهد یا بیشتر نقش تسهیل کننده را بازی کرده؟ برای جواب به این سوال کافی است به سوال ساده تری پاسخ بدهیم. اگر اساسا آقای جلیلی به عنوان مذاکره کننده ارشد سابق کشور در پرونده هسته سر کارش حاضر نمی‌شد و به مذاکرات نمی‌رفت چه چیزی فرق می‌کرد؟! تحریم‌های بیشتر علیه کشورمان تصویب می‌شد؟ اجماعی گسترده تری شکل می‌گرفت؟


سوال‌های زیادی است که به ما کمک می‌کند که بفهمیم آقای جلیلی باید در مقابل چه چیزهای «مقاومت» می‌کرده است. ایشان چند سابقه جدی و موفق در مذاکرات بین الملی را داشته که مسئولیت بغرنج‌ترین پرونده بین المللی کشور را بر عهده گرفت است؟ آیا سزاوار نبود ایشان بخاطر این بی‌تجربگی و بی‌صلاحیتی برای اینکه به ۷۰ ملیون ایرانی خسارت نزند در مقابل حب جاه و مقام «مقاومت» می‌کرد؟ آیا سزاوار نیست که طرفدارن ایشان در مقابل وسوسه کتمان خسارتی که به کشور زده‌اند «مقاومت» کنند؟


«مقاومت» را مردمی می‌کنند که هر روز فضای کسب و کار برایشان تنگ‌تر و سفره‌شان کوچیک‌تر شد. نه آقای جلیلی و امثالهم که تحریم‌ها هرچی هم سخت‌تر بشود هیچ تاثیر در وضعیتشان ندارد. که حتی شاید منابع بیشتر از بیت المال برای توجیه اشتباهات و بصیرت پراکنی زایل کنند. «مقاومت» را مردمی کردند که علی رغم همه بی‌مهری‌ها باز برای اصلاح روند‌ها غلط بغض‌هایشان را فروخوردند دوباره با رای نظر و خواستشان را اعلام کردند.‌‌ همان مردمی که در مقابل تلاش برای تحمیل و تداوم رویه‌ای که جلیلی نشانه‌اش است «مقاومت» کردند و اجازه ندادند آن مسیر ادامه پیدا کند.


اتفاقا اصرار طرفدارن جلیلی به رویه خسارت بارشان فرصت خوبی است تا نشست و بررسی کرد که جواد ظریف به عنوان نماینده کشورمان در مذاکرات بین المللی «مقاومت» بهتری را در مقابله پروژه تشدید تحریم‌ها و منزوی کردن کشورمان سازمان می‌دهد یا جلیلی توانسته بود در مقابل اینها «مقاومت» موثری سازماندهی کند.


هرچند شخصا هرچه که نگاه می‌کنم مخصوصا با همان روایتی که خود جلیلی از مذاکرات و البته روشنگری‌های ولایتی در مناظره‌های تلوزیونی نشان داد، به سختی می‌توانم عنوان خائن را برای جلیلی و تیمی که از جلیلی حمایت کردند به کار نبرم. جلیلی دیگر چطور می‌توانست به تسریع اجماع علیه ایران و تصویب تحریم‌های بین المللی کمک کند؟ جلیلی باید در مقابل طمع فرار از پاسخگویی «مقاومت» کند و به مردم توضیح بدهد که جلوی کدام یک تحریم‌ها یا اعمال محدویت‌ها را گرفته است؟ کدام ائتلاف‌ها بر علیه ایران را شکسته؟

۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

فساد بالقوه

امروز دوباره روایت یکی از رفقا از فضای امنیتی دانشگاه تهران همزمان با حضور رئیس جمهور -که در انتهایی همین یادداشت آمده است- را خواندم.  با خودم گفتم مگر این یکی از همان رفتارهایی نیست که ما به خاطر آن احمدی نژاد را نقد می کردیم؟

امر به معروف و نهی از منکر واجب است. بگذریم که یک عده انسان سطحی این فریضه را تبدیل به فضولی در زندگی خصوصی دیگران کرده اند  اما مهم ترین مصداق امر معروف و نهی از منکر نقد حاکمان و رهبران جامعه است. ما طرفدارن و یا منتقدان دائمی هیچ کسی نیستیم. حسب تعهد شهروندی و وظیفه دینی از هر کار درستی باید دفاع کنیم حتی اگر در میان کسانی باشند که از ما نیستند و از هر کار بدی باید انتقاد کنیم حتی اگر مصداقش در خودمان باشد که در غیر اینصورت جامعه مان فاسد خواهد شد.

[caption id="attachment_1151" align="alignleft" width="300"]برنامه رئیس جمهور در دل بزرگترین دانشگاه کشور اما بدون حضور دانشجویان و در فضایی امنیتی برنامه رئیس جمهور در دل بزرگترین دانشگاه کشور اما بدون حضور دانشجویان و در فضایی امنیتی[/caption]

خب رئیس جمهوری می خواهد سخنرانی کند و حرفهای کلی بزند، در سالنها همایش ها رسمی برنامه بگذارند. ضرورت برگزاری جلسه ای با ترکیبی مصنوعی در دانشگاه از کجا می آید؟ حضور مسئولان حکومتی در دانشگاه اما در سالنی کنترل شده یک جوری دروغ گویی است. کجای دنیا یک مسئول ارشد حکومت می تواند به دانشگاه برود و با چالش و سوال دانشجوها مواجه نشود؟  جز در جوامع استبدادی؟  اینکه در سخرانی یک مسئول حکومت در محیطی مثل دانشگاه همه چیز آرام باشد و هیچ نقدی طرح نشود هرگز نه به معنی ثبات و آرامش نخواهد بود و و هیچ ذهن تیز بینی نیز آن را به معنی محبوبیت و جایگاه آن مسئول را نخواهد گرفت.  اگر معنی داشته باشد معنیش فضای امنیتی است. معنیش فرار مسئولین از مواجه با نقد و طرح سوال هرچند به زغم خودشان غیر منصفانه است.  آقای رئیس جمهور حتما حواسشان به این نکته هست که هیچ چیزی مثل دوری از نقد و پرسش و فارغ بودن از پاسخگویی یک سیاستمدار، او را تباه و فاسد نمی کند. این قاعده استثنا هم ندارد.

آقای دکتر روحانی باید کمی از عادتهای که متعلق به زمانی بوده است که تنها مدیر امنیتی بودن فاصله بگیرند. الان ایشان در عین حال که مسئول امنیت کشور هستند نماینده جمهور مردم هم می باشند.  این شان و جایگاه مهم اقتضائات و حساسیت هایی دارد که غفلت از آنها خسارت زاست.

پی نوشت: روایت یکی از رفقا از وضعیت امنیتی دانشگاه تهران در زمان حضور و سخنرانی رئیس جمهور
در ورودی های دانشگاه ، تقریبا بر سر هر گیت 5 نگهبان ایستاده بودند که در روزهای عادی یه این شکل نیست. افرادی در کنار نگهبانان مشاهده می شدند که چهره های آشنایی نبودند.بیشتر چهره هایشان و رفتارشان دانشجویان را یاد 16 آذر 88 می انداخت.
بهد از عبور از گیت ها با کارت دانشجویی به تجمع پراکنده ی دانشجویانی بر می خوردیم که کما بیش از یاعت 9.5 منتظر ملاقات آقای روحانی بودند.
کمی که جلو تر و به طرف کتابخانه مرکزی دانشگاه می رفتی به نگهبانانی بر می خوردیم که گاه با لحن ملایم و گاه با لحن تند از ادامه مسیر به سمت کتابخانه جلو گبری می کردند.
تقریبا 4 لایه ی انسانی از نگهبانان ولی به شکل پراکنده تا کتابخانه که سالن علامه امینی در آنجا واقع است ، دیده می شد که لایه آخر آن همگی لباس شخصی بودند. چهره ی خیلی هایشان آشنا و از حراست دانشگاه دانشگاه یودند و چهره ی خیلی ها هم نا آشنا یود.
در بین یچه ها صحبت هایی شنیده می شد که مگر ما دانشجو نیستسم ، پس چرا حق ورود به سالن را نداریم.
بچه می گفتند که نمی دانیم از کجا ، ولی روحانی آمده و وارد سالن شده است .برایشان سوال پیش آمده بود که چرا نمی گذارند ما روحانی را ببینیم.
حدود ساعت10.5 بود که در دو ضلع شرقی و غربی کتابخانه مرکزی دانشجویان یه صورت متفرق تجمع کرده بودند.
از گوشه و کناره هایی صدا هایی بلند می شد که با لخن تند با دانشجویی برخورد می شد .
همچنین در چند نقطه هم حراست و نگهبانی دانشگاه دچار درگیری های فیزیکی شدند.
حدود ساعت 10:45 در سمت شرق کتابخانه دانشجویان سرود یار دبستانی من را خواندند که بلافاصله توسط نگهبانان و حراست دانشگاه دانشجویان متفرق شدند .
در گوشه ای هم لباس شخصی ها می آمدند و به دانشجویان می گفتند که امروز اینجا نباشید به نفع خودتان است.
دانشجویان هم چنان زمزمه می کردند که نیامده ایم که نگهبانان را ببینیم . به حسن روحانی رای داده ایم و می خواهیم او را ببینیم.
نگهبانان هم پاسخ می دادند که نمایندگانتان در داخل هستند .
حضور لباس شخصی های نا شناس با موتور هایشان در داخل دانشگاه بسیار سوال برانگیز بود.
حدود ساعت 10:50 در سمت غربی کتابخانه در گبری بین یکی از اعضای حراست و یکی از دانشجویان در گرفت که موج بر خواستن سر و صدای دانشجویان به نشانه اعتراض به برخورد تند حراست با دانشجویان داشت.
از گوشه و کنار هم شنیده می شد که دو نفر از دانشجویان که کارت هایشان توسط حراست ضبط شده بود به بیرون دانشگاه منتقل شدند .
حدود ساعت 11:10 کمک جمیعت از داخل کتابخانه به بیرون می آمد که کمی فضا به هم ریخته شد .
و با بیرون آمدن کامل جمعیت از سالن این فضاب امنیتی رفته رفته کمتر شد . حدود ساعت 11:30 دانشگاه کاملا به حالت عادی خود برگشته بود.

۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

نیاز ما به حاکمیت یگانه

انگار حاکمیت دوگانه در ذهن آیت الله خامنه‌ای حک شده است وگرنه چه معنی داره که در سخنرانی عمومی بگویند من از عملکرد دولت حمایت می‌کنم ولی «البته برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود»؟ چه مشکلی دارد؟ متاسفانه چون این اتفاق زیاد تکرار شده است خیلی به چشم نمی‌آید. برای اینکه خوب بفهمیمش تصور کنید آقای روحانی سخنرانی می‌کرد و می‌گفت ازعملکرد وزیر خارجه دفاع می‌کند ولی حالا یک کارهایی هم نباید می‌کردند.

آیت الله خامنه‌ای احتمالا فراموش کرده‌اند علاوه بر رهبری طرفدارن خودشان شخص اول حکومت هم هستند. نمی‌شود ایشان عمومی موضع بگیرند و بخشی از عملکر دیپلماسی کشور رو نقد بکند. این یعنی از این به بعد وقتی رئیس جمهور کشور یا وزیر خارجه طرف مذاکره قرار می‌گیرد و توافقی می‌کند ممکن است ممکن است «گانه» دیگر حکومت راضی نباشد. راه حال چیست طرفهای ما باید مستقل با بخش‌های مختلف حاکیمت غیر یک پارچه مذاکره کنند؟ چنان که برخی از تحلیل گران غربی آیت الله خامنه، سپاه و دولت را سه طرف موثر در مذاکرات می‌داند که می‌شود با هرکدامشان جدا مذاکره کرد. اما آیا این درست است؟ یا اینکه تنوع نگاهای با مکانیزمهای درونی حل و فصل شود و در مذاکرات طرفهای ما با نمایندگان یک حاکمیت یک پارچه مواجه باشند؟

[caption id="attachment_1145" align="alignleft" width="300"]آیت الله خامنه در جمع نیروهای مسلح ضمن حمایت از تیم دپلماسی کشور و ابراز اعتماد به آنها گفته اند: «البته برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود» آیت الله خامنه در جمع نیروهای مسلح ضمن حمایت از تیم دپلماسی کشور و ابراز اعتماد به آنها گفته اند: «البته برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود»[/caption]

مشکل بزرگ کشور ما این است که قوه اجرایه توضیع شده است. بخشی از زیر نظر رئیس جمهور است بخش مستقیم زیر نظر رهبری و ظاهرا علی رغم اینکه رهبری از حاکمیت دوگانه انتقاد کرده‌اند نمی‌خواهند مسئولیت اختیارات و عملکرد اجرایی خودشان را بپذیرند. دیپلماسی کشور یک کار اجرایی است و مذاکرات جدی سیاسی همیشه توسط سران کشور‌ها رخ می‌دهد. اوباما با همتای خودش تماس نگرفته است. اوباما رئیس حکومت در آمریکاست و رئیس حکومت در کشور ما آیت الله خامنه‌ای است. حتما یکی از مشکلات ساختاری جمهوری اسلامی برای مذاکرات جدی بین الملی این است که رئیس حکومت نمی‌تواند/نمی خواهد مستقیما خودش حضور داشته باشد. آیت الله خامنه‌ای در مقام تعیین سیاست خارجی در حال مدیرت اجرایی کشور هستند. تفاوت نگاه‌ها باید در درون سیستم حل بشود مقامات اجرایی نمی‌شود رویکرد متفاوت داشته باشند و یک بخشی یک بخش دیگر را نقد بکند.

البته باید تاکید کرد که آیت الله خامنه در سخنرانی اخیرشان خیلی محکم از تیم دیپلماسی کشور دفاع کرده‌اند و خیلی صریح اعتمادشان را ابراز کرده‌اند اما با جمله‌ای که پیش فرضش حاکمیت دوگانه است که حالا یک «گانه»‌اش دارد از «گانه» دیگرش حمایت می‌کند یک جاهایی هم ازش راضی نیست ولی در کل بهشان اعتماد دارد. برای اینکه امکان گفتگو جدی برای حل مشکلات کشورمان به قدرت‌های بزرگ را داشته باشیم به حاکمیت یک پارچه احتیاج داریم. نمی‌شود رئیس جمهری یک چیز بگوید، فرمانده سپاه یک چیزی بگوید، وزیر خارجه یگ چیز دیگر بگوید رئیس حکومت هم یکی به میخ بزند به نعل!

۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

دغل بازی طرفدران مشی جلیلی

قصه پیچیده نیست. جامعه ایرانی برای حل مسئله‌اش با قدرت‌های بزرگ دو روش بدیل پیش روی خود داشت. دو رویکریی که هر دو هم کم و بیشتر کارنامه‌شان در عمل محک خورده بود. هم حسن روحانی کارنامه مذاکره کننده ارشد ایران به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی را داشت و هم دکتر جلیلی. هر دو نشانه دو گرایش جدی موجود در جامعه بودند. موارد اندکی پیش می‌آید که گرایش‌های مختلف در یک جامعه هم دیگر را قانع کنند. معمولا جوامع پیچیده مکانیزمهای دیگری علاوه بر اقناع یا سرکوب داخلی برای حل اختلاف نظر‌هایشان را دارند. یکی از مهم ترینش صندوق‌های رای است. هر دو این گرایش‌ها، با دو کارنامه مشخص، طرحشان برای اداره کشور را ارائه کردند. هم روحانی حرف‌هایش را در تلوزیون جلو ملیون‌های ایرانی زد و هم جلیلی.

[caption id="attachment_1138" align="alignleft" width="300"]روحانی و جلیلی مذاکره کنندگان ارشد کشور، نماینده دو مشی متفاوت در سیاست خارجی که طرح های بدیلشان را در انتخابات سال ۹۲ به رای مردم گذاشتند. روحانی و جلیلی مذاکره کنندگان ارشد کشور، نماینده دو مشی متفاوت در سیاست خارجی که طرح های بدیلشان را در انتخابات سال ۹۲ به رای مردم گذاشتند.[/caption]

این اختلاف نظر‌ها با انتخابات حل نمی‌شود اما وقتی انتخابات برگزار می‌شود معنیش این است که ایرانیان با همه تنوع نگا‌هایشان تصمیم واحدی گرفته اند. روحانی هم هیچ کار جدید یا عجیبی نکرده است او دارد قدم به قدم به وعدههایی که به مردم داده است و مردم به خاطر آن‌ها به او رای داده‌اند عمل می‌کند.
کسانی که مشی جلیلی را می‌پسندیدند خوب معلوم است مشی روحانی را قبول نداشته‌اند. این‌ها که جای بحث ندارد اما این اختلاف عقیده و روش توسط مردم مورد قضاوت قرار گرفته است. این دیگه خیلی دغل بازی است که بعد از اینهه مواضع صریح و روشن جلیلی و روحانی و رای معنی دار مردم باز فکر کنند نظر و عقیده آن‌ها باید مبنای عمل قرار بگیرد.

پینوشت: یکی از چیزهایی که از دید جامعه دور نمی‌ماند این است که این بار آیت الله خامنه‌ای از آقای روحانی رئیس جمهور منتخب برای عمل به وعده‌هایش حمایت می‌کند. این یعنی حمایت از رای و اراده مردم، یعنی دفاع از جمهوری اسلامی.
روحانی وعده و قول‌های دیگری هم داده است که بارهای تاکید کرده است که به آن‌ها وفادار است. حمایت های آیت الله خامنه‌ای از رای غالب مردم در این دوره از انتخابات ما را امیدوار‌تر می‌کند. رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی وعده دیگری است نشانه‌های تحقیقش را می‌بینیم. امیدواریم خیلی زود علاوه بر روحانی متچکریم بنویسیم خامنه‌ای متچکریم.

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

عیار دیپلماسی موفق

امیدوارم واژه «دلال» خیلی بار منفی نداشته باشد. اما می خواهم از این واژه برای کاری که وزیر خارجه هر دولتی باید بکند، استفاده کنم. او و دستگاه زیر نظرش باید بتوانند معامله ها را جوش بدهند. کارشان با فرماندهان نظامی یا روشنفکران فرق می کند. سیاست خارجی در گامهای بعدی می تواند صدای ارزشها و آرمانهای یک ملت باشد اما مهم ترین کارش نیست.

[caption id="attachment_1128" align="alignleft" width="300"]جواد ظریف وزیر خارجه کشورمان جواد ظریف وزیر خارجه کشورمان[/caption]

بدهی است که بدون داشتن قدرت، گفتگو و مذاکره تنها برای تسلیم ممکن است. کسی که می خواهد دلالی کند باید چیزی برای خرید و فروش داشته باشد. به پشتوانه دولتی که به لحاظ توان اقتصادی، نفوذ سیاسی و البته قدرت نظامی مشت اش پر است امکان دیپلماسی موفق فراهم می شود.  اینها بدهی است. و باید فکر کرد که چطور بخشهای مختلف و نهادهای گوناگون می توانند این منابع قدرت کشورمان را افزایش بدهند اما کار وزیر خارجی دلالی و معامله کردن است.
الان یکی از مهم ترین کارهای دیپلماسی کشور ما فراهم کردن امکان فروش بیشتر نفت با هزینه کمتر است. دیپلماسی جدید کشور باید منجر به کاهش کسری بودجه دولت شود. کسر بودجه ای که تنها با انضباط مالی دولت قابل رفع نیست. این یکی از مهم ترین عیارها برای سنجش عملکرد دستگاه دیپلماسی کشورمان خواهد بود.

۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

«جام شهد»

در چند سخنرانی اخیر آیت الله خامنه ای از جمله صحبت های دیروز ایشان در جمع فرماندهان سپاه می شود نشانه های امیدوار کننده ای از تغییر سیاستهایی که عموم کارشناسان برای کشور مخرب می دانستند را دید. چه ایشان به شرایط بغرنج کشور در عرصه بین الملی  آگاه تر و به درد رنجی که مردم وارد می شود حساس شده باشند، چه ایشان فرصت ويژه ای که حاصل نیاز فوری و البته موقت دولت فعلی آمریکا به حل کردن مسئله ایران را خوب رصد کرده باشند، چه ایشان سعی کرده باشند به گرایش اکثریت مردم در حل مشکلات کشور خصوصا در سیاست خارجی که در انتخابات ریاست جمهوری بین آقای جلیلی و روحانی  خود را نشان داد احترام بگذارند، هر کدام یک از اینها باشد اتفاق مبارکی است.

یکی از چیزهای که سعی کرده ام از میرحسین یاد بگیرم این است که منتقد یا مدافع سیاستی بودن را با اشخاص گره نزنم. بلکه هر کسی اگر کار درست انجام می دهد ازش دفاع کنم واگر وسعی هست  کمک. هر کسی هم که ضربه می زند به کشور از او انتقاد کنم اگر توانی هست ایستادگی در مقابلش.
آیت الله خامنه ای در مواجه با اعتراض ما از موضع عدالت خارج شد. اما مگر یکی از خواسته و اعتراضهای ما همین سیاست خارجی ماجرا جویانه و غیر کارشناسی نبود. اگر الان ایشان تصمیم گرفته اند روند را اصلاح کنند یا با روندی که مردم در انتخابات به آن رای داده اند همراهی کنند چرا در حمایت کردن از ایشان به خاطر دلخوری هایمان تردید کنیم؟

سیاست خارجی غلط بیشتر ضربه را به کشورمان زده است  به تبع این تغییر مناسبات ما با جهان اساسی ترین گام برای تغییر وضعیت مردم است. بی شک هر کسی بتواند گام مثبتی در دور کردن ما از جنگ و تعارض های پرهزینه بر دارد و مسائل ما با کشورهای قدرتند را حل کند قهرمان این ملت خواهد شد.  اما یکی از سختی های کار آیت الله خامنه ای طرفداران دو آتشه خود ایشان هستند. آنقدر در این سالها عده از نزدیکان ایشان و البته متاسفانه گاهی خود ایشان مواضع تند گرفته اند که حتی به نظر می رسد حرف از دیپلماسی و تکنیک های مختلف آن زدن برای آنها حکم جام زهر را دارد. می شود فهمید آیت الله خامنه ای از این ناحیه چه احساس فشاری می کند. اما در عین حال هم می شود امیدوار بود آیت الله خامنه ای شجاعت امام را داشته باشد و هر وقت فهمید که روندی برای کشور خسارت ایجاد می کند به تغییر رویه کمک کند. می شود خوش بین بود به اینکه ایشان به این گرایش پیدا کنند که بجای رهبر یک جناح سیاسی به جایگاه رهبر سیاسی یک کشور که گرایش های مختلف در آن حضور دارند و حتی بعضی از آنها گرایش خود ایشان را نمی پسنند ارتقا پیدا کنند.

حد و حدود گذاشتن برای حضور نیروهای نظامی از جمله سپاه در ورود به همه عرصه های، تاکید بر دیپلماسی و در صورت لزوم نرمش برای رد کردن کشور از شرایط سخت فراز های مهم و راهبردی صحبت های اخیر آیت الله خامنه هستند که حتی رسانه های طرفدار ایشان هم سعی کردند اینها را نادیده بگیرند و متاسفانه منتقدین هم آنطور که باید از آن دفاع نکردند. و این کار ایشان را برای تداوم این روند سخت می کند.
اما در سوی دیگر مطمئن هستم عموم مردم می فهمند سیاست هایی که روی کرامت و معیشتشان تاثیر می گذارد و آنها قضاوتی متفاوت از سیاست ورزی قبیله ای خواهند داشت چرا که برای آنها مشکلات عینیشان مهم است نه منافع قبیله سیاسی شان. و هرگز همراهی آیت الله خامنه ای با رئیس جمهوری برای حل مشکلات کشور با دولت های قدرتمند خارجی با دیپلماسی متفاوت را به نوشیدن جام زهر تعبیر نخواهند کرد. اگر هم جامی باشد این جامی که کام مردم را شیرین خواهد کرد بی شک جام شهد است.

نکته ای که دقت کردم ایشان در صحبت هایشان نرمش قهرمانه و سیاست های متفاوت را تنها به دیپلماسی خارجی محدود نکردند و به سیاست داخلی هم اشاره کردند. مهم ترین  قدم گام در این زمینه به رسمیت شناختن بخشی از جامعه است که هم سلیقه و هم گرایش ایشان نیستند. نشانه اش رفع حصر از میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد است. شرایط استثنایی است و موقعیت بی نظیری است برای پایان دادن به این شکاف. مطمئنن این قدم موضع ایشان و دولت را در عرصه جهانی تقویت خواهد کرد. و چه قهرمانی از نرمش در مقابل مردم پرشکوه تر. این گام حتما جایگاه ایشان را ارتقا خواهد داد.

۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

سپاهی که سپاه همه مردم باشد!

صحبت های اخیر حسن روحانی رئیس جمهوری کشورمان را در مجمع فرماندهان سپاه خواندم. به نظرم خیلی صحبت های خوبی و حتی  به نظر از حد معومل شجاعانه تر بود.  فکر نمی کنم هیچ رئیس جمهوری اینچنین در جمع سپاهیان تا کنون صحبت کرده باشد و نقدهایش اساسی را طرح کرده باشد هرچند پوشیده!

اینکه به سپاه بگویی تو باید متعلق به همه مردم باشی و نه در کنار یک جناح سیاسی خاص، سرمایه و قدرت تو از معنویست و حمایت اجتماعی است نه ادوات نظامی، تاکید کنی به این جمله امام که سپاه نباید وارد تنوع های سیاسی بشود در جمع فرماندهاین سپاه جنم نمی خواهد؟  به نظرم روحانی نقد مشفقانه ما را به سپاه با بیانی خوب گفته است. اون گفته است سپاه مطلوب آن است که رقیب بخش خصوصی نباشد. و اگر هم در زمان صلح در پروژه های سازندگی کمک می کند در «سه یا چهار» پروژه ملی که بخش خصوصی توان اجرای آن را ندارد مشارکت کند. اصلا حسن روحانی در مجمع فرماندهاین سپاهبگو حضور سپاه در فضای کسب و کار رو به ده پروژه ملی هم حد بزنند، این  هدفی بلند پروزانه نیست؟ چقدر سپاه باید به عرصه های که به صورت ناصواب فضای کسب و کار بخش خصوصی را تسخیر کرده است واگذار کنید تا محدود شود به چند پروژه ملی؟و اما به نظر نکته جالب ماجرا این است که از اینکه از سپاه بخواهی خودش متولی مبازه با قاچاق کالا بشوند!  مبصر کردن بچه شر کلاس را یادتان می آید؟

این سپاهی که روحانی توصیف کرده است. سپاهی که سپاه همه مردم باشد. آن بسیجی که در مقابل ملت قرار نگیرد، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان باشد ؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند.  بسیجی که ابزاری قدرت حاکمان نباشد، بلکه نهادی برای قدرت مردم  باشد تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. +  خلاصه چنین سپاه و بسیجی چنان مطلوب است که ما همه به آن افتخار خواهیم کرد اگر روزی دوباره اینگونه شوند

 

پیونشت ۱: بخش های از صحبت های حسن روحانی در جمع فرماندهان سپاه به نقل از گزارش ایسنا:

  •  "سرمایه معنوی سپاه همان است که او را محبوب دل‌ها قرار داده است"، اگر سرمایه معنوی سپاه سایش یابد و قضاوت مردم نسبت به ایثار این بهتریننیروی وفادار انقلاب روزی به تردید بیفتد، که خدا آن روز را نیاورد، سپاه دیگر آن سپاهی نیست که امام (ره) فرمود ای کاش من یک پاسدار بودم.

  • رییس‌جمهور ادامه داد: سرمایه دیگر سپاه پاسداران، سرمایه اجتماعی است؛ یعنی سپاه پاسداران در دل مردم، با مردم و در کنار مردم است و باید دژ مستحکم و مدافع حقوق مردم باشد.

  • روحانی با اشاره به تاکید امام(ره) مبنی بر اینکه نیروهای مسلح باید از بازی‌های سیاسی به دور باشند، اظهار کرد: سپاه مافوق و ورای جریانات سیاسی است نه در کنار و داخل جریانات سیاسی. سپاه جایگاهی برتر دارد که جایگاه کل ملت است، پس همه مردم سپاه را باید دژ و پناه خود یابند.

  • رییس‌جمهور با بیان اینکه "تاکید امام (ره) به دوری سپاه از بازی‌های سیاسی، از زمان روزهای جنگ بوده است"، گفت: امام از روز اول بر این نکته تاکید کردند که سپاه پاسداران باید متعلق به کل ملت ایران باشد و اگر روزی نیاز به حضور همه داشتیم آن‌کس که می‌تواند همه مردم را به نام بسیج و زیر پرچم اسلام و کشور جذب کند، سپاه است و اگر خدای نکرده روزی حادثه‌ای پیش آید بسیج،‌ از اقلیت‌های دینی و مذهبی هم دعوت می‌کند و برای حضور در جبهه نام مقلد افراد را نمی‌پرسد و چه شیعه و سنی چه مسلمان و مسیحی همه برای دفاع از وطن به صحنه می‌آیند.

  •  "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‌، سپاه جنگ نیست بلکه سپاه صلح و‌ آرامش است"،

  • رییس‌جمهور با تاکید بر اینکه "جمهوری اسلامی ایران مخالف استفاده از سلاح شیمیایی توسط هر گروه و در هر مکانی است و آن را محکوم می‌کند و مردود می‌داند"، افزود: جنگ داخلی و کشتار با هر سلاحی از نظر ما مردود است و تلاش ما این است که سوریه از جنگ داخلی خلاص شود و به ثبات برگردد پس ملت آن به هر کسی رای دهند ما قبول داریم.

  • می‌خواهند سپاه را رقیب مردم قرار دهند اما سپاه رقیب مردم و بخش خصوصی نیست و پیمانکاری مثل پیمانکاران معمولی نیست و نبوده است. سپاه امروز باید پروژه‌های مهمی که بخش خصوصی توان آن را ندارد برعهده بگیرد.

  • "امروز در شرایطی که اقتصاد ما هدف قرار گرفته است سپاه باید وارد عمل شود و سه - چهار پروژه بزرگ ملی را برعهده بگیرد"،

  • رییس‌جمهور با تاکید بر اینکه "دولت جز خادم مردم بودن شأن دیگری برای خود قائل نیست"، خاطرنشان کرد: سپاه همچنین توانمند است که در بحث مبارزه با فساد وارد شود و در مساله قاچاق کالا می‌تواند در کنار نیروی انتظامی و اطلاعات مفید باشد چون شرایط به نحوی است که سپاه باید کمک کند تا جلوی قاچاق کالا گرفته شود، چراکه این معضل، به رشد اقتصادی و تولید ضربه وارد می‌کند.


پینوشت ۲: بخش های از بیانیه شماره ۱۵ میرحسین به مناسبت سالگرد تاسیس بسیج مستضعفین:

  •  سازماندهی برتر نبود که از بسیج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانایی‌های بسیج را شکل داد، بلکه نیت‌هایی پاک و عمیق این بنای بلند را برافراشت و اسوه‌هایی را پرورش داد که هنوز هرگاه از آنان نام برده می‌شود گویندگان و شنوندگان، یاران پیامبر (ص) را به یاد می‌آورند.

  • زمانی که پدر دلسوز ما این نهال را غرس می‌کرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه می‌توانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا می‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد ‌آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگ‌های جامعه را در خود جمع کند؛ شبیه‌ترین چیز به پرچم‌های سالار شهیدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند می‌شود و همه اقشار مردم ما، حتی برخی از اقلیت های دینی را گرد خویش می‌آورد.

  • بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند.

  • برادران بسیجی من! کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته ‌شود؟ و چرا باید چهره‌ای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورت‌ها آلوده گردد؟ شما خود با مردمید و از مردمید. مفاهیمی که فطرت مردم آنها را می‌پسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نام‌هایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان می‌آید قلب بعضی از آنان را مشمئز می‌کند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟

  • آن نیرویی که یک زمان نماینده شجاعت ملت ما بود آیا اینک به کار گرفته شود تا ایرانیان را بترساند؟ کاملا پیداست که آخرین و تازه‌ترین راهبرد اقلیت اقتدارطلب ایجاد هراس در مردم است. آیا لباس‌های مخوف می‌پوشند و ‌در خیابان‌های شهر آرایش‌های نظامی به خود می‌گیرند تا هم‌وطنانشان را مرعوب کنند؟ یا مردم را می‌ترسانند چون خود می‌ترسند؟ یا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم می‌کنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمی‌کنند که با این رفتارهای کوته‌بینانه چگونه امنیت ملی کشور را در معرض خطر قرار می‌دهند.

۱۳۹۲ شهریور ۲۲, جمعه

*چگونه به روحانی کمک کنیم؟

انتخاب روحانی بازی برد-برد برای چند بازی گر مهم در مسائل امروز ماست: روحانی و آیت الله خامنه ایروحانی و خاتمیدر عرصه بین المللی نفس انتخاب روحانی مذاکره کننده پیشین هسته ای در مقابل مذاکره کننده فعلی فضا را برای مذاکرات بین المللی باز می کنند. برای احمدی نژاد هم روحانی به عنوان رئیس جمهور امنیت می آورد. انتخاب روحانی احتمال و میزان برخورد با او و تیمش بعد پایان ریاسستش را کمتر می کند. چیزی که با انتخاب افرادی مثل قالیباف یا جلیلی خیلی محتمل می شد. و اما شکاف اصلی امروز که شکاف دولت-ملت است با انتخابات روحانی استعداد ترمیم پیدا کرده است. روحانی کسی که برای ۲۰ سال نماینده آیت الله خامنه ای در شورای عالی امنیت ملی بوده است الان نماینده معترضین هم هست. یعنی طلاقی نقطه اعتماد آیت الله خامنه ای و منتقدینشان که همان کلید حل بحران امنیتی نظام هم هست. ایستادن در نطقه ی برد-برد حاصل نمایندگی اعتراضات مردمی توسط کسی است که اعتماد راس حکومت را هم دارد.

کمک به حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور تداوم حضور و حفظ فشار اجتماعی است تا او بتواند از جایگاه نمایندگی اعتراض اجتماعی را در نظام جذب کنند و این بهره حاکمیت باشد و هم با پیگیری مطالبات جامعه را منتفع کند. کمک به روحانی با پیگیری مدام خواسته ها و با حفظ فشار اجتماعی ممکن است نه رها کردن و واگذاری امور به دولت. چرا که با از بین رفتن این فشار اجتماعی نه فقط مطالبات مردم پیگیری نخواهد شد که اهمیت روحانی برای آیت الله خامنه ای هم از بین خواهد رفت.

*: این یادداشت باز نشر استتوسی هست که ۳۰ خرداد ۹۲ منتشر کرده بودم!

۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

اقدام علیه امنیت ملی

یکی از وجوه تلخ  بحث های اخیر طرفدران آیت الله خامنه ای ( جناح راست ) در مخالفت با انتخابات مدیران یا عضویت افراد در کابینه این است که به نفس اصلاطلب بودن یا داشتن سابقه اعتراض یا انتقاد به سیاست های رسمی افراد استناد می کنند. برای اینکه استدالال کنند که یک نفر باید حذف شود سعی می کنند نشان بدهند اصلاح طلب است یا اعتراض سیاسی یا انتقادی داشته است. اینقدر این عمل و این گفتار سیاسی هر روزه تکرار شده است که هولناک بودن آن کمتر به چشم می آید و تبدیل به یک امر عادی شده است. این انگاره وقتی در یک فرهنگ سیاسی قوت می گیرد اولین قربانیش همبستگی ملی و مفهوم هموطن است.  هموطن یعنی ماهایی که نظرات مختلف، پروژه های سیاسی گوناگون، گرایش های متفاوت، سبک زندگی متنوعی و منافع شخصی  غیر همسان و حتی گاه متضاد داریم در یک چیز مشترکیم آنهم در سهم مشا در کشوری است که خانه همه ماست. وطنی که قرار است علی رغم همه این مسائل در قالب آن همه باهم مسالمت آمیز زندگی کنیم، کشوری و نظام سیاسی که بر ساخته ایم که تقویت آن وضع همه ما را بهبود می دهند.

[caption id="attachment_1101" align="alignleft" width="300"]رجانیو حمله جناح راست به سرپرست به وزارت علوم به اتهام داشتن سابقه اعتراض سیاسی[/caption]

در این بین گفتار سیاسی غیر مسئولانه آیت الله خامنه ای در آسیب زدن به همبستگی ملی نقش مهمی دارد. این که اعتراض سیاسی بخش از مردم را فتنه بنامی و هر اعتراض و انتقادی را نشانه دشمنی قلمداد کنی، تازه به این هم بسنده نکنی آن را به دشمنان خارجی وصل کنی نتیجه اش همین می شود که اصلا به رسمیت شناخته نمی شود که عده ای هستند در این کشور حالا اقلیت یا اکثریت بودنشان مهم نیست اما غیر قابل صر نظر کردن هستند. اینها نه دشمن هستند، نه ضد انقلابند، بلکه فقط سبک زندگی شان و طرحشان برای اداره کشور الزاما با نظر معظم له و جناح متبوع او یکسان نیست. وقتی اعتراض سیاسی را فتنه می خوانی یعنی باید نابودش کرد. وقتی منتقد را میکروب می نامی یعنی قرار نیست به رسمیت شناخته شود.

موضوع گیری های غیر مسئولانه کسی که رهبری یک نظام سیاسی را بر عهده دارد و قاعدتا یکی از وظایفش افزایش همبستگی ملی است نه فقط رفتار های غیر قانونی دستگاهای زیر نظر او را سبب می شود بلکه عوارض مخرب اجتماعی  آن آسیب ها دیرپایی به امنیت ملی کشور می زند. همین که یک بخش از جامعه که طرفدار ایشان هستند متاثر از او سعی می کند وجود یک گرایش سیاسی متفاوت و سبک های زندگی دیگر را کتمان کنند و وجود یک عده دیگر را نفی می کند می دانید چه ضربه به همبستگی ملی می زند؟ و خوب تاثیرات عمیق اجتماعی بر روی کسانی که نفس وجودشان نفی می شود هم قابل پیش بینی است. متاسفانه آیت الله خامنه ای هرگز در قامت رهبر سیاسی یک نظام سیاسی  به وسعت و تنوع یک کشور ظاهر نشد بلکه جایگاه رهبری را به فرمانده یک جناح محدود سیاسی تقلیل داد. خسارت های سیاسی این اتفاق دردناک است اما  سوال مهم تر این است که چگونه می توان آسیب های اجتماعی رفتار غیر مسئولانه ایشان به همبستگی ملی را کنترل کرد و یا در گامهای بعدی این خسارت ها را جبران کرد؟

۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه

در باب اعتراف گیری از وزرای پیشنهادی

لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذالک فلیس من الله فی شیئ الا ان تتقوا منهم تقاةً و یحذّرکم الله نفسه و الی الله المصیر (آل عمران / آیه ۲۸)


ما شیعیان به ضرورتِ تاریخی زندگی در حکومت‌هایی که وجود ما را به رسمیت نمی‌شناختند و ما را به صرف شیعه بودن سرکوب می‌کردند اهل تقیه هستیم.  چهاعتراف گیری از وزرا از سر مصلحت امت یا ترس به گونه‌ای کنار آمده‌ایم و سعی کردیم روی هویت‌های حساسیت برانگیز تاکید نکنیم. علی ابن موسی الرضا امام هشتم ما که در ایران مهمان ما هستند بهترین نمونه آن است. با وجود این دونکته در مورد تلاش جناح راست برای اعلام برائت گرفتن وزرای پیشنهادی از جنبش مردم قابل توجه است:


۱- این اعلام برائت گرفتن هم شبیه اعتراف‌هایی است که در سال ۸۸ از دوستانمان -که به ناحق بازداشت شده بودند- گرفته شد. خود من هم در دوره بازداشت برای مصاحبه‌های تلوزیونی ساختگی و اعترافات دروغ تحت فشار بودم. نمی‌دانم از آن اعترافات که برای همه بی‌اعتبار بودنش روش بود چه دستاوردی داشت که این اعتراف گیری‌های جدید بخواهد حاصلی داشته باشدد. اما نکته مهم این است که آنجا تن به اعتراف اجباری می‌دادیم تا خودمان را فشار خلاص کنیم اینجا آدم‌ها جملات بی‌معنایی را تکرار می‌کنند تا از شر حساسیت‌های بی‌موردی‌‌ رها شوند تا بتواند کشور را از بحرانی که برایش ساخته‌اند خلاص کنند. چاپلوسی و اعلام سرسپردگی به شخص اول مملکت در کشور ما سنت ۲۵۰۰ سالهاست. اگر چاپلوسی حاکم امکان خدمت بهترین مدیران این کشور را فراهم می‌کند چندان چیز مهمی نیست. گاهی وقت‌ها اکل میت هم مباح می‌شود.


۲- اما با این وجود استفاده از لفظ فتنه یک خسارت بزرگ برای کشور دارد آنهم اینکه اینکه اصرار بر این واژه می‌خواهند جنبش اعتراضی مردم را غیر قانونی و یا حتی وقیح‌تر کار دشمن جلو بدهند. این‌‌ همان اشتباه بزرگ مستبدین است. معترضین بخش مهمی از جامعه هستند چه جناح راست (طرفدران آیت الله خامنه‌ای) اعتراشان را مشروع بداند یا نداند. عده‌ای که در چارچوب همین نظام رای داده بودند و معتقد بودند رایشان خوانده نشد و در مقابل سوالشان در مورد سلامت انتخابات گلوله پاسخ گرفتند. علی رغم همه قانون شکنی‌ها و ظلمهایی که در حق آن‌ها شد دوباره سعی کردند از طریق انتخابات تلاششان را برای بهبود شرایط کشور سامان بدهند. که باز هم نامزد مورد نظر آن‌ها یعنی آیت الله هاشمی حذف شد. باز به نامزدهای موجود بسنده کردند. این‌ها نجیب‌ترین و صبور‌ترین معترضین تاریخ هستند. البته ظاهرا آقای خامنه‌ای از این لفظ فتنه خوشش می‌آید. ایشان این لفظ برای رقبای سیاسی‌اش از مجلس سوم به کار می‌برده است. با این تفاوت که اینبار کوتوله‌های اطرافشان برای چاپلوسی از ایشان آنقدر در این فتنه فتنه کردن دمیده‌اند و کاسبین فتنه فضا را تنگ کرده‌اند که کار را برای خود آیت الله خامنه‌ای هم سخت کرد است. برایم عجیب است که آندسته از طرفداران آیت الله خامنه‌ای که البته دلشان برای کشور بسوزد نه اینکه کاسب فتنه باشند سعی نمی‌کنند این روند غلط را متوقف کنند. آیا عجیب نیست با این همه نجابت مردم و بعد از این همه وقت هنوز اصرار دارند یکی از گرایش‌های اصلی سیاسی کشور که ریش‌های عمیق اجتماعی دارد را با این حرف‌ها کتمان کنند؟


 

۱۳۹۲ مرداد ۱۳, یکشنبه

انتخابات، کابینه و دولت/ اکبر هاشمی رفسنجانی

دیروز فرصتی شد تا کتاب خاطرات آقای هاشمی رفستجانی مربوط به سال ۶۴ را مرور کنم. سال ۶۴ برای من از یک جذابیت و اهمیت ویژه برخوردار است، آن هم مسئله‌ای که با انتخاب مجدد آقای خامنه‌ای به مقام ریاست جمهوری مخالفت ایشان با نخست وزیر میرحسین موسوی در کشور رخ می‌دهد. فرایندی که آیت الله خامنه‌ای علی رغم نظر امام و اکثریت مجلس همه تلاش خود را برای تغییر میرحسین موسوی به کار می‌بنند اما سرانجام موفق نمی‌شود. آقای هاشمی تاثیراین ناکامی برای آیت الله خامنه‌ای این طور بیان می‌کند: «هنوز هم تلخی‌های آن دوران را در ذائقه آیت الله خامنه‌ای که گاهی بروز دارد، احساس می‌کنم.»


خود آقای هاشمی در مورد این اتفاق یادداشت خواندنی در مقدمه کتاب نوشته است که در ذیل می‌آورم. باوجود اینکه به گفته آقای هاشمی در همین مقدمه مطالب قبل از انتشار با آقای خامنه ای چک شده است و برخی موارد با نظر ایشان اصلاح شده است باز هم خاطرات این سال و همین یادداشت می‌تواند به ما کمک کند که بفهمیم چقدر پرخاش تند و رفتار غیر قانونی آیت الله خامنه‌ای در مقابل اعتراض میرحسین موسوی به مهندس انتخابات در سال ۸۸ ریشه در یک کینه تاریخی دارد.


 

انتخابات، کابینه و دولت


*اکبر هاشمی رفسنحانی


از مسائل مهم سال ۶۴ موضوع دولت بود. آیت الله خامنه‌ای به خاطر اختلاف نظرهایی که با دولت در خصوص تمرکزگرایی، اقتصاد و بعضی از افراد کابینه داشتند، مایل به انتخاب مجدد به عنوان رئیس جمهور نبودند. دوستان ایشان و بیش از همه خود من با اصرار زیادی ایشان را قانع به ضروت حضور کردیم. نظرم امام راحل نیز همین بود. ایشان با صراحت قید کردند که در صورت انتخاب مجدد، مصمم به اصلاحاتی در ترکیب دولت هستند.


پس از انتخابات آیت الله خامنه‌ای، اولین مساله معرفی نخست وزیر به مجلس برای گرفتن رای تمایل بود. رئیس جمهور موافق با


میرحسین موسوی و علی خامنه ای

 معرفی مهندس میرحسین موسوی نبودند. علرغم علاقه شخصی به ایشان و ارتباط خانوادگی، به افراد دیگری نظر داشتند. امام راحل با توجه به نظر اکثریت نمایندگان مجلس و نیروهای رادیکال و چپگرای انقلاب و اخباری که از نظر رزمندگان به ایشان می‌رسید، موافق با تغییر نخست وزیر نبودند.


رئیس جمهو به حق از من توقع داشتند که در این جهت به ایشان کمک کنم و من هم قول تلاش در این جهت داده بودم و مذاکرات زیاد و متعددی هم با شخص امام و حاج آحمد آقا داشتم. شخصیت‌های متعدد از جناح راست هم با ملاقات هم با پیام از امام، درخواست موافقت با تغییر دولت را داشتند.


اما همه این تلاشهای تغییری در نظر امام به وجود نیاورد و آیت الله خامنه‌ای با توجه به وظایف و حقوق و اختیارات خود، گفتند نمی‌توانند بر خلاف عقیده خود عمل کنند، مگر در صورت حکم که در این صورت تکلیف ایشان عوض می‌شود. امام حاضر به صدور حکم نشدند و حتی فرموندند به عنوان یک شهروند نظرشان را درباره کابینه اعلام می‌کنند.


معلوم بود نتیجه چنین اعلانی چه بود. حتی پیشنهاد اینکه حکمِ گرفتن رای تمایل و اعتماد مجلس برای نخست وزیر و کابینه پس از انتخابب مجدد رئیس جمهوری با تفسیر شورای نگهبان از قانون اساسی با اتکا به نظر امام، معلق شود، با موفقت امام مواجه نشد. بلاخره کاربه بست رسید. بدون جلب نظر امام، امکان تغییر دولت نبود. اکثریت مجلس هم مخالف تغییر بودند. با تسلیم رئیس جمهور و معرفی آقای مهندس موسوی به مجلس از این مرحله عبور کردیم. ایشان با ۱۶۱ رای موافق و ۷۳ رای مخالف و ۲۶ رای ممتنع از ۲۶۱ نفر نماینده حاضر در جلسه، رای تمایل مجلس را بدست آورد.


همین وضع در مورد تعدادی از اعضای کابینه تکرار گردید. گرچه امام در باره اعضای دولت نظر شخصی ابراز نکردند، اما اکثریت نمایندگان با افراد مورد نظر نخست وزیر موافقت داشتند و مذاکرات و صرف وقتهای زیاد هم نتوانست توافق مطلوب را به دست آورد و مشاجرات جناحی و نطق‌های مخالف و موافق هم وضع را دشوار‌تر می‌کرد. به خصوص بعد از عدم رای ۹۹ نفر از نمایندگان اقلیت مجلس وفق نظر امام -که مشخص شده بود- فشار زیادی بر اقلیت در مجلس وارد می‌شود و به سطح جامعه سرایت می‌کرد.


آیت الله خامنه‌ای در این زمینه کوتاه نمی‌آمدند و آقای موسوی هم حاضر به معرفی افرادی که جناح راست بپسندد، نمی‌شدند. امام راه حل دیگری مطرح کردند و آن تشکیل گروه داور با ترکیب من، آیت الله موسوی اردبیلی و حاج احمدی آقا برای تصمیم در موارد اختلاف نظر رئیس جمهوری و نخست وزیر در خصوص اعضای کابینه بود. معلوم بود که این ترکیب همه نظرات رئیس جمهوری را تامین نمی‌کند.


روزهای سختی بر من گذشت. توقع به حق آیت الله خامنه‌ای از من و عدم قدرت من در تغییر رای دیگران و امام کار را دشوار کرده بود. البته در چند مورد توانستیم تعدیل و توافقی به وجود بیاوریم، ولی این همه کار نبود. تازه نوبت به مجلسیان می‌رسید که در آنجا علی رغم نفوذ خوب من، در مواردی کار به سامان نمی‌رسید و ‌‌نهایت ترکیب کابینه رضایت کامل خاطر ٰرئیس جمهری را تامین نکرد و مهندس موسوی هم با بعضی از آن‌ها توافقی نداشت و سرانجام توانستیم ترکیبی اسلامی از کابینه را به تصویب مجلس برسانیم.


در این کتاب به مواردی از این مساله برخورد می‌کنید که مختصر و اشاره گونه نوشته شده و برای اطلاع بیشتر، مذاکرات مجلس در سال ۱۳۶۴ می‌تواند اطلاعات را تقویت نماید. حتی در سالهای بعد هم آثار این وضع خود را در عمل نشان می‌دهد که در خاطرات سالهای بعد خواهید دید. من هنوز هم تلخی‌های آن دوران را در ذائقه آیت الله خامنه‌ای که گاهی بروز دارد، احساس می‌کنم.


*از مقدمه کتاب امید و دلواپسی، صفحات ۲۲ و ۲۳ (خاطرات آیت الله هاشمی رفسسنجانی مربوط به سال ۶۴)

۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه

پایان «دوره احمدی‌نژاد»

«دوره احمدی‌نژاد» تمام شد. دوره‌ای که چهار سالش رئیس جمهوری کشور بود و چهارسالش هم رئیس قوه مجریه. در این دوره کشورمان خسارت‌های هولناکی را متحمل شد. چنان که بعضی از کار‌شناسان میزان خسارت ناشی دوره احمدی نزاد را بیشتر از خسارتی که صدام به کشورمان وارد کرد ارزیابی می‌کنند. در مقطعی که دوره طلایی درآمد‌های نفتی بود و درآمد کشور پنج برابر شد فضای کسب و کار مردم تنگ‌تر و سفره معیشت مردم کوچک‌تر شد. دوره سیاهی که نه فقط زیر ساخت‌های اقتصادی و منابع مادی کشوراز بین رفت که نهادهای و سرمایه اجتماعی آسیب اساسی دیدند. گره‌های ساختار سیاسی کشور کور‌تر شد. در نتیجه حداقل مسیر پیشرفت کشور را چند دهه به عقب انداخت. درست است که همه این‌ها در «دوره احدی‌نژاد» رخ داد اما معلول شخص احمدی‌نژاد نبود. برای همین اصرار دارم اینجا بنویسم «دوره احمدی‌نژاد».


احمدی‌نژاد اولین رئیس دولتی بود که حاکمیت جناح راست جمهوری اسلامی به کشور را یک دست کرد. او همه آن کارهایی را کرد ه جناح راست شعارش را می‌داد. درست است که با برچست «انجرافی» جناح راست سعی می‌کند از زیر بار مسئولیت خسارتی که با حمایت از احمدی‌نژاد به بار آورد شانه خالی کند اما مگر احمدی‌نژاد کاری کرد که آن‌ها قبلا شعارش را نداده باشند؟ مگر احمدی‌نژاد در اویل دوره خودش در سیاست خارجی چیزی را دنبال نمی‌کرد که قبلا آقای لاریجانی به عنوان دیپلماسی جدید ایران بعد از آقای روحانی اعلام کرده بود؟ اتفاقا بعدا که خسارت بار بودن این سیاست خارجی را دید و سعی کرد آن را اصلاح کند آیت الله خامنه‌ای این مجال را به او نداد. استانداران و فرمانداران بسیاری از مدیران میانی هم مامور به خدمت از سپاه به دولت آمدند. در این دوره  بخش‌های بزگ‌تری از فضای کسب و کار به تسخیر نظامیان در آمد. در دروه احمدی‌نژاد شرکت ملی مخابرات به سپاه وا


سعید-جلیلی-احمدی‌نژاد (1)گزار شد و قرار دادن و پروژه‌های کلان اقتصادی دیگر. در این شرایط می‌توان نقش نیروهای نظامی زیر نظر آیت الله خامه‌ای در اقتصاد کشور نادیده گرفت؟

از سوی دیگر مگر منطق اقتصادی احمدی‌نژاد تفاوت اساسی می‌کند با منطقی در مجلس هفت که جناح راست با حذف نماینده‌های دوره قبل در اختیار گرفت بود اعمال می‌شود؟ و مگر قلع قم کردن نهادی مدنی، اجتماعی و فرهنگی در دولت احمدی‌نژاد کار متفاوت‌تر از آنی بود که جناح راست همیشه مطالبه می‌کرد و قبلا هم با سو استفاده از نهادهای حکومتی که در اختیار داشتن اعمال می‌کرد؟


نکته مغفول‌تر اینکه درست است که سال ۸۸ در مقابل رای مردم ایستادند و با کودتا جلوی عزممان برای کوتاه کردن دوره خسارت بار احمدی‌نژاد را گرفتند اما مگر سال ۸۴ احمدی‌نژاد انتخاب مردم کشور نبود؟ اینکه سال ۸۴ به احمدی نزاد رای داده‌ایم یا نه فرقی نمی‌کند. انتخابات یک مکانیزم تصمیم گیری برای کل مردم است. مرد ایران سال ۸۴ تصمیم گرفتند احمدی‌نژاد را انتخاب کنند. همه ما‌ها چه کسانی که در دولت قبل با عملکرد ضعیف مجال سو استفاده احمدی‌نژاد از حرفهای و دغدغه -البته از نظر من واقعی- که به آن پرداخته نشده بود را داند. ماهایی که دنبال تغییر و اصلاح بودیم ولی حاشیه نشین و قشر مستضعف را ندیدم. ماهایی که نیروی کار شرکتی را باب کردیم و ماهایی که با نامید کردن مردم از اصلاح و تغییر جامعه را غیر سیاسی کردیم و چه ماهایی که برای انتخاب نشدن احمدی‌نژاد در سال ۸۴ شل جنبیدیم و  یا ماهایی که به احمدی‌نژاد رای دادیم، همه در خسارت‌های دوره احمدی‌نژاد شریک هستیم. نمی‌توان با فحش و بد و بیرا گفتن به شخص احمدی‌نژاد مسئولیت بسیاری که که در ساختن این «دوره» موثر بودند را نادیده گرفت.


 

۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

معنی انتخابات

یکی از شیوه های آیت الله خامنه ای در خطابه هایشان این است که دورغ و مغلطه های های خودشان را خیلی محکم بیان می کنند که بسیاری حتی منتقدان ایشان هم در دام آن می افتند.  نمونه آن صحبت چند روز پیش ایشان در حرم امام در مورد انتخابات است.  در این یادداشت به بخشی از این صحبت ها را مرور و دروغ و مغلطه های پنهان در آن را بررسی خواهیم کرد. نقل قولهای آیت الله خامنه ای را عینا از سایت دفتر ایشان به صورت ایتالیک در متن می آورم.


حضرت آيت الله خامنه اي مهمترين موضوع در انتخابات را، ايجاد حماسه سياسي و حضور "پرشور و هيجانِ" مردم در پاي صندوق هاي راي دانستند و تاکيد کردند: هر رايي که مردم به يکي از هشت کانديداي محترم بدهند، دردرجه اول، راي به جمهوري اسلامي و راي اعتماد به ساز و کار انتخابات است.


البته منظور آیت الله خامنه ای از نظام مشخص نیست. اکثر مواقع «نظام» اسم مستعار خودشان است. یعنی وقتی می خواهند به نظر شخصی خود اشاره بکنند به از واژه «نظام» استفاده می کنند. حالا فرض می کنیم نظام منظورشان همان قایق کوچکی است که ایشان ناخدایش هستند.آیت الله خامنه ای


انتخابات های مختلف را مرور کنیم. انتخابات مجلس چارم که در بدو کسب پست رهبری توسط آیت الله خامنه و رد صلاحیت حدود۸۰ نفر از نامزدها جناح چپ که ۴۰ نفر از نمایندگان مجلس سوم شروع شد و این اتفاق در مجلس پنجم هم تکرار شد. اما جالب اینه که علی رغم اینکه آیت الله خامنه ای علیه هاشمی و علیه کارگزارن موضع گیری کرد بزرگترین فراکسیون کارگزارن در همان مجلس شکل گرفت.


در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ ایشان به انواع اقسام شیوه ها از آقای ناطق حمایت کردند و تمام دستگاه و نهادهای وابسته به رهبری رسما و علنا مخالفت خودشان را با آقا خاتمی اعلام کردند. رای اکثریت قاطع مردم به خلاف رای و نظر خواسته آیت الله خامنه ای نشانه چیست چیست؟ مجلس شش هم به همین ترتیب؟


جناح مطبوع آقای خامنه ای چنان وضعیتی داشت که  در شوراهای شهر دوم هویت برای پیروزی خود را ناگزیر به کتمان هویت تارخی و انتسابشان به جناح مطبوع آیشان می دیدند. که البته موفق هم بود. یعنی  جناح مطبوع آیت الله خامنه ای در همان انتخاباتی رای اوردند که ایشان رای ندادند!


سال ۸۴ هم مهم ترین حربه تبلیغاتی احمدی نژاد این بود که اینا سی سال خوردن و بردن و هاشمی سمبل نظام است. احمدی نژاد گرچه مستظهر به حمایت مراکز قدرت بود اما ادبیات او مثل نماینده ای از اپوزیسیون در اعتراض به کل تجربه جمهوری اسلامی بود.  پر واضح است که رای احمدی نژاد هم اعتراضی بود.


سال ۸۸ هم که دیگر تکلیفش مشخص است. برای همین در مورد صحبت نمی کنم.


امسال هم همین طور. همه  کینه طرفدارن آیت الله خامنه ای را به آقای هاشمی را می دانند. اتفاقا چون به مرور هاشمی کمک جایگاه نمایندگی نظام را از دست داد و شد گزینه تغییر در سیاسیت جاری که مورد نظر مقام معظم رهبری حضورش در انتخابات مورد استقبال مردم قرار گرفت. حتی من احساس می کنم احمدی نژاد درست که به خاطر عملکرد مدیرتیش و فساد اقتصادی کلی رای منفی پیدا کرد ولی اتفاقا بخاطر انحرافش از مقام عظام رای جذب کرده است. البته یادم می آید که مشایی همان سال ۸۸ هم جایی اعتراض کرده بود که اگر آقای خامنه ای از ما حمایت نمی کرند رای ما بیشتر بود.


خلاصه اینه که رای دادن در تمام این سالها  بیشتر معنی اعتراض به شخص نظام داشته است تا تایید آن.


اگر هم نظام معنی شخص نداشته باشد و نظام سیاسی حاصل انقلاب باشد که بدیهی است که شمرده شندن رای مردم در سال ۷۶ آن را تقویت کرد و نشمردن رای مردم در سال ۸۸ به آن ضربه زد. نظام سیاسی حاصل انقلاب علیه سلنطت با حضور مردم تقویت می شود و بستن مسیر های مشارکت سیاسی واقعی مردم تضعیف. یکی از مهم ترین نشانه اعتماد مردم به نظام به این معنی تجمع اعتراضی مردم در ۲۵ خرداد ۸۸ است یعنی وقتی مردم میلیونی در پایتخت تظاهرات می کنند آرام و ساکت  و به خونه بر می گردند. این  اون اوج اعتماد به یک نظام سیاسی است که سخنرانی ۲۹ خرداد آیت الله خامنه ای بزرگ ترین ضربه به این اعتماد مردم بود. برای همین هم  آن خطبه های آیت الله  خامنه ای از کاری ترین ذربه ای است که  به جمهوری سیاسی به عنوان یک نظام سیاسی مردمی زده شده است.


حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: دشمنان تصور مي کنند، اکثريتي خاموش و مخالف نظام در کشور وجود دارد در حاليکه آنها 22 بهمن را از ياد برده اند که در 34 سال گذشته همواره جمعيت عظيمي در دفاع از نظام اسلامي به خيابانها امده و شعار " مرگ بر آمريکا" سر داده است.


باز واژه مبهم نظام را به کار برده اند. فرض کنیم منظورشان از نظام همان قایق کوچکی است که خودشان ناخدای آن هستند. خوب چطور از تظاهرات مردم در ۲۲ بهمن که سالگرد انقلاب شکوهمند علیه سلطنت و استبداد پهلو بود معنی اش حمایت از استبداد فعالی  را برداشت می کنند؟ و از کجا نتیجه می گیرند که شعار مرگ بر آمریکا و نفی مناسبات ناعادلانه جهانی معنی اش حمایت از استبداد و مناسبات ناعادلانه داخلی است؟ این دیگه دغل بازی است که اینها مستبد بخواند سالگرد انقلاب مردم علیه استبداد را به اسم خودش بزند.


در ثانی میزان اینکه حکومت ها اعتماد به نفس دارند و مستظهر به حمایتی مردمی هستند جمعییت هایی که خودشان بسیج می کنند نظیر ۹ دی نیست بلکه میزانی است که جرات می کنند به منتقدین و مخالفین اجازه فعالیت بدهند. عیار سنجش بلوف آیت الله خامنه ای میزان پایبندی شان به اصل ۲۷ قانون اساسی است. روزی که ایشان حاضر شود دست از کتمان حق مردم برای اعتراض به حکومت بردارد می توان تایید کرد که آن روز ایشان  اطمینان به حمایت قاطبه مردم اطمینان پیدا کرده است. تا روزی که کوچکترین انتقادی به شخص رهبری، ایشان را به واهمه می اندازد و امکان هیچ نقدی در رسانه های کشور به ایشان وجود ندارد اتفاقا نشانه آگاهی از موقعیت متزلزل شان است.


رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به تلاش دشمنان براي تبديل انتخابات به تهديدي بر ضد نظام، گفتند: آنها اميدوارند که انتخابات، يا سرد برگزار شود.


من متن خبر رو عینا از سایت آیت الله خامنه ای نقل می کنم. حواستان باشد نسبت دادن رهبری انقلاب اسلامی وصله نچسبی است که تنظیم کننده خبر آورده است. انقلاب اسلامی قیامی مردی علیه استبداد بود و چقدر بی مسمی است  نسبت دادن رهبری انقلاب به کسی که بی وقفه در حال بازتولید مناسبات سلطنتی گذشته در قابل های نو هست.


اما  بر گردیم به اصل حرف آقای خامنه ای. ایشان ادعا کرده اند که دشمنان دنبال سرد کردن انتخابات هستند. حرف درستی است. مهم ترین دلیل سرد شدن انتخابات  هم حذف غیر قانونی هاشمی رفسنجانی به عنوان انتخابات بخش بزرگی از مردم با آن دلایل واهی و رد صلاحیت نامزد مورد حمایت احمدی نژاد بدون دلایل حقوقی است. خوب در این صورت دشمن مردم کیست؟


آیت الله خامنه خاطر نشان کردند: در کجاي دنيا به نامزدهاي انتخابات، از چهره هاي معروف گرفته تا افراد گمنام، اجازه داده مي شود که بطور مساوي از رسانه ملي کشور استفاده کنند.


چرا جای دوری برویم ترکیه، عراق و افغانستان. دوما در خیلی از همین کشور های خود نامزدها تلوزیون خودشان را دارند و داشتن تلوزیون در انحصار شخص اول مملکت نیست. سوما البته مناسبات رسانه ای در آمریکا عادلانه نیست. اما غیر عادلانه بود مناسبات در آمریکا به هیچ وجه سانسور، انحصار رسمی و علنی در کشور ما را موجه نمی کند.


ايشان با تاکيد بر اينکه بدخواهان ملت ايران و اتاق هاي فکر انها، براي سرد کردن فضاي انتخابات به تبليغات دروغي و بي انصافانه ايي همچون مهندسي شدن انتخابات و مشروع و آزاد نبودن آن روي آورده اند!


قبلا به صورت رسمی علی سعیدی نمایند ولی فقیه در سپاه اعلام کرد که وظیفه ذاتی سپاه مهندس معقول در انتخابات است. جنتی و سایر اعضای شورایی که قرار است نامزدهای انتخاباتی را تایید صلاحیت کنند و منصوب مستقیم آقای خامنه ای هستند به صراحت قبل و حتی حین بررسی صلاحیت ها از علیه نامزدی آقای هاشمی حرف زده اند. و از همه مهم تر گاف بزرگ خود آیت الله خامنه ای است که چندی پیش حتی حرف زدن از انتخابات آزاد را ممنوع اعلام کرند. خوب حالا بدخواهان ملت ایران چه کسانی هستند؟  و اتاق های فکر آنها کجا ست؟


حضرت آيت الله خامنه اي قانون را مرجع و حاکم واقعي روند انتخابات در ايران بر شمردند و تأکيد کردند: در جمهوري اسلامي تنها چيزي که بر روند وارد شدن در عرصه انتخابات حاکم است قانون است و بر طبق قانون عده اي مي توانند بيايند و عده اي نمي توانند ضمن اين که کساني که تشخيص صلاحيت مي دهند نيز بر طبق قانون مشخص هستند.


خوب سوال اصلی من این است که آیت الله خامنه خودشان که دم از قانون می زنند حاضر هستند تمکین به قانون کنند و خودشان را ذیل قانون تعریف کنند؟ این سوال است که البته ایشان به صراحت جوابش را داده اند که خودشان از قانون اساسی فراتر می داند و از هفت مملکت قانون و آزاد هستند. حتی بعضی از طرفدارن ایشان کار را به جایی رسانده اند که حتی قول ایشان را شرع می داند. یادمان نرفته است که شورای نگهبانی که قرار بود نگهبان قانون اساسی باشد هر گونه اصلاحیه بر قانون مطبوعات که توسط مجلس شورای اسلامی که طبق قانون اساسی تنها مرجع قانون گذاری در کشور هست را رد می کرد. گویی قول ایشان از قانون اساسی هم معتبر است. از این خلاف قانون تر؟


دوم اینکه می گوییند شورای نگهبان چون مسئول تایید صلاحیت هاست در نتیجه هر کار کرد درست است. این حرف اینقدر مضحک و سطحی است خیلی نیاز به توضیح ندارد. کافی است به پیامدهای چنین ادعای فکر کنیم.. یعنی به هیچ مامور حکومتی نمی شود اعتراض داشت چون طبق قانون وظیفه بر عهده دارد. از یک کارمند ساده در یک اداره بگیر تا وزیر و وکیل. مگر احمدی نژاد به زعم شما مسئول قانونی قوه مجریه نبود. پس چرا در کارش دخالت می کردید؟ چون کامل بله قربان گو نبود انحرافی نامیدیدش. بگذارید مثلا مشخص تری را بررسی کنیم. طبق قانون قاضی در مقام انشای حکم می تواند قوانین عادی را تفسیر کند علاوه بر این در قوانین ما حکم اعدام هم پیش بینی شده است. معنی اینها این است که هر قاضی می تواند  به هر کسی خواست حکم اعدام بدهد؟ و این کار قانونی است؟ حتما که بعضی از قضات اشتباه می کنند. علاوه بر اشتباه گاهی هم تخلف می کنند و جانبدری می کنند و حتی گاهی با رشوه گیری از اختیارات قانونیشان سو استفاده می کنند. این چه استدلال مبتذلی است که اگر در قانونی وظیقه ای پیش بینی شده است دبگر طرف هر کاری کرد قانونی است.


مشکل بزرگ این تفسیر های عجیب غریب از قانون اینست که خود آیت الله خامنه ای خودش را پاسخگو نمی بیند برای همین هر حرف سطحی را بدون نیاز به پاسخگویی بر زبان می آورد. مطابق قانون اساسی کشور کشور با رای مردم اداره می شد. و مجلس خبرگان قانون اساسی منتخب مردم بود بودند و بجای مجیز گویی شخص صاحب قدرت از او پاسخ می خواسند ای حرفها را نمی زندند.اگر سپاه پاسدارن مطابق قانون نیروی نظامی حامی کشور و مردم بود و نه حزب سیاسی مسلح طرفدار آیت الله خامنه ایشان نمی توانستند ایهمه قانون شکنی کند.


اما حالا که بحث قانون است چند سوال: میرحسین مطابق کدام قانون در بازداشت خانگی است؟ چرا اصل ۲۷ قانون اساس اجرا نمی شود؟ چرا فصل دوم قانون اساسی کلا تعطیل شده است؟ مگر حکومت نظامی و شکنجه مطابقه قانون اساسی ما ممنوع نیست؟


رهبر انقلاب اسلامي گفتند: در آمريکا و کشورهاي سرمايه داري، اگر نامزدهاي انتخابات عضو دو يا سه حزب نباشند و  مافياي ثروت و قدرت و شبکه صهيونيستها از آنها حمايت نکنند، به هيچ وجه امکان تبليغات ندارند.


البته نقد آیت االله خامنه ای چندان بی مورد هم نیست.  یعنی بلاخره در آمریکا  کسی که حمایت منابع قدرت را نداشته باشد در هم همه  شدید رسانه ای و امکانات وحشتناک گم می شود. اما و صد اما که در کشور ما قطعا اوضاع بدتر است. اصلا به کسی که انتقادی به شرایط داشته باشد اجازه نامزدی نمی دهند  چنان که حتی آیت الله هاشمی که کسی نمی تواند نسبتش با نظام را کتمان کند حذف می شود. میرحسین موسوی نخست وزیر ۸ سال دفاع کشور در حصر می شود.


مگر الان سپاه مثل یک مافیای عظیم اقتصادی و سیاسی عمل نمی کند که حتی احمدی نژاد هم یک کم دست از بله قربان گویی برداشت زدن لهش کردن. سپاه مصداق مشابه مافیای اقتصادی و سرمایه داری در کشور های دیگر است.


در خیلی از کشورهای که ادعای دموکراسیشان می شود می شود تحلیل و تحقیق کرد و مناسبات غیر دموکراتیک پنهانشان را نشان داد اما اینها چه ربطی دارد به کسانی که خیلی عیان و رسمی  حق مردم برای تعیین سرنوشت خودشان را نفی می کنند و استبداد آشکار دارند؟


توصيه انتخاباتي ديگر رهبر انقلاب به هشت نامزد، اين بود که وعده هاي نشدني ندهند.


استثنا این معدود گزاره های صادقانه آیت الله خامنه ای در مورد انتخابات است. ایشان به طور ضمنی گفته اند که رئیس واقعی جمهوری و حکومت من هستم شما چرا ادعای الکی می کنید. وقتی سیاست خارجی کشور با سلیقه شخصی رهبری تعیین می شود. قوه قضاییه نیروهای نظامی و انتتظامی و امنیتی در ید ایشان است. وقتی ایشان بعضی وزرا با حکم مستقیم و حتی معاونش را هم نصب می کند. وقتی مجلس مطیع نظر دفتر ایشان ساخته شده است و با اشاره ایشان رای می دهند و وقتی تنها تلوزیون کشور در انحصار مقام عظما است خوب شاید بتوانیم تایید بکنیم که مسئول وضعیت فعلی کشور کیست و چه کسی باید پاسخگوی کشور داری غلطش باشد و رای مردم در اینها چقدر موثر است.


استثنا باید بگم این حرف آیت الله خامنه ای درست بود. رئيس حمهوری واقعی کشور خود آیت الله خامنه ای است و رئیس جمهوری اسمی هم قرار است ( هر چند غیر قانونی ) تدارک چی ایشان باشد.


خلاصه اینکه همین مرور کوتاه هم نشان می دهد انتخابات و رای دادن هر معنی و نتیجه ای بدهد معنی ادعا شده توسط آیت الله خامنه و نتایج ترسیم شده توسط ایشان را ندارد.

۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

میرحسین پرسید هنوز وبلاگ می نویسی؟!

دوستی پیشنهاد داده است که خاطره  روز شکست حصر را بنویسیم.  لحظه پیروزی را تصور کنیم. خاطره ما در روزی که میرحسین موسوی آزاد می شود. به قول خوابگرد: شما هم خودتان را در قرار ملاقات با یکی از این سه نفر در عصر روز آزادی تصور کنید و چند کلامی را که به ذهن‌تان می‌رسد، هر چه باشد حتا اگر یک جمله، با همین تیتر «در ساعت پنج حصر» بنویسید. دو سال حبس بی محاکمه و آزار آنان به خاطر ایستادگی‌شان در دفاع از حقوق من و شما.
من بلافاصله یاد یک رویایی افتادم که مدتها پیش، از شکست حصر میرحسین دیده بودم. از او پرسیدم که می شود این رویا رو بجای خاطره بنویسم، گفت اشکال ندارد. خدا را شکر شبی که این خواب را دیدم جز ایامی بود که یادداشت های روزانه ام را می نوشتم. الان گشتم و پیداش کردم. فقط برای این گویا تر بشود یادداشت های آن روزم را با چند جمله گویا تر کردم. البته این جمله هایی که الان اضافه کردم را توی کروشه [] گذاشتم.

میرحسین-
«امروز خواب مهندس رو دیدم خواب دیدم. خواب دیدم با یکی می خواستم برم دفتر

ش می دونستم که فضا امنیتی و مثلا تو خواب می دونستم هر کی بره سمت دفتر می گرنش و این حرفها. از اون طرف هم احساس می کردم مهندس تنهاست باید برم. در هر صورت با یک اتوبوس راه افتادم. رسیدم دیدم در دفتر بازه.[این باعث تجب من بود. چون انتظار داشتم به دفتر نزدیک شوم با برخورد امنیتی مواجه می شوم. بر عکس کلی آدم اومده بودن برای دیدن مهندس] رفتم تو خیل شلوغ بود. [یعنی حصر شکسته بود] گفتم می خوام مهندس رو ببینم. یکی که نمی دونم کی بود که کارهای دفتر روی می کرد گفت امروز وقتها پره. [خیلی خوشم نیومد که گفت امروز وقت نیست] چند باره اراده کردم بدون نوبت همینجوری برم تو که نرفتم. راه افتادم به سمت خونه. بازهم با اتوبوس. [توی اتوبوس خط واحد به سمت صادقیه بود.] تو راه مهندس زنگ زد. نمی دونم چرا پرسید هنوز وبلاگ می نویسی یا نه ولی در هر صورت گفت باید یک بیانیه بدم در مورد مسائل روز. یکجوری که من احساس کردم به یک بولتن احتیاج داره پرسیدم بولتن می خواین.[ اینجوری تو ذهنم بود که مهندس می خواد دقیق بدونه تو این مدت که تو حصر بوده چه اتفاقاتی افتاده] گفت آره. گفتم باشه براتون آماده می کنم. تو ذهنم بود که آماده کردم براشون ایمیل می کنم.»





----------------------------------------------------------------------------
پ.ن:
تصور کنید رهبران جنبش سبز هر سه آزاد شده اند و قرار باشد هر یک از ما امکان چند کلام حرف زدن خصوصی با یکی از آن‌ها را داشته باشیم، من این‌ها را می‌گفتم. شما هم خودتان را در قرار ملاقات با یکی از این سه نفر در عصر روز آزادی تصور کنید و چند کلامی را که به ذهن‌تان می‌رسد، هر چه باشد حتا اگر یک جمله، با تگ «در ساعت پنج حصر» بنویسید. اگر نوشتید، این پی‌نوشتِ راهنما را هم با یکی از تگ‌های زیر به آخر آن اضافه کنید تا بقیه هم خبر شوند و بنویسند.
#بیست_و_پنج_بهمن

#در_ساعت_پنج_حصر
#دوسال_حبس_بی_محاکمه_سران_جنبش_سبز

۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

انقلاب ما مردم

احساس در اقلیت بودن حس عجیبی است. یکی از جاهایی که این حس به من دست می‌دهد نسبتم با انقلاب است. نمی‌دانم درست است یا نه ولی گویی یک حس منفی عجیبی- البته قابل فهمی- نسبت به انقلاب سال ۵۷ در فضای عمومی در حال شکل گرفتن است، در حالی که هر بار این بازخوردهای منفی را می‌بینم و به خودم مراجعه می‌کنم می‌بینم حسِ مثبتم به انقلاب کمتر که نشده هیچ بیشتر هم شده است.
اینکه مردم با حضور مستقیم خودشان یک استبداد -که زمانی هیچ کس فکر نمی‌کرد می‌شود تکانی به آن داد و نیروهای مختلف سیاسی تلاش برای تغییر آن را کاری نامعقول و نشدنی و قدرت‌های بزرگ آنرا جزیره ثبات می‌دانست- را متلاشی کردند بطور غیر قابل وصفی برایم هیجان انگیز است. نه فقط در سطح ساختار کلان سیاسی، حتی پیامدهای اجتماعی‌اش که شاید خیلی به چشم نیاید خیلی وقت‌ها برایم شورانگیز است. اینکه ما از فردای انقلاب دیگر خان و خان بازی نداشتیم هنوز هم من را شگفت زده می‌کند.

انقلاب ما

انقلاب تا وقتی مردم حضور مستقیم در سیاست دارند وجود دارد. وقتی سیاست به نهاد‌های حکومتی واگذار شد انقلاب پایان یافته است. از آن به بعد نمی‌توان از عوارض انقلاب گفت. نقد انقلاب تنها می‌تواند معطوف به دوره‌ای باشد که انقلاب زنده است.  یعنی‌‌ همان زمانهایی که مردم حضور مستقیم در سیاست دارند. به عبارتی نمی‌توان رفتار حکومت دهه ها بعد را پای انقلابی نوشت که دیگر وجود ندارد. همانطور که رفتار پهلوری را کسی پای انقلاب مشروطه نمی‌نویسند. و البته وقتی مردم حضور دارند ربودن انقلاب حرف بی‌مبنایی است.  انقلاب را نمی‌شود دزدید، ربود یا مصادره کرد. می‌شود نقش مردم در سیاست را نپسندید یا درست ندانست. انقلاب نقش مردم در سیاست است. خوب یا بد‌‌ همان است که مردم می‌آفرینند. در غیاب آن‌ها حکومت و نظام حاصل از انقلاب می‌تواند به مرور با خود آن کاملا بیگانه شود همانطور که بعد از انقلاب علیه سلطنت پهلوی دوباره ساختار استبدادی بازتولید شد.

اینکه خیلی از مناسبات سلطنتی دوباره بعد از انقلاب بازتولید شد نمی‌دانم چطور می‌تواند دلیلی برای نقد انقلاب باشد. مانند این است که کسی بگوید. «انقلاب علیه استبداد بد بود چون دوباره استبداد بازتولید شد. در نتیجه استبداد باید ادامه پیدا می‌کرد که ما دچار باز تولید استبداد نشویم.» مشخص نیست که اگر‌‌ همان استبداد سلطنتی چند دهه دیگر ادامه پیدا می‌کرد و تاریخ ایران نه از یک وضعیت انقلابی و آزاد بلکه از‌‌ همان نقطه استبداد به جلو می‌رفت شرایط کشور به کجا می‌رسید. این سوالی است که احتمالا منتقدان انقلاب خیلی از خود نپرسیده‌اند. بگذریم از رفتاری که مستبد سابق در چند سال آخر حکومتش شروع کرده بود. شخصی کردن همه تصمیمات حکومت حتی بودجه سالانه کشور و بی‌توجهی به برنامه‌های سازمان برنامه بودجه. بلند پروازی‌های نظامی و …

از نظر من در اینکه انقلاب بهمن ۵۷ یک انقلاب مردمی علیه سلطنتی استبدادی بود تردیدی وجود ندارد. همین طور اینکه آیت الله خامنه‌ای بخش مهمی از مناسبات سلطنتی را -بجز تعیین ولیعهد- بازتولید کرده‌اند نیاز به کنکاش فروانی ندارد. در این شرایط اینکه آیت الله خامنه‌ای خود را «رهبر معظم انقلاب» بنامد تنها در آن صورت تناقضی مبتذل نیست که منظور ایشان نه انقلاب مردمی سال ۵۷ علیه استبداد و سلطنت، بلکه انقلاب جدیدی باشد که به همت نیروهای بسیج شده و مسلحه در حال بازتولید کامل سلطنتی جدید است.

پینوشت: درباره رمان در حضر

۱۳۹۱ بهمن ۱۴, شنبه

سازماندهی آنلاین برای فعالیت های غیر آنلاین

جمع بندی نظرات بخش اول (کلیات)


پیش تحریر: چندی پیش با توجه اهمیت مسئله حصر به صورت آنلاین به هم اندیشی نشستیم. متن زیر بخشی از جمع بندی حاصل از نظر و پیغام های عمومی و خصوصی ای است که ارسال شد. (اینجا و اینجا) البته ایده های عملیاتی ای که جمع آوری شده اند در این مرحله در این متن نیامده اند. همچنین ممکن است به شکلی ناخودآگاه گرایش تنظیم کننده متن در جمع بندی موثر بوده باشد، به همین دلیل احتیاج به حک و اصلاح همچنان باقی است. و قطعا همچنان ایده ها، نکات و طرح های جدید می توانند چشم انداز آینده ما را روشن تر کنند.


 

بازداشت خانگی میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد معنایی بیش از کتمان حقوق اساسی این سه نفر دارد. بازداشت خانگی غیر مجاز اعلام کردن خواست تغییر و تحول در وضعیت کشور، به شکلی متفاوت از نظر آیت الله خامنه ای است. حصر میرحسین تنها نقض حق اساسی او نیست بلکه کتمان خواست و رای و نظر متفاوت بخش های مهمی از جامعه برای تعیین سرنوشت کشور به شکلی متفاوت است. این موضوع وقتی بیشتر نشان از شرایط سخت کشور دارد که به این نکته توجه داشته باشیم که صدایی که میرحسین نمایندگی آن را می کند میانگین خواست کسانی است که پیگیر تحول و تغییر  در کشور هستند. تثبیت حصر میرحسین متضمن  بدیهی شدن این نظم ظالمانه است. مقوم این ایده که اراده ایجاد هرگونه تغییر در سیاست های غلط آیت الله خامنه ای نتیجه ای جز حذف ندادیوار نویسیرد، و تنها امکانِ بودن، این است که تسلیم رای و نظر ایشان باشیم. یعنی برای بودن پیشاپیش باید متفاوت بودن مان را رها کنیم و اجازه اندیشیدن به هیچ گونه بودنِ دیگری را نداشته باشیم. به همین خاطر است که حتی کسانی که تنها پیگیر وضعیت روزمره معیشتی شخصی یا حفظ کرامت و احترام خویش در برخورد با ماموران حکومت باشند با این نظم برخورد پیدا می کنند. و از این روست که کتمان رای ما برای تغییر و اصرار ما بر حفظ کرامت مان، در حصر کسی که رای و نظر ما را نمایندگی می کرده عینیت پیدا کرده است.


تا وقتی آیت الله خامنه ای می تواند و یا برایش به صرفه است که میرحسین موسوی و مهدی کروبی را در حصر نگه دارد طبیعی است مطالباتی که آنها نمایندگی می کرده اند را به رسمیت نخواهد شناخت و از آن مهم تر به انتخابات واقعی که امکان تغییر سیاست ها با رای مردم در آن وجود دارد تن نخواهد داد. از این روست که تلاش ما برای باز پس گیری حق داشتن هویت های سیاسی متفاوت از سیاست های رسمی حکومت و همچنین حق انتخاب برنامه های متفاوت برای اداره کشور از کوچه اختر می گذرد. ما برای احیای نهاد انتخابات ناگزیریم استبداد را مجبور کنیم از نفی ما عقب نشینی کند و مجاز بودن خواست متفاوت ما برای سرنوشت کشور را به رسمیت بشناسد و عینیت آن وضعیت حصر خواهد بود. تا مادامی که رهبران جنبش سبز بر مطالبات ما پایداری می کنند وضعیت آنها نشانگر نسبتی است که حاکمان با خواسته های ما برقرار می کنند.


هر چند به نظر نمی رسد برای این دوره از انتخابات شاهد گشایش در فضای سیاسی کشور باشیم اما اگر ایام انتخابات زمانی برای طرح انتخاب های متفاوت باشد دقیقا همان زمانی است که ما باید تلاش کنیم انتخاب کتمان شده مان را به استبداد تحمیل کنیم. ستاد انتخاباتی ما در این دوره همان ستادی است که برای شکست حصر تلاش می کند.


بر این اساس مهم ترین و جدی ترین هدف در ایام پیش رو تلاش برای شکست حصر رهبران جنش سبز است. البته برای رسیدن به این هدف باید به پیگیری اهداف کوتاه مدتی نظیر سازماندهی نیروهای فعال جنبش سبز با استفاده از الگو های جدید مخصوصا استفاده از ظرفیت شبکه های آنلاین برای فعالیت در فضای غیر آنلاین داریم.


ما برای اینکار ستادی به عنوان «سلام» تشکیل خواهیم داد. این عنوان پاسخ به سلامی است که میرحسین از  حصر برای مردم فرستاد و این سلام استعاره ای از پاسخ ما خواهد بود. سلام امیدبخش و متصور کننده ی روزی است که می توانیم با میرحسین به راحتی ارتباط داشته باشیم.


در چه شرایطی می خواهیم دست به این کار بزنیم؟ در شرایطی که گرایش های منتقد و تحول خواه، احزاب و گروه های سیاسی اصلاح طلب و نیز اتحادیه های صنفی قابل توجهی امکان فعالیت ندارند. در نتیجه فعالیت اجتماعی رسمی برای تحول و تغییر بسیار سخت می نماید. رفتار حاکمیت در انتخابات مجلس نهم نشان داد که آنها برخلاف گذشته در ایام انتخابات به دنبال کسب مشروعیت نیستند بلکه هدف شان را نشان دادن اقتدارشان گذاشته اند. به همین دلیل است که بر خلاف گذشته در ایام انتخابات نه تنها فضا بازتر نشد بلکه شرایط بسیار امنیتی هم شد. از طرفی به نظر می رسد اکنون توان سازماندهی شده ی جامعه در حد و اندازه ای نیست که بتواند در عرصه ی موازنه ی قوای مادی، قدرت استبداد را مجبور به تمکین به حد و مرز های قانونی اش بکند. جامعه درگیر مشکلات اساسی معیشتی است و نیروهای فعال پراکنده هستند. بخش های مختلف جامعه مرعوب، محبوس یا تبعید شده اند و عده ای نیز با پروژه های غیر واقعی به هدر رفته اند.


در عین حال خواست تغییر همچنان پر رنگ در جامعه وجود دارد. نارضایتی های گسترده، با دلایل متعدد جامعه را فرا گرفته است. ایام انتخابات هم می تواند جامعه را سیاسی تر کند. گرچه در فضاهای رسمی امکان تبلور خواسته تغییر مهر ممنوعیت خورده است اما همچنان عرصه های غیر رسمی و شبکه های اجتماعی  به حیات خود ادامه می دهند و به مرور حتی عرصه های جدیدی را به روی ما می گشایند. نهادهای سیاسی از بین رفته اند اما سرمایه ی اجتماعی گروه های پیگیر تغییر و تحول افزایش یافته است.


اما چگونه و با چه راهبردهایی؟


۱- فعالیت علنی: یک جنبش اجتماعی وقتی شکل می گیرد که بخش هایی از جامعه بدون اینکه در یک سازمان رسمی به هم متصل باشند یا شناخت های فردی از هم داشته باشند از طریق ایده و الگو های فعالیت به هم پیوند می خورند. توجه به این مهم وقتی امکان سازماندهی رسمی وجود ندارد و هرگونه تلاش رسمی توسط گروه های امنیتی دنبال می شود، اهمیت ویژه ای می یابد. در صورتی که ما از ترس نیروهای امنیتی جمع هایمان را به روی ارتباطات جدید ببندیم و فعالیت را تنها به افراد شناخته شده محدود کنیم سرکوب محقق شده است. البته معضلات ناشی از کارشکنی امنیتی بر همه هویداست اما بدیهی است که وقتی سازمانی کلاسیک وجود ندارد روی آوردن به فعالیت مخفی برای دور ماندن از چشم امنیتی به همان میزان امکان ارتباط با هم در سطح جامعه را محدود می کند. ما باید الگو ها و فعالیت هایی را طراحی و پیگیری کنیم که امکان فعالیت هم راستا توسط بخش های مختلف جامعه، که همدیگر را نمی شناسند، فراهم آورد. بدیهی است چنین راهی از چشم نیروهای امنیتی مخفی نمی ماند اما برای مقابله با کارشکنی آنها باید روش هایی را انتخاب کنیم که کثرت عددی جامعه معترض و مشروعیت فعالیت آنها در نزد جامعه موانع آنها را بی اثر کند. در نتیجه به جز موارد خیلی محدود فعالیت های ما آشکار و علنی و معطوف به الگو هایی است که فعالیت های مشترک افرادی که همدیگر را نمی شناسند ممکن می سازد. در این میان الگو های فعالیت قابل تکثیر اهمیت فوق العاده ای دارند.


۲- اجماع: جامعه ی ما جامعه متنوعی است. به باور ما هیچ گروهی به تنهایی نمی تواند خواسته های اعتراضی بخش های مختلف جامعه را نمایندگی کند. و از آن مشخص تر امکانات مادی و انسانی و اجتماعی هر کدام از گروه های فعال برای رقم زدن تحولات جدی جامعه ناکافی است. لذا برای امکان فعالیت جدی باید فضایی برای تمام کسانی که حاضر هستند برای هدف این طرح یعنی تلاش جهت شکست حصر تلاش کنند آماده شود. یکی از مهم ترین وظایف ما فراهم کردن امکان و بستر فعالیت هم راستا و با الگو های مشترک برای طیف های متنوعی از جنبش سبز است که پیش از این فعالیت مشترک یا هماهنگ نداشته اند.


۳- حفاظت از سرمایه امید: ما به امید پیروزی و محقق کردن اهداف طرح تلاش می کنیم و نه تنها برای اعتراض یا نشان دادن شرایط وخیم کشور یا قانون شکن بودن طرف مقابل. برای همین حفظ فعالیت امیدوارنه در گفتار، عنوان و تمام فعالیت ها ضروری است. ما در بازنمایی اتفاقات، آن دسته از اتفاقات را انتخاب می کنیم که امید به تغییر را زنده کنند. علاوه بر فضای گفتمانی حاکم بر فعالیت های ما باید امیدوارنه و پر نشاط باشد طراحی پروژه های کم هزینه که احتمال اجرایی شدن و در گام بعدی مثمر ثمر بودنشان بالاست برای افزایش امید و انگیزه ی فعالیت اهمیت بالایی دارد.


۴- سازماندهی آنلاین برای فضای غیر آنلاین: تخریب فضاهای عمومی کشور که امکان طرح نظرات و مطالبات بخش های مختلف جامعه در آن وجود دارد و محدود کردن فعالیت های گروه های رسمی باعث شده است که بسیاری از افراد از ظرفیت شبکه های اجتماعی آنلاین برای گشودن فضاهای جدید و طرح دغدغه های عمومی خود استفاده کنند. هر چند تحلیل هایی که استفاده از فضاهای آنلاین را مخرب می دانند صحیح نمی دانیم اما معتقدیم محدود ماندن به این عرصه امکانات فراوانی که شبکه های اجتماعی غیر آنلاین برای تغییر موازنه ی قوای مادی در اختیار قرار می دهند را از دسترس ما دور می کند. در عین حال وقتی وجود گروه های رسمی پذیرفته نمی شود این فضا یکی از مهم ترین امکان های ما برای سازماندهی است. در نتیجه تلاش ما بهره گیری از شبکه های اجتماعی آنلاین برای سازماندهی یک سری فعالیت ها در فضای غیر آنلاین خواهد بود.


۵- اهمیت فعالیت سبزهای مهاجر: اهمیت ارتباط سبزهای مهاجر با پروژه های مختلف مخصوصا در شرایطی که از یک طرف در داخل کشور فعالیت ها به شدت هزینه بر است و از طرفی سبزهای مهاجر از امکان فعالیت آزادانه تر برخوردار هستند بر کسی پوشیده نیست. اما برای جلوگیری از معضلاتی که حساسیت نیروهای امنیتی ممکن است ایجاد کند، فعالیت های خارج از کشور مستقل از فعالیت های داخل خواهد بود مگر مواردی که سبز های مهاجر تنها نقش ستادی و پشتیبانی و اطلاع رسانی برای فعالیت های داخل کشور را بازی می کنند.


۶- خویشتن داری: خیابان عرصه مواجهه قوای مادی بین گروه های رقیب است و در نهایت هم هر گونه تغییر جدی در عرصه سیاسی کشور به دست کسانی رقم خواهد خورد که بتوانند خیابان ها را از آن خود کنند و تغییر موازنه ی قوا را آنجا تثبیت کنند. اما با توجه به تحلیل و منابع و هدفی که در این طرح پیش بینی شده است ما برای پس گرفتن این عرصه تلاشی نخواهیم کرد و فعالیت های ما تنها معطوف به تغییر موزانه ی قوا در عرصه ی غیر مادی و البته ایجاد اجماع و مطالبه ی اجتماعی شکست حصر خواهد بود. در حال حاضر تظاهر حضور ما در خیابان از طریق دیوار نوشته خواهد تا تظاهرات.


۷- اتاق فکر وسیع: فعالیت های ما مبتنی بر فراخوان های عمومی و درگیر شدن شبکه اجتماعی خواهد بود. گرچه پروژه هایی پیش بینی شده است اما امیدواریم که این پروژه ها نقش چاشنی را داشته باشند و پروژه ها و ایده های بعدی از خلال شبکه های اجتماعی و بارش افکار عمومی به صورت مداوم متولد شوند. تلاش ما مبتنی بر این خواهد بود که امکان جمع آوری و خلق ایده های جدید را فراهم کنیم.


۸- فعالیت انتخاباتی: در شرایطی که حاکمیت قصد برگزاری انتخابات واقعی را ندارد در عین حال همچنان خودش را نیازمند تکرار آئین و تشریفات انتخابات می داند ستاد رفع حصر جایگزین ستاد هایی است که ما پیش از این در ادوار مختلف انتخابات در آن فعالیت می کردیم. ما برای استفاده از آن خاطره های جمعی، مهارت های مشترک و رابطه های جمعی، همچنین برای پیوند زدن آن سابقه با برنامه ی جاری تلاش خواهیم کرد.


۹- هویت جمعی: کار جمعی ما برای هدفی جمعی است. و برای اینکه این فضا و همدلی آسیب نبیند هیچ فردی به نمایندگی از ستاد و یا مسئول بخش هایی از ستاد حق مصاحبه یا استفاده از آن عنوان را برای معرفی خود در مجامع رسمی و سیاسی نخواهد داشت.


به نظر ما برای تشکیل این ستاد باید گروهی برای ایجاد هماهنگی های کلی تشکیل شود. امیدواریم چهره شناخته شده تر و مورد اعتماد تر در این زمینه فعال تر برخورد کنند.


ما امیدواریم سبزهای مهاجر کمیته ای برای رفع حصر، متشکل از گروه های مختلف در خارج از کشور تشکیل دهند که وظیفه ی هماهنگی و فعالیت های خارج از کشور حول محور شکست حصر را بر عهده بگیرد. هر ستاد یا مجموعه ای که اجرای مجموعه ای از پروژه ها را برعهده بگیرد نماینده  ای در این شورا خواهد داشت. افراد به صفت پیگیری پروژه های مشخصی در این کمیته عضو خواهند شد نه نمایندگی سیاسی گروه های خودشان.


در داخل کشور هم از مکانیزم های متفاوتی برای این کار استفاده خواهیم کرد. از آنجا که امکان سازمانی رسمی برای سازماندهی وجود ندارد و گروه ها و نهادهای موجود نیز کم ظرفیت تر از آن هستند که بتوانند همه ی نیروها را جذب کنند سایت همچون دفتری آنلاین خواهد بود که ستاد از ذیل عنوان آن سازماندهی خواهد شد و ارتباط با گروه های مختلف از طریق آن محقق خواهد شد.


یک از مهم ترین کارهای سایت سلام انتشار الگوهای فعالیت و فراهم کردن امکان فعالیت هماهنگ بین افرادی که همدیگر را نمی شناسند با حفظ وضعیت ناشناس بودن. برای اداره چنین سایتی نیاز به سازمانی است دوستان پیش بینی های برای آن کرده اند.


 

۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

تاریخ مصرفمان گذشته است

برده آزاد شدهالان عصبانی هستم. در نتیجه جملاتی که الان می‌نویسم را باید با تردید نگاه کرد.
از دیدن فیلم «جانگو آزاد شده» می‌آیم داستان. داستان فیلم  مربوط است به جنوب آمریکا در دوره برده داری. یکی از محورهای اصلیش رفتار ظالمانه‌ای است که با سیاهان می‌شده است. سیاهانی که به بردگی گرفته شده بودند. سفید‌ها و در درجه اولا‌تر اربابان هر جور که صلاح می‌دانند با برده‌ها رفتار می‌کنند. هر جور که صلاح بدانند می‌زنندشان و تنبیه‌شان می‌کنند. بی‌حد و حصر خشونت به خرج می‌دهند. مورد تمسخر و توهین قرار می‌دهند. قاعدتا اکثر برده‌ها از این شرایط در رنج هستند اما نکته تلخ این است که عموما تسلیم این شرایط هستند و حتی اگر در قفس باز باشد هم فرار نمی‌کنند. اعتراضی اگر هست این است که ارباب رفتارش را کمی بهتر کند. یا عصبانی نشود و شلاق نزند. قهرمان فیلم برده‌ای است از خیل برده‌های ناراضی اما با این تفاوت که نمی‌تواند حقارت بندگی را تحمل کند، می‌شورد، خشونت سفید‌ها را با خشونت جواب می‌دهد و...
فیلم را در شرایطی می‌دیدم که ذهنم همچنان سخت درگیر حمله‌ای است که شب گذشته به روزنامه‌ها شد. شبانه حمله کرده‌اند به چهار روزنامه کشور و بیش از ۱۲ روزنامه نگار را بازداشت کرده‌اند. شبیه اتفاقی که در کشور‌های دیگر فقط در شرایط کودتا تجربه می‌شود.
یک لحظه خودمان را در موقعیت برده‌ها دیدم. طرفداران آیت الله خامنه‌ای هر وقت لازم می‌دانند حمله می‌کنند. عشقشان می‌کشد بازداشتمان می‌کنند. هر وقت صلاح می‌دانند کتک می‌زنند. تهمت و دروغ و بهتان و لجن پراکنی که نقل و نباتشان است. کرامت دیگران برایشان پشیزی ارزش ندارد. لازم باشد گلوله جنگی هم به سمت مردم شلیک می‌کنند. احساس می‌کنم موقعیت برده‌ها را داریم. برده‌هایی که تحت ستم و ظلم هستند و از موقعیت خودشان هم ناراضی هستند. اما نکته تلخ این است که خودمان را از‌‌ همان برده‌های ناراضی اما تسلیم می‌دانم‌‌ همان برده‌هایی که در رنجند اما  تنها راه رهایی خودشان را در این می‌بیند که ارباب شلاق را آرام‌تر بزند.
خودم را که نگاه می‌کنم به نظرم سیاست ورزی به سبک پیش از جنیش سبز ما را اخته کرده است. تبدیل شده‌ایم به آدمهایی که فقط بلدیم حرف بزنیم و همه کار جمعی که بلدیم با ارفاق این است که ستاد انتخاباتی تشکیل بدهیم. گفتار سیاسیمان مدام دعوت و آرزوی رفتار عقلانی‌تر از طرف آیت الله خامنه‌ای و طرفدارانش است. انگار از ارباب می‌خواهیم که شلاقش را آرام‌تر بزند. بی‌خاصیتی و تسلیم شدن خودمان را نجابت نامگذاری کرده‌ایم. اسم ترس و جنم نداشته‌مان برای ایستادن جلو تعدی‌های طرفدارن آیت الله خامنه‌ای را گذاشته‌ایم رفتار مدنی و مبارزه بدون خشونت. تاریخ مصرف امثال من که فقط بلدیم حرف بزنیم و ستاد انتخاباتی تشکیل بدهیم گذشته است.
سرمایه‌های ملی کشور که دارایی مشا همه شهروندهای ایرانی است را همچون ارث پدریشان هزینه می‌کنند، ما مقاله می‌نویسم. با سیاست‌های غلطشان اقتصاد کشور را متلاشی کرده‌اند، ما یادداشت می‌نویسیم. تمام امکانات و نهاد‌های عمومی کشور را در جهت منویات شخصی آیت الله خامنه‌ای به کار می‌گیرند ما حتی اعتراض هم نمی‌کنیم. اصلا دزدی‌های کلان می‌کنند حتی اجازه نداریم اعتراض هم بکنیم و ارباب فرمان می‌دهد که کش دادن ممنوع.
ما همان‌ها هستیم که خودمان را به زندان معرفی می‌کنیم برای اجرای حکم ارباب. همان‌ها که همه کتک‌هایی که خورده‌ایم را گذاشتیم لای سبیل و دم بر نیاوردیم. امثال من‌‌ همان برده‌های ناراضی ولی تسلیم هستیم.‌‌ همان برده‌هایی که حتی اگر در قفس‌هایمان هم باز باشد نمی‌توانیم خارج بشویم. ما نیروهای فاسد تاریخ مصرف گذشته شده‌ایم. این تعدی‌های آشکار آیت الله خامنه‌ای نیاز به آدمهایی دارد که نخواهند برده باشند و راه رهایی خودشان را نه نرمش ارباب که شورش بر او بداند. کسانی که ایمان داشته باشد که می‌شود شلاق را از ارباب گرفت. اگر کسانی کتکشان زدند آن‌ها هم کتک بزنند. نسلی جدیدی که فقط باتوم نخورد و بلد باشد باطوم را هم بگیرد و از خودش دفاع مشروع کند. اگر امنیت را از ما می‌گیرند راه حلش کسانی هستند که بتوانند امنیت را از آن‌ها هم بگیرند. نیاز به یک نسل با ایمان‌تر داریم. نسلی که کرامتش برایش مهم‌تر باشد. نسلی که اگر مامور پلیس خواست یکی از اعضای خانواده‌اش را بگیرد که لباسش از نظر ما درست نیست بجای نگاه کردن و خواهش کردن سیلی به صورت آن مامور بزند. آدمهای جدی‌تر که اگر برنامه‌ها و جلسات آنان را خواستند به هم بزنند بدانند که جواب‌ِ های، هوی خواهد بود. نسلی که نخواهد برده باشد نه امثال من که می‌خواهد ارباب را اصلاح کند که شلاق را آرام‌تر بزنند. امثال من به برده بودن خو کرده‌ایم. ما تاریخ مصرفمان گذشته است، ما فاسد شده‌ایم. ما بی‌خاصیت شده‌ایم.