جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۴ دی ۶, سه‌شنبه

دموكراسي به مثابه حكومت منصفانه (بخش دوم و پاياني)


به‌نظرم مي‌رسد اين فرد با علم به وقوع احتمالي اين شرايط (شرح داده شده در بخش نخست) نظر قبلي خود را بدين شكل تعديل كند: حكومت بايد در دست عادل ترين، امين‌ترين، متدين‌ترين و… باشد. همچنين او معتقد باشد كه اين فرد بايد اختيارات مطلق در اشاعه انديشه “حق” و جلوگيري گسترش آنچه “باطل” تشخيص ميدهد اما اجازه ندارد منتقدين و مخالفين را از حقوق اجتماعي محروم كند. اين بفرد با وجود اينكه مي‌داند با اين كار دست حاكم صالح در مقابله با مخالفان “انديشه حق” بسته است اما بدليل اينكه اين احتمال را هم مي‌دهد آنانكه به زعم او بر حق نيستند اين ادعاها را دشته باشند و در جايگاه حاكم قرار بگيرند براي كم كردن ضرر حتي در قرارداد پيشنهادي خود اختيارات آن حاكم صالح را محدود مي‌كند. اين فرد ممكن است بازهم بدين بيانديشد كه ممكن است در موقعيتي قرار بگيرد كه برا اساس نظريه تعديل شده‌اش حاكمي كه خود را به غلط عادل‌ترين و … مي داند حكومت كند. با وجود اينكه ديگر اين حاكم اختيار محروم كردن او و دوستانش را از حقوق اجتماعي ندارد اما با توجه به دسترسي حاكم به ابزار‌هاي قهرآميز از به حكومت رسيدن حاكمي كه به زعم فرد “حق” است جلو گيري كند. احتمالا اين فرد با در نظر گرفتن اين حالت بازهم در نظريه تعديل شده خود، دست به تغيير بزند تا امكان تغير حاكم و انتخاب حاكم جديد با مكانيزم‌هاي عملي وجود داشته باشد. مثلا بگويد آن حاكم “ايده‌آل” بايد توسط اكثريت اعضاي جامعه در يك روال مسلمت آميز انتخاب شود. در اين‌صورت فرد مورد نظر ما اين امكان را دارد تا در صورتي كه فردي به “نا‌حق” دعوي “حق” بودن را داشت، او را پيش اعضاي جامعه رسوا كند و آن حاكم “ايده‌آل” را به آنها معرفي كند و قاعدتا با انتخاب حاكم “حق” توسط اعضاي جامعه حكومت “حق” تحقق پذيرد. اما بازهم فرد فرضي ما ممكن است احتمال بدتري نيز در نظر بگيرد: شايد اكثريت مردم قانع نشدند و يا افراد “ناحق” با هر دوز وكلكي كه شده خود را حق جلوه دادند. در اينصورت دو باره فردي ناشايست به حكومت مي‌رسد و به ابزار‌هاي قهرآميز حكومت تسلط مي‌يابد كه تغيير او را بسيار سخت مي‌كند. اين فرد با احتمال وقوع اين شرايط ممكن است بازهم تغيرات جديدي در نظريه خود بدهد تا خسارتهاي ناشي از اين حال كمتر شود. شايد براي حل اين معضل بگويد حاكم بايد توسط اكثريت انتخاب شود اما بايد دوره حكومتش محدود باشد و پس از پايان دوره، ادامه حكومت منوط به رضايت مجدد اكثريت اعضاي جامعه باشد تا ازاين طريق فرد مورد نظر ما اين امكان را داشته باشد در صورت حاكم شدن “ناحق”، اكثريت را نسبت به اشتباهشان آگاه كند و پس از علم اكثريت به خطاي انتخاب اول اين امكان وجو داشته باشد فرد شايسته در دوره‌هاي بعدي انتخاب شود. به نظرم مي‌رسد فرد فرضي با ادامه اين روند و با در نظر گرفتن حلتهاي مختلفي كه ممكن است در آن قرار بگير براي كاهش ضررهاي احتمالي سرانجام به مدلي برسد كه ما به آن دموكراسي مي‌گوييم در اين صورت اگرچه دست افراد شايسته براي اعمال سياست‌هاي صحيح بسته شده اما از سوي ديگر عرصه نيز بر حاتهاي منفي ديگر نيز به شدت تنگ شده‌است. و از آنجا اين حاتها براي همه افراد ممكن است رخ دهد و افرد مي‌داند كه احتمال خسارت براي برابر است اين قرارداد كاملا “منصفانه” خواهد بود.

دموكراسي به مثابه حكومت منصفانه (بخش نخست)


عنوان اين يادداشت برگرفته از مقاله معروف جان راولز فيلسوف سياسي است. راولز در مقاله “عدالت به مثابه انصاف” سعي در حل جدال بر سرمفهوم عدالت دارد. عدالت نيز مانند بسياري از مفاهيم با توجه به خواستگاه‌هاي متفاوت افراد به شكلهاي گوناگون تاويل مي‌شود و تا حدود زيادي زائيده منافع و جايگاه افراد است. يك فرد معلول احتمالا عدالت را در اين مي‌بيند كه افراد صرف‌نظر از استعداهايشان از امكانات برابر برخوردار باشند در حالي كه يك فرد با استعداد ممكن است عدالت را در اين ببيند كه كساني كه توانايي‌هاي ويژه‌اي دارند از امكانات بيشتري استفاده كنند. يك فرد متعلق به طبقات پايين اقتصادي شايد عدالت را در اين ببيند كه از اموال اغنيا كسر و به فقرا كمك شود و از سوي ديگرفردي با تكن مالي بالا اين موضوع را نپسنند و عدالت را در اين ببيند كه كساني كه توانايي‌هاي بيشتر دارند ثمره كارشان محفوظ بماند. ممكن است يك مسلمان كاملا عادلانه بداند كه ديه يك مسلمان از غير مسلمان بيشتر باشد در حالي كه متديني به ساير اديان دقيقا عكس اين گزاره را عادلانه بداند. راولز حل اين مشكل را قرارداد روي يك مفهوم مشترك ازعدالت مي‌داند و شرط آنكه اين قرار داد “منصفانه” باشد و طرفهاي مختلف به يك اندازه متضرر شوند را اين مي‌داند كه افرادي كه مي‌خواهند در مورد مفهوم عدالت دست به يك قرار داد بزنند اصطلاحا “حجاب جهل” را بروي موقعيت‌ها و شرايط محيطي خود بكشند. اين بدين معناست كه با وجود اين‌كه اين افراد مي‌دانند كه چه خواسته‌ها و تمنياتي دارند، اما از در مورد موقعيت خود در جهل هستند يا آنها را در نظر نمي‌گيرند. براي مثال نمي‌دانند برده‌اند يا آزاد، از استعدادهاي ويژه‌اي بهرهمندند يا خير، متعلق به طبقات بالاي اجتماعي هستند يا پايين، جزئ طبقه حاكمند يا محكوم، دينشان دين رسمي جامعه است يا در اقليتند و … . در اين شرايط افراد با توجه به اينكه ممكن است در هر موقعيتي قرار بگيرند دست به يك قرار داد منصفنه مي‌زنند تا در هرصورت ضرر را كمينه كنند.
بنظرم از همين شيوه مي‌توان در مورد ساير مفاهيم و قراردادهاي اجتماعي استفاده كرد. شكل و ساختار حكومت نيز از جمله موضوعاتي است كه افراد با خواستگاه‌هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و فكري پيشنهادهاي متفاوتي دارند.در اين صورت، اگر بنا به زندگي صلح‌آميز باشد ناگزيربه توافق روي راه‌حلي مشترك هستيم (كه در غير اينصورت اصولا از بحث و قلم كاري برنمي‌آيد و عرصه، عرصه زور شمشير است.)استفاده از شيوه آقاي راولز در رسيدن به اين توافق نيز مي‌تواند راه‌گشا باشد. افراد مختلف با نگاه‌ها و دغدغه‌هاي گوناگون در صورتي كه “حجاب جهل” را بروي موقعيتهاي اجتماعي و سياسي خود قرار دهند( يعني به طور مثال نداند در شرايط پس از قرارداد در اقليتند يا اكثريت، در حكومتند يا بر آن، صاحب زورند يا فاقد آن) با احتمال زياد دست به قراردادي منصفانه خواهند زد تا در هرصورت و هر موقعيت ضرر را به كمينه برسانند. براي توضيح در نظر بگريد فردي معتقد است كه حكومت بايد در دست عادل ترين، امين‌ترين، متدين‌ترين و… باشد. همچنين او معتقد باشد كه اين فرد بايد اختيارات مطلق در اشاعه انديشه “حق” و جلوگيري گسترش آنچه “باطل” تشخيص ميدهد و همچنين برخورد با منحرفين و … را داشته باشد. اما اگر اين فرد “حجاب جهل” را بروي موقعيت‌هايش گذاشته باشد و نداند كه در آينده در چه شرايطي خواهد بود يكي از شرايطي كه ممكن است بتواند در نظر بگيرد حالتي است كه حكومتي به شكل مورد نظرش تاسيس شده اما فرد يا افراد ديگري كه او، آنها را بر“حق” نمي‌داند ادعاي شرايطي كه براي حاكم برشمرده را دارند و تلاشهاي او براي رسوايي حاكم “ناحق” از طرف حاكم مستقر با توجه به اختياراتي كه دارد با اين توجيح كه اين مطالب منحرف كننده است به جايي نرسد.حتي علاوه بر اينكه از انتشار حقايق منع مي‌شود، به جرم تلاش براي ضربه زدم به حكومت “حق” با توجه اختيارات حاك از حقوق اجتماعي و سياسي محروم شود.

۱۳۸۴ آذر ۲۵, جمعه

در برنامه این هفته دانایی و دین داری دکتر حاتم قادری در جواب به پرسش چرایی فرحبه شدن فقه در فرهنگ اسلامی با مقایسه سه دین اسلام مسیحیت و یهودیت با اشاره به دستگاه حقوقی در زمان شکل گیری این ادیان. دلیل کوچک ماندن فقه در مسیحیت را وجود دستگاه حقوقی رومی و جامعه متمدن تر نسبت به محیط شکل گیری دینهای یهودیت و اسلام دانستند. این گوشه ای از بحثهای جالبی است که با حضور صاحبنظران با دیدگاه های متفاوت در برنامه دانایی و دین داری صورت می گیرد. این برنامه هر پنجشنبه حدود ساعت 22 از شبکه چهار پخش می شود. برنامه دیگری که نباید از دست داد برنامه در گستره سیاست است که هر دوشنبه حدود ساعت 18 از همین شبکه پخش می شود در برنامه هفته آینده بحث در مورد هستی شناسی متفاوتی است که منجر به توصیه دو حکومت دینی(مردم سالاری دینی) یا دموکراسی(لیبرال دموکراسی) شده است. هرچند در برنامه این هفته دکتر صادق زیبا کلام تفاوت در این دو نوع ساختار حکومتی را مرتبط با تفاوت در انسان شناسی مختلف دانستند نه هستی شناسی گوناگون.

۱۳۸۴ آذر ۱۵, سه‌شنبه

ماهنامه دانشجویی الکترونیکی فصل نو به سردبیر روشن نوروزی منتشر شد. روشن نوروزی که قبلا سردبیر صفیر ارگان انجمن اسلامی دانشگاهمان بود و تعدادی دیگر از دوستان فعال دانشگاه به واحد های دیگر دانشگاه آزاد انتقالی گرفته اند. نوروزی هدف خود را از انتشار این نشریه علاوه کاروپژه های معمول یک نشریه حفظ ارتباط بین بچه ها اعلام کرده.

۱۳۸۴ آذر ۱۴, دوشنبه

توهم جنبش دانشجويي در دانشگاه آزاد

در جوامع معاصر، گروههاي دانشجويان در طي دوره دانشجويي جايگاهي در درون شيوه توليد و متن روابط اقتصادي جامعه ندارند و بعنوان نيروي كار بالقوه از منابع عمومي يا خصوصي ارتزاق مي‌كنند. از نظر اجتماعي ويژگي زندگي دانشجويان را مي‌توان بدين صورت خلاصه كرد: دورافتادگي از خانواده، احساس گسيختگي، آزادي در انتخاب راه زندگي، زندگي دسته‌جمعي در خوابگاهها، زندگي جنسي نامطلوب، تراكم انرژي حياتي، دورافتادگي از متن واقعي زندگي اجتماع. (جامعه‌شناسي سياسي-حسين بشيريه-صفحه 260)اين شرايط به اضافه‌ي قرار گرفتن در معرض تجربه‌ها و آموزشهاي بيشتر خصوصا در نهادهاي آموزشي مدرن كه دانشجويان با دستگاههاي فكري و روشهاي معرفتي جديد متفاوت از دستگاههاي فكري سنتي آشنا مي‌شوند. به طور كلي زيستِ دانشجويي زمينه مناسبي براي پيدايش جنبشهاي ضد‌سنتي، عدالت خواهانه و آرمان‌گرايانه است. اين عوامل جنبش دانشجويي را در طول تاريخ معاصر در بسياري از موارد به نيروي آونگارد و پيشرو براي پيگيري مطالبات ديگر اقشار اجتماع تبديل كرده است. در تاريخ ايران شكاف منافع جامعه و قدرت همواره نعارضات زيادي را بين جنبش دانشجويي و حاكميت ايجاد كرده است. وجود اين تعارضات اگرچه همواره هزينه‌هاي گزافي را به فعالين اين حوزه تحميل كرده است، اما نقش دانشجويان در پيشبرد مطالبات مردمي آن‌سان بوده است كه بدبين‌ترين نگاهها هم نمي‌توانند نقش آنها را ناديده بگيرند. جايگاه ويژه جنبش دانشجويي در پيروزي انقلاب اسلامي 57 براي مدتي شكاف بين نيروهاي دانشجويي و حاكميت را پر كرد. آنچنان كه اعظم نيروي جنبش دانشجويي در كشور، صرف تثبيت نظام جديد شد. اما به مرور خصوصا در دهه‌ي 70 بسياري از شكافها باز توليد شد و بدين سبب جنبش دانشجويي از منزلگاه مدافع به مقام منتقد حاكميت ارتقا يافت.گرچه در مراحل نخستين شكافها كمتر خود را نشان مي‌داد و حاكميت تنها با تاسيس تشكلهاي جديد و موازي مانند انجمنهاي اسلامي دانشجويي و بسيج دانشجويي در مقابل انجمنهاي اسلامي دانشجويان بعنوان تشكلهاي منتقد پرسابقه بسنده مي‌كرد. اما افزايش اين شكاف و نبود پاسخگو جهت پاسخ به مطالبات جنبش دانشجويي تا بدانجا پيش رفت كه حتي بخشهايي از جنبش دانشجويي كشور در نقش اپوزيسيون نظام ظاهر شدند.با وجود آنكه جنبش دانشجويي بدليل سابقه‌ي طولاني و ريشه‌هاي سترگ آن حذف نشدني به نظر مي‌رسد اما گويا تصميم‌گيران ارشد نظام همچنان به آزمودن آزموده اصرار داشته و تصميمي در جهت تغيير نوع تعامل خود با جنبش دانشجويي را ندارند. شايد همين تجربه باعث شده است كه در سطح دانشگاههاي غيرانتفاعي تاسيس شده بعد از انقلاب خصوصا دانشگاههاي آزاد اسلامي، مسئولين و مديران اين واحدها اصولا اجازه‌ي شكل‌گيري به تشكلهاي دانشجويي و حركتهاي سياسي مستقل و منتقد را ندهند و تنها تشكلها و جمعهاي دانشجوييِ در خدمت حاكميتند كه امكان فعاليت را در اين دانشگاهها داشته‌اند. فشار رو به رشد اجتماع در ساختار بعضا دموكراتيك تشكلهاي دانشجويي دانشگاه آزاد اسلامي امكان شكل‌گيري تشكلها بدليل محدوديتهاي فراوان و بعضاً حذف فعالين پيشرو دانشجويي از چرخه انتخابات اين تشكلها توسط هيئت‌هاي نظارت و حتي محروميت طيفهايي از دانشجويان اين دانشگاهها از شركت در فعاليت‌هاي فرهنگي باعث ضعف تشكلهاي مستقل شده است، اما نفس امكان حضور اين نهادها در دانشگاههايي كه بيش از 50 درصد حجم دانشجويان كشور را در خود جاي داده‌اند در نظر بسياري خود فرصت مغتنمي است.از زمان شكل‌گيري بعضي از حركتهاي مستقل در درون دانشگاههاي آزاد، همواره فعالين اين حوزه از فضاي بسته و كارشكني‌هاي نهادهاي نظارتي در اين موسسه‌ي آموزش عالي گله كرده‌اند، اما بنظر مي‌رسد اكنون حفظ همين حد‌اقل‌ها نيز به سختي امكان‌پذير باشد.دانشگاه آزاد اسلامي واحد يزد مشتي است از نمونه خروارها واحدهاي دانشگاه‌ آزاد اسلامي در سراسر كشور. امكان انتشار نشريات مستقل و حضور نيروهاي مستقل در قالب انجمنهاي اسلامي دانشجويان اين دانشگاهها عليرغم كنار گذاشته شدن بسياري از نيروهاي اصلاح‌طلب از گردونه‌ي انتخاباتهاي اين تشكلها گواه اين مدعاست.توقيف اخير معدود نشريات دانشجويي و تفسير جديد هيئت نظارت بر نحوه فعاليت تشكلهاي سياسي اين دانشگاهها مبني بر استصوابي بودن اين نظارت و عام بودن آن بر كليه فعاليتهاي تشكلها حتي بر نامه‌هاي خارج از حوزه‌ي دانشگاه نشان از اراده‌ي مديران اين دانشگاه در حذف اندك حركتهاي انتقادي و اصلاح‌طلبانه‌ي درون اين دانشگاه است.اما گويي فعالين اين دانشگاه نيز همچون گونه‌هاي كويري به خوبي آموخته‌اند كه چگونه از كمترين امكانات استفاده كرده و حيات خود را در شوره‌زار دانشگاه آزاد حفظ كنند.

۱۳۸۴ آذر ۱۲, شنبه


از حدود دو ماه پيش كه مطابق برنامه‌اي كه براي خود ترسيم كرده‌بودم نظم، كيفبت و كميت مطالعه‌ام را افزايش قابل توجهي دادم براين گمان بودم كه از اين رهگزر برغنا اين وبلاگ ببافزايم با نوشتن‌ بيش‌تر به رونقي فزون‌تر به آن دهم. اما به هر موضوعي كه خواستم بپردازم ديدم كه سالها و گاه قرنها پيش در رد يا تاييد آن مطالب فراواني نوشته شده‌است و هر گاه خواستم استلالي بكنم متوجه شدم كه چه فراوان دانشمنداني كه در اين زمينه فصيح‌تر و عميقتر نوشته‌اند. روز به روز هرچه بيشتر مي‌خوانم فقط به نادانسته‌هايم آگاه‌تر مي‌شوم. و در بسياري از موارد نيز به سطحي بودن اندك دانسته‌هايم پي‌ مي‌برم.اكنون مي‌فهمم گفته سيمون ويل را كه گفته‌بود: فردي كه دانش خود مغرور است همانند محبوسي است كه وسعت زندان خود مي‌بالد. اين پاسخ كوتاهي است به چرايي دير به دير به‌روز شده اين وبلاگ .

۱۳۸۴ آذر ۸, سه‌شنبه

ديوارها بشنوند!*

نمي دانم جبر تاريخ است يا سنت الهي، ولي هرچه هست سرنوشت ديكتاتورهاي عالم شبيه هم است .شايد روزي كه رضا شاه از سپاه ومدرن خود سان مي ديدو غره به قدرت نظامي اش بود هرگز باورش نمي شد كه بايد روزي ايران را بخاري ترك كند و رعيت از رفتن او شاد شود.
محمد رضا كه با اقتدار بعد از كودتاي 28 مرداد به حكومت پرداخت و منتقدان را سركوب كرده و شعبان جعفري و چماقداران خود را به سراغ مخالفان مي فرستاد شايد نمي توانست آينده خود را پيش بيني كند. شايد روزي كه حقوق بشر و دموكراسي را مولود ناميمون غرب مي دانست كه در مشرق زمين قابل اجرا نيست، هرگز به ذهنش خطور نمي كرد كه روز ي از مردم بخواهد بيايند و در فضاي باز سياسي فعاليت كنند.شايد هرگز فكر نمي كرد بعد از سركوب حركتهاي اصلاحي و پارلمانيستي و خواستن از مردم براي عضويت در حزب رستاخيز يا خارج شدن از ايران صداي انقلاب مردم را خواهد شنيد و با خواري از آنها طلب بخشش خواهد كرد .شايد موقعي كه در كاخهاي امن نشسته بود و فرمان قتل مخالفان را مي داد هرگز باورش نمي شد كه بايد روز سراغ همينها برود و از آنها كمك بخواهد.شايد موقعي كه از طرفداران خود صحبت مي كرد لحظه هاي پخش شربت و شيريني بدليل فرارش از كشور قابل درك نبود.
شايد صدام هرگز وقتي تمام مخالفان را سركوب كرد و ملت عراق شعار جانم فداي صدام سر مي داندند، نمي توانست صحنه هاي پايكوبي مردم بخاطر دستگيريش را تصور كند. شايد هنگامي كه از رژه جوانان حزب بعث و جمعيت هاي خياباني سان مي ديد و به ارتش بزگ خود غره بود هرگز تسخير سه هفته اي كشورش را باور نميكرد.شايد هنگامي كه صد در صد مردم عراق در يك رفراندم ملي به او راي دادند،خوشحالي و استقبالشان از اجنبي ها باور كردني نبود.صدام شايد نمي دانست كه از دست فدائيان او وقتي از داشتن نعمت يك مخالف قانوني هم محروم است كاري بر نمي آيد. شايد هنگامي كه آمريكاي جهانخوار را تهديد مي كرد و باغرور و صلابت درمقابل استكبار جهاني مي گفت كه مادران آمريكايي را به عزاي فرزندانشان مي نشاند هرگز فكر نمي كرد كه بايد دهانش را براي سربازان آمريكايي باز كند.
شايد ديكتاتورها نمي دانند كه سنت الهي است كه هركس با مردم در افتد ازبين خواهد رفت .شايد نمي دانند كه ذلت ديكتاتور جبر تاريخ است و اقليت نمي توانند بر اكثريت حكومت كنند.اما چرا؟ مگر سرنوشت ناپلئون، هيتلر واستالين و... را نديده اند ؟ مگر تاريخ را نمي شناسند؟مگر از از سنتهاي الهي غافلند. نمي دانم ولي هرچه هست ذلت ديكتاتور لذت بخش است.
* اين ياداشت قبلا در روزنامه دانشجويي فروردين به مناسبت دستگيري صدام چاپ شده بود.

۱۳۸۴ آذر ۵, شنبه

بیاد منوچهر آتشی:
مهمانسراي حرامي ها
به ما كه رسيد كشاله از كبوده سفليسگل داده بود سربازهاي رومي و سوداگران حجازياز حجره تو آمده اند چون اين آب كه از كرانه گازرها مي آيد و از كناره قصاب ها به ما كه مي رسد (ادامه ...)

۱۳۸۴ آذر ۳, پنجشنبه

استادی که با او درس تک واحدی وصایای امام را ÷اس کردم در دوره زعامتش بر معاونت آموزشی دانشگاه دست به اقدامات به زعم خود انقلابی می زد. این استاد در اولین تحول خود تمام کلاسها را تفکیک جنسیتی کرد. این تفکیک در گروه برق بدلیل عدم برابری تعداد خانم ها و آقایان مشکلات زیادی را سبب شده بود. از یک طرف کلاسهای خانم ها به حد نصاب نمی رسید و از طرف دیگر بارها بدلیل ÷ر شدن ظرفیت کلاسهای آقایان موفق به اخذ واحد نمی شدیم .البته این اول راه بود این مدیر سیاسیتهای انقلابی فراوانی را به اجرا گذاشت. هرچند با زیاد شدن مشکلات و افزایش اعتراضات ایشان از معاونت آموزشی استعفا داد اما آنچه نگرانی من را برانگیخته این است که او اکنون در کسوت استانداری یزد چگونه می خواهد سیاست های انقلابی خود را ادامه دهد.

۱۳۸۴ آذر ۲, چهارشنبه

رضاحقیقت خبر داده است که مدیریت سایت اندیشه یزد که کارمند ستاد فرمان امام بوده بدلیل اختلاف نظر با رئیس این نهاد ،از آن نهاد اخراج گردیده . انديشه از جمله سايت هاي خبري استان بود كه عملكرد خوبي داشت. واقعا جاي تاسف است كه مدير يك نهاد بدليل فعاليت هاي فرهنگي و حتي سياسي يك كارمند او را از اداره اخراج كند. حتي اگر اين فعاليت ها باعث تحت تاثير قرار گرفتن فعاليت هاي كاري و اداري كارمند شده باشد ، بازهم نبايد با برخوردهايي چنين تند روبرو شود. اميدوارم مسئولان ستاد در تصميمشان تجديدنظر كنند. در غير اينصورت البته بايد وبلاگ نويسان به پديدهائي چنين واكنش بيشتري نشان دهند و از دوستان خود حمايت كنند.
****************************
یک وبلاگ طنز: تشویش ازهان

۱۳۸۴ آبان ۴, چهارشنبه

يا علي مدد

موقعي مظلوميت علي برايم هويدا گشت كه ديدم ديدم پس از او اصحاب زر و زور، به تزوير مي خواهنداز آبرويش استفاده كنند و با خرج كردن از كيسه وي قباي مشروعيت بر تن كنند.اما اسطوره اي كه علي مي ناممش، تا حضور حاضران حجت را بروي تمام نكرد، حكومت را نپذيرف. علي كه من مي شناسم، در زمان جنگ نيز مردم از نقد اعراض به او محروم نبودند و حتي خروج عدده اي بروي حقوق آنها را سلب نكرد. آن علي كه متحجرين وجود وي را تحمل نكردند، سابقه مسلماني را امتيازي در اين دنيا قرار نداد ، امتيازات ويژه را از بزرگان باز ستاند و حتي همسر پيامبر نيز از اين قاعده مسثني نكرد. آن علي كه من مي شناسم، برابر با همه مردم در دادگاه حاضر شد. آنكه فاتح خيبرش مي دانم، در دوراني كه مردم به وي اقبال نكردند با ذوالفقار بر مردم حكومت نكرد. علي كه من مي شناسم، در نماز جمعه حاكماني كه خود را خليفه خدا مي دانسند شرك نكرد. و بدين سبب درب خانه اش سوخت. يا علي، توانم ده تا قصه قرآن هاي رفته بر نيزه را باز گويم. يا علي مدد.

۱۳۸۴ آبان ۲, دوشنبه


شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مصوبه‌اي انتشار فيلم و … كه مروج مكتبهاي غربي ليبراليسم، سكولاريسم، فمينسم و نهليسم را ممنوع اعلام كرده، فارغ از نقدهاي فراوان از كه به اين مصوبه وارد است، آنچه براي من جالب بود، اين است كه برخي ديگر از مكتبهاي فكري كه ريشه تاريخي در غرب دارد نظير فاشيسم مشمول اين ممنوعيت نشده است!
تازيانه بر آب – نقد محمد قوچاني بر مصوبه اخير شوراي عالي انقلاب فرهنگي.

۱۳۸۴ آبان ۱, یکشنبه

پرسشي در مورد فاشيسم – قسمت دوم و پاياني

پرسيده‌ايد جرا منتخب مردم در 76 را انساني فرهيخته و منتخب همان مردم در 84 را فاشيست مي خوانيد؟ درپي آن پاسخ صريح طلب كرده‌ايد. جواب گفتن به پرسش طرح شده رنج چنداني را طلب نمي‌كند لكن در جايي كه جاني تاوان انتقاديست، انتظار شفايت همتي بلند و شجاعت فراوان مي‌طلبد. وقتي به درخواست صراحت شما مي‌انديشيدم به ياد دوستي افتادم كه بخاطر مطلبي كه اتفاقا آن هم در مورد فاشيسم نوشته شده‌بود، به اتهام توهين به يكي از مقامات ارشد نظام اكنون در دستگاه قضا مشغول پاسخگويي‌ است. چنان كه دانشمند فرزانه عبدالكريم سروش در پاسخ منتقدي نوشت : ’ ميدانم مي‌دانيد چه نسبت نا متقرني است ميان زبان بسته من و دست گشاده شما. من هرچه به اشارت و احتياط تمام در نقد ديانت و سياسيت رايج مي‌نويسم كيفر بيشتر مي‌بينم. شما ناقدان هر چه به صراحت و سخاوت تمام در دفاع از سنت و سياسيت حاكم مي‌نويسيد پاداش بيشتر مي‌گيريد. و چه نسبت است ميان كيسه پاداش و كوره كيفر.’
از اين رو عذر مرا بدين سبب پذيرا باشيد كه نمي‌توانم عيني و مصداقي پاسخ گوييم تا آنچنان كه شما خواسته‌ايد پاسخ صريح باشد.
صفات شخصي افراد متاثر از راي مردم نيست و از اين رو اگر منتخب مردم در 76 نمي‌توانست موفق شود از فرهيختگي‌اش نمي‌كاست به همين گونه منتخب مردم در سال 84.
خوشبختانه يا متاسفانه در كشورمان با انديشه‌ها و پديده‌هايي روبروييم كه دهها و گاه صدها پيش در اين جهان تجربه شده تاريخ نتايج ملموس آنرا در حافظه خود محفوظ دارد. بدين سبب در بسياري از اين موارد استناد به شواهد تاريخي و تجربه ديگر ملل ما را استدلات فلسفي و بحثهاي انتزاعي بي‌نياز مي‌كند. چنانكه يكي از بهترين شيوه‌هايي كه مي‌توان به نقد ادعا ماركسيست‌ها در تامين عدالت اجتماعي نشست تجربه سياه حكومتهاي ماركسيتي است. يادآوري تجربه جنش فاشيزم و حكومتهاي فاشيستي در بسيار موارد از با همين انگيزه صورت مي‌گيرد. از اين رو شايد بتوان با معرفي بهتر ايدوئولوژي فاشيزم كه فرجام تلخ آن به يادگار براي بشريت در تارخ ضبط شده‌است، خطر گسترش گونه بومي آن عيني‌تر درك شود.
با توجه به محدوديتها فروان در اين ياداشت تنها به گزارش مشخصات فاشيسم خواهم پرداخت يافتن مصداقهاي وطني آنرا به خواننده وامي‌گذارم.
فاشيزم به معني تاريخي نام جنبشي است كه در 1919 به رهبري موسيليني در ايتاليا براه افتاد و در 1922 به قدرت رسيد. يه طور كلي اين جنبش پس از يك دوره كوتاه مدت دموكراسي ضعيف و كوشش براي نوسازي و صنعتي كردن پيدا مي‌شود … و از لحاظ پايگاه اجتماعي عمدتا متكي بر طبقه متوسط كوچكي‌ است كه اغلب بر عليه مدرنيسم و صنعت فعال مي‌شده‌اند[1].
بنيو موسيليني كه او هم اتفاقا فرزند يك آهنگر بود، اعتقاد داشت كه دولتها با حرف به قدرت نمي‌رسند و رژيمهاي سياسي هرگز بر اساس اجماع و توافق استوار نيستند. انسان اساسا تابع زور است، نه استدلال عقلاني. از اينرو انديشه دموكراسي فريبي بيش نيست و ليبراليم به هرج و مرج مي‌انجامد.[2] همچنين به نظر او اكثريت مردم توانايي حكومت كردن بر خود را ندارند و اصلا در انديشه دستيابي به آزادي عمل نيستند.
فاشيسم اغلب دستاوردها دموكراتيك مردمي را از بين مي‌برد و نظامي توتاليتر به وجود مي‌آورد كه بر سركوب و تبليغات متكي است… فاشيسم به بدتريم غرايز در انسان – تعصب، ترس، نگراني و وفاداري كوركورانه متوسل مي‌شود.[3]
در نظام‌هاي فاشيستي يك شاخه از دستگاه حكومتي بر ديگر شاخه‌ها تسلط مي‌يابد. اين شاخه نه ارتش است نه ديوانسالاري حكومتي بلكه پليس سياسي است.(گروه نظامي ايدئولوژيك)[4]
فاشيزم در قدرت، خودمختاري نهادهاي گوناگون جامعه، آزادي نهاد دين، خانواده، انجمهاي غير دولتيNGO و نهادهاي فرهنگي را از بين مي‌برد. و لزوما با مداخله ايدوئولوژي براي مشروع كردن سركوب همراه است.[5]
هدف نهضت فاشيزم برقراري نظام ديكتاتوري و ضد پارلماني است كه اساس آن بر بزرگداشت حاكميت و دشمني آشكار با دموكراسي و ليبراليسم است. برقراري حاكميت قدرتمند كه يك گروه قدرت را در انحصار داشته و يك رهبر با ويژگي‌هاي فره‌مندانه با قدرت مطلق بر آن حكومت كند، وجه مشترك تمام جنبشهاي فاشيستي است.[6] از وجوه مشترك ديگر اين نظامهاي پيروي گروه‌هاي مختلف از حاكميت، به كار بردن ترور، انحصار قدرت و رسانه‌هاي همگاني در دست نظام است و در يك كلام فاشيزم دشمن صلح‌خواهي و دموكراسي است.[7]

* مطالعه یاداشت وقتی اجتماع مازوخیست می شود برای تکمیل این یاداشت مفید است


[1] - سيري در نظريه‌هاي جديد در علوم سياسي – حسين بشيريه – موسسه نشر علوم جديد – صفحه 70.
[2] - همان – صفحه 74.
[3] - مباني علم سياست – عبدالرحمن عالم – نشر ني – صفحه 290.
[4] - همان.
[5]- همان – صفحه 291.
[6] - دانشنامه سياسي – داريوش آشوري – انتشارات مرواريد صفحه 235.
[7] - همان صفحه 236.

۱۳۸۴ مهر ۳۰, شنبه

پرسشی در مورد فاشیزم

دوستی در جواب به مطالب اخیر این وبلاگ نوشته اند: آقاي غالبي باسلام مجدد وتشكر از مطالبي كه مينويسيد. جسارتا ميخواستم نظر خودم را در مورد مطالبي كه بيان فرموده ايد اعلام نمايم وفكر ميكنم بااين تبادل افكار مي توان به نتايج خوبي رسيد.شما رئيس جمهور منتخب فعلي را نماد فاشيسم خوانده ايد,ميخواستم سوال كنم كدام رفتار فاشيستي را از دوران مسئوليت وي (شهردار تهران,استاندار اردبيل,فرماندار وبخشدار برخي شهرهاي استان ا.غربي)سراغ داريد كه با اين شدت ,حكم عدم صلاحيت صادر ميكنيد؟فرموده ايد اكر روزي دوساعت از برنامه هاي تلويزيون در اختيار اصلاح طلبان بود,نتيجهء انتخابات تغيير ميكرد.در ان مدتي كه مجلس و دولت ومخصوصا وزارت ارشاد ونيز شوراي شهر دراختيار شما بود جرا نتوانستيد مردم راازمواضع واستدلالات روشنفكران مطلع سازيد؟ايا ان سي ميليون رأيي كه به خاتمي داده شد ناشي از اكاهي مردم از مواضع روشنفكران بود؟جه كسي مردم را درسال 76 از مواضع روشنفكران اكاه كرد تا به خاتمي رأي بدهند؟صداوسيما؟كاركزاران فاشيست دولت سازندكي؟يا موج سواري هاي عده اي رياكار كه بعدا كوس رسوائي انها به صدا درآمد.
در سوال دیگری اضافه کرده اند : اقا حمزهء عزيز باسلام دوباره.به خدمت رسيدم تا ادامهء نظرات ودرحقيقت انتقادهاي خودم را از شما دوست تحصيل كرده اعلام نمايم:ايا مي دانيد كه اصلاحات ديني در اروياي دورهءرنسانس,ناشي از تقابل وتضادي بود كه ارباب كليسا بين دين از يك طرف وعقل وعلم از طرف ديكر بوجود اورده بودند؟دادكاه تفتيش عقايد افرادي مثل كاليله را محكوم كردند و در حقيقت با علم مخالفت كردند.در اسلام ايا رفتار مشابهي با اين شدت سراغ داريد؟صرف اينكه تعدادي از عالم نمايان كه استفادهء ابزاري از دين ميكنند,ايا دليل اين مي شود كه اساس دين را زير سوال برد؟البته همهء ما اعتقاد داريم كه به مرور زمان ممكن است افاتي به نام دين ,دامن دين را الوده كند,كه اصلاح ان افات ضروري است,اما به نظر شما نبايد اول دين را بخوبي شناخت وبعد نسبت به اصلاح ان اقدام كرد؟اكر جواب شما مثبت است,لطفا بفرماييد روش واقعي شناخت دين ومعيار ها وملاكهاي شما در اين باره جيست؟مابراي شناخت دين به جه كساني مراجعه كنيم؟ فعلا تا بعد...
همچنین در سوال من از ایشان که کدام یاداشت را نقد می کنند توضیح داده اند :جناب اقاي غالبي با سلام و احترام,در مورد نامهء شما بايد عرض كنم كه سوالات بنده كاملا شفاف و بدون ابهام ودر عين حال صريح مي باشد.با اين حال,خلاصهء حرفهاي من اين است:جرا انتخابات 76را عين دموكراسي وانتخابات 84 را عوام زدكي تلقي مي كنيد؟جرا منتخب مردم در76را انساني فرهيخته ومنتخب همان مردم در 84 را فاشيست مي خوانيد؟ايا به مرور زمان شعور مردم كمتر شده است ؟در صورت تمايل جوابهاي صريح بدهيد.فعلا تا بعد...
از آنجا که این دوست نا دیده توضیح اخیرشان را نیز در آدرس وبلاگ قدیمی من قرار داده بودند به موقع متوجه آن نشدم. انشا الله در مطب های به آن پاسخ خواهم داد.

۱۳۸۴ مهر ۱۲, سه‌شنبه

معيارهاي مصوب جلسه شوراي مركزي جبهه مشاركت مورخ 27/4/1384 براي تشكيل جبهه دموكراسي خواهي و حقوق بشر:
1- اين جبهه توسط مسلمانان تشكيل مي گردد
2- اين جبهه در چهارچوب قانون اساسي فعاليت مي كند
3- كساني كه در اين جبهه حضور مي يابند نبايد داراي سوسابفه اخلاقي و مذهبي باشند
4- اين ائتلاف فعاليت انتخاباتي نمي كند.
منبع: گزارش دبير شوراي مركزي جبهه مشاركت ايران اسلامي به كنگره هشتم.

۱۳۸۴ مهر ۲, شنبه

یام یزدانجو مترجم و نویسنده مطلب زیبای با عنوان در نکوهش دیوانگی (یا خطابه ی ارتجاع) نوشته است . یحیا مسعودی نیز نقد جالبی با عنوان به لجن کشيدن حق اوست! بر آن نوشته که هر دو مطلب خواندنی است.

۱۳۸۴ مهر ۱, جمعه


مي‌خواستم به بهانه هفته دفاع مقدس از دوران 8 سال جنگ با عراق بگويم، اما ديدم اگر فقط از ايثارها، فداكاريها و تدبيرها بگويم حق مطلب را ادا نكرده‌ام. از سوي ديگر اگر بخواهم از تلفات، خسارتها و سو تدبيرها بگوييم، به حمله به ارزشها!، آب ريختن به آسياب دشمن و هزار اتهام ديگر محكوم مي‌شوم. خواستم از بي‌سليقه‌گي كساني را كه سالروز حمله ارتش صدام به كشورمان را گرامي‌ مي‌دارند گله كنم و به آنان پيشنهاد بدم تا روز پايان جنگ را گرامي بدارند. ديدم ممكنه اين حرفها هم به گوشه قباي سرداران بربخورد. چگونه در بعضي از كشورها در زمان جنگ در كشورشان تظاهرات ضد جنگ راه مي‌اندازند، اما در اينجا بعد از گذشت سالها از پايان جنگ، هنوز اجازه اظهار نظر درباره آن را نيافته‌ايم؟

۱۳۸۴ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

گفتمان سنتي در مكان سنتي

يك تالار كاهگلي روبه يك باغ پر از درخت انار كه آنرا از اندروني خانه جدا مي‌كند. تالار شش طاقچه دارد كه لبه‌هاي آن با آستري از گچ تزئين شده‌است. دو طرف ايوان با دو درب كوچك چوبي به دو اتاق را دارد. توي يكي از اتاقها استاد مهمان است و اتاق ديگر براي مواقعي كه ساير ميهمانها تعدادشان زياد باشد. تاقچه‌اي انباشته از كتاب، تاقچه ديگر قليان و آنديگر تاقچه پذيراي يك راديو قديمي است. در روي تاقچه‌اي هم تابلوي شعري است با اين مضمون :خلاف مروت بود كاوليا/تمنا كنند از خدا جز خدا. كف تالار با سه تكه زيلو ميبدي -كه با رنگهاي قرمز كمرنگ و سبز زوشن بافته شده‌است- پوشانده شده است. تالار از طريق پله‌‌هاي آجري نيم‌دايره شكل به كف حيات -كه با خشت پخته فرش شده- راه دارد. سماوري با يك قندان بزرگ، يك قوري چاي و تعدادي استكان به راه است كه ميهمانان قبل از شروع درس و بعد از پايان آن از خود پذيرايي مي‌كنند. محاسن و موي بلند سپيد استاد با پيرهن پنبه‌اي چهار جيب كه روي پيرجامه‌اش مي‌اندازد نظم فضا را كامل مي‌كند. در اين فضاي سنتي علامه حكمي از درون سنت از مكتب تفكيك مي‌گويد، هر چند به دليل محذوريتهايي كه براي من قابل درك نيست اجازه انتشار گزارش درسهاي علامه حكيمي به من داده نشده است.

۱۳۸۴ شهریور ۲۶, شنبه

سه‌شنبه هفته پيش علامه حكيمي مباحث اخلاق را پايان و نويد آنرا داد كه از جلسات آينده از مكتب تفكيك بگوييد. شنيدن از مكتب تفكيك آنهم از زبان استاد محمد رضا حكيمي فرصت مغتنمي است همچون نوشيدن آب از سرچشمه. مكتب تفكيك سعي دارد با تفكيك اسلام از مفاهيم فلسفه يوناني و عرفان شرقي، به زعم خودش اسلام اصيل را عرضه كند. اگر فرصتي فراهم شد گزارشي صحبتهاي علامه در مورد مكتب تفكيك را در همين وبلاگ منتشر خواهم كرد.

۱۳۸۴ شهریور ۲۳, چهارشنبه

شكاف فرهنگي


بهانه: شركت در نشست آموزشي يك اتحاديه داشجويي راست‌گرا و حاضر شدن پاي سخنراني‌هاي متعدد كساني كه به مواضعشان نقدهاي جدي دارم، علي رغم نگاه نخست، خالي از جذابيت كه نبود و پر از نكات آموزنده نيز بود. در اين يادداشت به يكي از اين نتايج كه آنرا جالب و انتشارش را خالي از اشكال يافتم، پرداخته‌ام.

ظرف چند سال گذشته كنوانسيون جهاني تاسيس و بسياري از كشورها با فشار يا تشويق كشورهاي صنعتي به آن پيوسته اند. كشور هاي عضو اين كنوانسيون مكلفند سرعت و ضريب نفوذ شبكه جهاني اينترنت را در كشورهاي مطبوع خويش افزايش دهند. گسترش امكان دسترسي به اينترنت در اين كشورها با فشار و حمايت دول توسعه يافته صورت مي‌گيرد و حتي در بعضي از نقاط، منايع مالي و گاه تجهيزات مورد نياز به طور رايگان از طرف كشورهاي شمال تامين مي‌شود. تلاش براي دسترسي مردم مختلف جهان به شبكه اينترنت از روي نيت‌هاي انسان دوستانه يا انگيزه‌هاي اقتصادي صرف صورت نمي‌گيرد. تصميم‌سازان كشورهاي توسعه‌يافته از طريق كارشناسان توجيه شده‌اند كه دسترسي آزاد و سريع به اطلاعات به مرور بر مطالبات و از همه مهم‌تر فهم افراد از هستي تاثير گذاشته و درنتيجه اين افراد را به انسان‌هايي با فهم متفاوت از كساني تبديل مي‌كند كه از اين تكنولوژي محروم هستند. بدين ترتيب اين دو سته از افراد در دو سوي شكافي قرار مي‌گيرند كه در اصطلاح به آن ديجيتال گپ مي‌گويند. صاحبنظران بر اين باورند كه شكافها خصوصا مواردي كه تعارض بر محور فهم متفاوت از هستي باشد منازعه اجتناب پذير است و از اين رو ناظمان نظم جهاني براي تامين امنيت آينده جهان در پي آنند كه با تسهيل دسترسي مردم مختلف جهان خصوصا مناطق در حال توسعه از عميق تر دن اين شكاف جلو گيري كنند.
به نظر مي‌رسد نظير چنين شكافي البته نه بر اساس نحوه دسترسي به شبكه اينترنت كه بسبب در معرض آموزش و اطلاعات متفاوت حتي از طريق همان رسانه‌هاي سنتي و مسير جامعه پذيري متفاوت در داخل كشور در حال رخ دادن است. شركت در نشست داشجويي راستگرا مرا به عمق اين شكاف واقف كرد. جرياني در كشور حتي شايد ناخودآگاه با ايجان توليد مفاهيم بديل براي تك‌تك مفاهيم رايج جهان در حال عميق‌تر كردن اين شكاف است. صرف نظر از اينكه شكافي كه بر محور فهم متفاوت افراد از هستي است آبستن منازعات جدي خواهد بود، به دليل موازي بودن اين شكاف با شكافهاي متعدد ديگر اجتماعي، اين تعارض به شكافي متراكم reinforcing cleavages تبديل خواهد شد. از اين رو منازعات منتجه از آن چالش برانگيزتر خواهند بود. منازعات بر اثر شكاف‌هايي نظير فقير-غني، دولت-ملت و … گرچه محل چالش است اما به روشهاي مختلف قابل كاهش و كنترل است. اما شكاف فرهنگي آنهم به شكلي كه افراد دو سوي شكاف به مرور نقاط مشترك فكري و فرهنگي را از دست بدهند توانايي ارتباط و در پي آن امكان كاهش شكاف به شدت كاهش مي‌يابد. حضور در سوي ديگر شكاف مرا بدين نتيجه رساند اگر اكنون با گفتگوهاي جدي به دو سوي اين شكاف پل نزنيم و در پي كاهش تعارضات نباشيم در آينده نزديك به شرايطي خواهيم رسيد كه حتي ادبيات، مفاهيم و كليد واژه‌هاي مشترك براي گفتگو را از دست خواهيم داد و آنروز صلح و آرامش از اين مملكت رخت بر خواهد بست.

۱۳۸۴ شهریور ۲۱, دوشنبه

تنها روزنامه محلي اصلا‌طلب استان يزد درست از بعد از انتخابات از انتشار باز مانده بود و با عدم انتشار خود نشان سال‌هايي داشت كه در پيش داشتيم. سالهايي كه شايد فقط با ياد روزنامه‌هاي منتقد سر كنيم در خاطره گويي‌ها از آنها ياد. بايد خاطرات اين چند سال را خوب به ذهن سپرد تا همچون بازماندگان مشروطه، دولت ملي و … سالهاي بعد از اين دوره رويايي كه بعد از طلوع دولت احمدي‌نژاد پايان يافت را براي آيندگان بازگفت. شايد آنان فرصت‌ها را غنيمت شمرند به ثمن بخث به حراجش نگزارند. ديروز روي كيوسك اما دوباره شماره جديد آن روزنامه اصلاح‌طلب را ديدم. بدون درنگ شماره سردبيرش را گرفتم، تا خوشحاليم را به‌سبب انتشار مجددش ابراز كنم. بعد از تعارفات كليشه‌اي گفت آماده است مطالبم را منتشر كند. با خود گفتم انگار غلط بود آنچه مي‌پنداشتم و هيچ چيز تغير نكرده و مي‌توان دوباره نوشت و اعتراض كرد. اما. تاكيد داشت روي خط قرمزها كه بايد جددي تر محدوده آن را رعايت كرد. رعايت خط قرمزها فرا قانوني و خود سانسوري به سب تكرار براي همه دروني شده بود معمولا جزو بديهات كار روزنامه‌نگاري محسوب مي‌شود اما آنچه دوست روزنامه نگار را به بر شمردن خطوط قرمز ناگزير كرده بود پيشروي اين خطوط بود. فلان، بهمام، و احمدي نژاد. آيا به تاريخ پيوست زماني كه مي‌شد ريس جمهور را بي‌رحمانه نقد كرد و حتي كاريكاتورش را كشيد؟

۱۳۸۴ شهریور ۶, یکشنبه

جبهه مشاركت ايران اسلامي قصد دارد تا خبرنامه داخلي خود را براي علاقه‌مندان پيگيري ديدگاه‌ها و تحليل‌هاي حزب در داخل كشور از طريق شبكه پستي ارسال نمايد. با توجه به اين موضوع خواهشمندم چنانچه تمايل به دريافت اين خبرنامه داريد اینجا را کلیک کنید.

۱۳۸۴ تیر ۲۱, سه‌شنبه

مقصد دموكراسي، حكومت عموم(1)

پاسخي به ياداشت راه دموكراسي، و سخره عوام،چاره چيست؟
تلنگر ناشي از نتايج غير منتظره انتخابات رياست جمهوري نهم حداقل اين حسن را داشت كه بسياري از واقعيات جامعه كه روزمرگي آنرا از چشمها دور كرده بود در كانون توجهات قرار داد. نتايج انتخابات در هر دو مرحله با وجود تمام اما و اگر ها مي‌تواند به عنوان يك تحقيق ميداني در يك جامعه آماري به وسعت ايران مورد توجه قرار گيرد. اما به نظر مي‌رسد عدم دقت كافي عدده‌اي از تحليل‌گران را به برداشت‌هاي دور از واقع كشانده است. نتايجي مانند ’بي‌حاصلي كوشش روشنفكران عصر در برقراري ارتباط با توده‌ها در راه گسترش مفاهيم مدرن’ يا اينكه ´اصولا توده‌ها، روشنفكران را گروه مرجع نمي دانند.’ و …
ابتدايي ترين موضوعي كه از آن غفلت شده، اين است كه در اساس دموكراسي به معناي تعيين امور به اراده توده‌هاست. فارق از اينكه نخبگان در مورد اين اراده چه قضاوي داشته باشند. بديهي است آنچنان كه بسياري از منقدان دموكراسي به آن اشاره كرده‌اند عوامگرايي از خصوصيات و عوارض ذاتي دموكراسي است. و تا اطلاع ثانويي كه عقلاي جهان چاره‌اي براي اصلاح ناسازه‌هاي دموكراسي به عنوان يك مدل حكومتي و نه يك مفهوم ارزشي يا ايدوئولوژي بيانديشند چاره‌اي جز پذيرش دموكراسي با همه عوارضش وجود ندارد. همانطور كه راه پيدا كردن يك هنرپيشه فليم هاي هاليوود به كاخ سفيد(ريگان) يا نخس وزير شدن برلوسكني بدون سابه جدي سياسي و پيروزي حزب دو ماه‌اش در انتخابات تنها با اسفاده از دو شبكه خصوصي آنهم در قلب اروپا(ايتاليا) يا حتي انتخاب جورج واكر بوش به عنوان رئيس جمهور امريكا علي رغم ائتلاف فراگير روشنفكران اين كشور عليه وي، را هيچ كس نشاني از سد شدن را دموكراسي ندانست. اما آنچه نتايج انتخابات اخير در كشور را نگران كننده كرده اين است كه عدده‌اي با عوام گرايي و سياست‌هاي پوپليستي از نردبان دموكراسي بالا رفتند كه شايد در آينده حاضر نباشند از اين نردبان پايين بيايند يا حتي آنرا واژگون كنند. كه راه‌هاي مقابله با اين موضوع صورت مسئله ديگري است كه در مجالي ديگر به آن خواهم پرداخت.
نخبه‌گرايي و تنها توجه به نظرات آنها در مراحل بعدي تصميم گيري براي مصالح عمومي را در صلاحيت نخبگان دانستند چه مانند افلاطون اين حق را از آن فيلسوفان يا آنان كه اين حق را انسان‌هاي برتر(ابر انسانها) مي‌دانسند و حتي آنكه عددهاي فقها را شايسته تايين امور و مصالح عموم مي دانند، به يك سرنوشت خواهد انجاميد. و بايد به رويه ديگر سكه نخبه گرايي نيز به‌جد تامل كرد.
يكسره عبث دانستن تلاشهاي روشنفكران و ناتوان دانستن آنان در ارتباط با عامه جامعه در انتقال مفاهيم مدرن را نمي توان گزاره قطعي دانست. و مشخص نيست بر اساس چه مستندي راي به چنين حكمي داده‌شده است. گر چه در ظاهر نهضت مشروطه به ديكتاتوري رضا شاه ختم شد، نهضت ملي شدن صنعت نفت و دولت مصدق به ديكتاتوري محمد رضا پهلوي و دولت ارتشبد ازهاري منتهي شد و دولت توسعه سياسي خاتمي به دولت احمدي نژاد رسيد اما نمي توان با توجه به پيشينه‌هاي تاريخي و فرهنگي از بعضي از تغيرات ريشه‌اي و ورود و رشد مفاهيم مدرن در خلال يك صد سال گذشته را كتمان كرد. پيدايش بروكراسي دولتي، مفهوم قانون، نهاد پارلمان، دادگاه‌هاي عرفي، مفهموم تفكيكي قوا، احزاب و گروهاي منتقد حاكميت، قانون اساسي، مجال براي رفورم ديني، تاسيس شوراهاي شهر و روستا، مجال فعاليت نشريات حداقال مستقل از دولت و… كه به تصديق بسيار با سرعتي بيش از تجربه مشابه غربيان البته با نقطه آغاز بسيار ديرتر در حال پيشرفت است قابل توجه مي‌باشد. ادامه اين روند با سرعت كنوني بسيار اميد بخش خواهد بود.
رفورم مذهبي و نهضت اصلاح ديني آنهم به ابتكار عمل خود روحانيون مسيحي را بسياري را بنيان رنسانس و ريشه مدرنيته در غرب دانسته اند.در هيچ جامعه‌اي نمي توان بدون توجه به سنت‌ها در پيشبرد امور اجتماعي و سياسي موفق شد. اگر گرايش ارزشي خود را نسب به دين را وارد تحليل‌مان نكنيم حداقل بايد به دين به عنوان سترگ‌رين منبع سنت در هر جامعه‌اي مورد توجه قرار گيرد. حضور دين و استفاده از مفاهيم ديني في‌نفسه هيچ صدمه‌اي به پديده مدرني مانند دموكراسي وارد نمي‌كند. همچنان در دموكراسي سكولاري مانند امريكا نامزدهاي رياست جمهوري براي كسب حمايت راي دهنده‌گان سعي در كسب حمايت روحانيون بزرگ مسحي را دارند(*) بدون اينكه خللي در دموكراسي آنها وارد شود. حتي بعض جامعه‌شناسان از دلايل پايداري دموكراسي آمريكا را پذيرش آن توسط نهاد دين مي دانند. از طرف ديگر نمي‌توان نسبت روحانيوني مانند شخين فضل‌ا… نوري محمد تقي مصباح با مشوروطه و جمهوريت را به كل تعميم داد و نقش علمايي مانند ميرزاي نائيني يا محسن كديور در تحكيم مباني دموكراسي از طريق ايجاد سازش بين دين و دنياي مدرن غفلت كرد.
كسب راي 10 مليوني مخالفان احمدي‌نژاد حتي در صورت صرف نظر كردن آراي تحريميان و با توجه به محدوديت شديدي كه توسط بخشهاي غير دموكراتيك حاكميت و نه نهاد‌هاي سنتي(نظير روحانيت) در راه ارتباط روشنفكران و جامعه از طريق در انحصار گرفتن شبكه تلوزيوني و راديويي و قلع و قم كردن رسانه هاي محدود كتوب و حتي با فرض غلط -كه تمام 17 مليون نفري كه به احمدي‌نژاد راي دادند از مواضع و استدلالت روشنفكران مطلع بوده‌اند-هرگز نمي‌توان گواهي بر مرجع نبودن روشنفكران براي جامعه دانست.
موارد فوق نگارنده را به صورت بندي جديد از پرسش برجيان راهنمايي مي‌كند كه در آينده به آن خواهم پرداخت.
*شرق -هيلارى كلينتون از مريدان مرد انجيلى شد

۱۳۸۴ تیر ۱۲, یکشنبه

دردل شبهاي امتحان


بزرگترين موهبتي يك فرد مي‌تواند در زندگي از آن بهرمند باشد يكي شدن كار و عشق (يا تفريحش) است. اينكه چنان از كارش يا فعاليت روزمره اش سرخوش باشد كه گويي هر روز ساعات زيادي را به تفريح مي‌گزراند.
دست تقدير اما اين نعمت را از من دريغ كرد. فعاليت اجباري(تحصيل در رشه الكترونيك) و تفريح(سياست ورزي و مطالعه در حوزه علوم سياسي) در دو مسير قرار كاملا متفاوت قرار گرفتند. من كه از تامل در انديشه‌ها لذت مي‌برم مجبورم در مدارهاي الكتريكي غور كنم. من كه دغده تحليل رفتار سياسي مردم را داردم از من تحليل تقويت كننده هاي تراتزيسوري خواسته مي شود. ريشه يابي عدم پايداري ثبات در مسير هاي پيشرفت جامعه من را از طراحي اسيلاتور پايدار محروم كرده است. نمي‌دانم چگونه در يك دست كتابهاي حسين بشيريه را داشته باشم و در دست ديگر كتابهاي ميرعشقي و جبه‌دار. رهايي از اين كابوس دردناك آرزويي بزرگ براي من شده است. چندي است حتا ديگر انگيزه فارغ‌التحصيل شدن شوري در من براي شركت در كلاس مدارهاي مخابراتي ايجاد نمي‌كند و تنها شايد به خاطر خانواده است كه سر كلاس الكرونيك 3 حاضر مي‌شوم. چه بگويم الان كه تفكرات جان راولز و نظريه عدالت به مصابه انصافش ذهن من را به شدت به خود مشغول كرده و تازگي توانستم كتاب ترجمه شده‌اش را بدست بياورم، اما دريغ كه بايد خود را براي امتحان تكنيك پالس آماده كنم. از يك طرف ذهنم درگير بازي‌هاي قدرت در ايران است و از سويي ديگر بايد پرژه‌اي براي درس برسي سيستم‌هاي قدرت انجام دهم تا بتوانم نمره قابل قولي بگيرم. اما گويي در يك نقطه اين دو دسته از فعاليها دارند كم كم به هم نزديك مي شود و آنهم طولاني شدن گذار به فارغ التحصيلي، همچون راه دراز گذار به دموكراسي است.

۱۳۸۴ تیر ۶, دوشنبه

مرگ سقراط(3)

آنطور كه ديوگنس لِرتيوس روايت مي كند، شكايت عليه سقراط در سال 399 پيش از ميلاد مسيح، با مضمون زير تسليم دادگاه شد : " اين شكايت را ملِتوس، پسر ملِتوس از مردم پيتوس، عليه سقراط پسر سُوفُرنيكُس از مردم آلوپيك، تحت سوگند تنظيم و اعلام نموده كه سقراط بر خلاف موازين قانوني رفتار مي نمايد، چرا كه او به خدايانِ تأييد شده از طرف دولت اعتقاد ندارد، خداي جديدي (دايمونيا) را تبليغ مي كند، علاوه بر آن او مرتكب عمل خلاف قانون مي شود، زيرا جوانان را فاسد مي نمايد. تقاضاي مجازات معمول در اين خصوص مشعر ميباشد بر: اعدام "
در دادگاهي كه از 501 شهروند يوناني كه به قيد قرعه انتخاب شده‌بودند و در محاكمه‌اي كه دادرسي آن و صدور رأي بطور دموكراتيك انجام مي گرفت در خاتمة دادرسي، منشي دادگاه نتيجه را اعلام نمود، مبني براينكه، سقراط با يك نسبت آراي 281 به 220 محكوم شد. طبق قوانين آتن، محاكمه عليه سقراط، منطبق با موازين قانوني بود. ملِتوس رقيب سياسي سقراط با شكايت به يك نهاد دموكراتيك و با راي عوام، توانست وي را به نوشيدن شوكران مجبور كند. سقراط تا آنجا كه اطلاعي در دست است اولين فردي است كه فداي خطاي دموكراسي شده است.
دير زماني است. در باب فوايد دموكراسي و حكومت دموكراتيك سخن به ميان آورديم، شايد اكنون زمان آن باشد كه از عوارض آن نيز بگوييم. عوام‌گرايي، آنچه به سياست‌‌هاي پوپوليستي شهره است و مهندسي افكار راي دهنده‌گان با استفاده از غولهاي رسانه‌اي از جدي‌ترين عوارضي است كه به دموكراسي نسب داده‌اند. انتخاب آرنولد شواتزنگر، ستاره قيلم‌هاي هاليود و قهرمان پرورش اندام به عنوان فرماندار كاليفرنيا يا انتخاب شهردار جوان تهران به مقام رياست جمهوري ايران در يك روند دموكرايك گواهي است بر اين مدعي.
اگر چه مي‌توان رفتار سياسي مردم در مرحله اول انتخابات را ناشي از توسعه نيافتگي سياسي جامعه ايران دانست، اما نتيجه مرحله دوم انتخابات رياست حمهوري را نمي‌توان به اين سادگي به تفسير نشست. صرف نظر از آراي منفي هاشمي به عنوان سنبل حاكميت در شرايط موجود، سابقه عملكرد اقتصادي، تمكن مالي ايشان و خانواده‌شان خصوصا در پارادايمي كه به‌همت تكيه صدا وسيما (تنها رسانه تصويري) بر روي مسائل معيشتي و مشكلا روزمره، آراي بالاي احمدي‌نژاد -علي رغم مواضع جاممعه روشنفكري و گروهاي اصلاح‌طلب از سحابي تا جوادي آملي از نهضت آزادي تا سازمان مجاهدين انقلاب- نشان از موضوع ديگري است. حداقل نتيجه‌اي كه مي‌توان از اين اتفاق گرفت اين است كه رسانه‌هايي جامعه روشنفكري و گروهايي اصلاح‌طلب داراي ضريب نفوذ بسيار پاييني در جامعه خصوصا در طبقات متوسط به پايين است. ميتينگ و همايش‌هاي با حضور چند صد نفر، انتشار كتب با تيراژ چند هزار نسخه و تيراژ چند ده‌هزار نسخه‌اي روزنامه‌هاي اصلاح‌طلبان در كشور هفتاد مليوني، نشان ديگري است بر اين مدعي كه اصولا اكثريت جامعه ايران از مواضع و استدلالهاي جامعه روشنفكري اطلاع نيافته و نتوانسته‌اند از مراجعي جز كانلهاي رسمي مانند صدا وسيما آگاهي كسب كنند. اصلاح‌طلبان به طور جدي بايد براي ادامه حيات سياسي خويس چاره‌اي براي ارتباط با كساني كه نه مشتري كتابهاي روشنفكران هستند، نه خواننده روزنامه‌هاي اصلاح‌طلب، بيانديشند. اگر به فرض دست نيافتني اصلاح‌طلبان تنها روزانه دو ساعت از برنامه شبكه اول سيما را در اختيار داشتند مطمئنا شرايط به گونه‌اي ديگر رقم مي‌خورد. دسترسي به شبكه هاي تلوزيون در ايران به دليل انحصار صدا سيما امري غير ممكن به نظر مي‌رسد. در اين شرايط تاسيس شبكه تلوزيوني ماهواره‌اي توسط اصلاح‌طلبان مي‌تواند اولين گام براي ارتباط با بخش‌هاي بزرگ‌تري از جامعه باشد.

۱۳۸۴ تیر ۳, جمعه

حب اصلاح يا بغض تحجر


حضور هاشمي در دانشگاه تهران آنهم به دعوت از انجمن اسلامي دانشجويان اين دانشگاه من را به ياد روز و شعار "هاشمي، هاشمي حمايتت مي‌كنيم" بياد شعارهايي انداخت كه در 16 آذر سال گذشته در همين مكان طنين انداز شد. تنها چند ماه پيش در همين سالن خاتمي نتوانست صحبت كند و شعار‌هاي تند دانشجويان جلسه را ناتمام گذاشت. شايد بتوان فهميد چرا دانشجويان امروز هاشمي را با سرود "يار دبستاني" بدرقه كردند. اما آنچه دركش سخت است اين است كه آيا دستاوردهاي عيني دولت خاتمي كمتر از آن بود كه اميد تكرار آنرا از هاشمي داريم؟ چه زود مجبور شدند -آنان كه مصطفي معين و هوادارنش را به بر چسب حكومي بودن راندند- از هاشمي حمايت كنند. چگونه است كه اكنون همه براي سلب يك حالت نامطلوب ائتلاف كرده‌اند اما از ائتلاف براي ايجاب يك گزينه مطلوب در ماندند؟

۱۳۸۴ خرداد ۳۰, دوشنبه

مرگ سقراط(2) - ائتلاف ملي عليه فاشيزم مذهبي

نميتوان از اين موضوع گذشت كه نامزد مورد حمايت شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب يك مليون راي بيشتر نياورد. خذف شدن قاليباف با وجود حمايت جمعيت ايثارگاران انقلاب از پايههاي آبادگران غير قابل كتمان است. اگر چه بايد به برسي اين نتايج و درك جديتر اين اتفاق نشست. نتايجي كه ما رسيدن به آنچه مطلوب ميپنداشتيم محروم كرد. اما غفلت از اين امر كه شرايط بگونهاي رقم خوردهاست كه اگر دير بجنبيم، آنچه را قبلا ساختهايم نيز ويران خواهد كرد. داشتههامان نيز به باد خواهد رفت، شكستمان را سنگين تر ميكند. ديگر انتخابمان بين گزينه هاي مطلوب و نا مطلوب نيست. حتي انتخابمان بين بد و بدتر هم نيست، امروز انتخاب بين بودن و نبودن است. امروز انتخاب بين وضع موجود و آنچه تنها با واژه فاجعه ميتوان تصويرش كرد، است. صداي پاي فاشيزم مذهبي به وضوح شنيدهميشود. صداي گامهاي كساني كه اگر از نردبان دموكراسي استفاده كنند، بعد از صعود آنرا واژگون خواهند كرد. بايد هوشيار بود نگذاشت تجربه حزب نازي آلمان در ايران تكرار شود. اگر در مرحله اول انتخابات در راي دادن و انتخاب نامزد مطلوبمان (براي نگانده مصطفي معين) ترديد داشديم، ايمان داريم انتخاب احمدي نژاد ميخ آخر تابوت اصلاحات سياسي و حتي اجتماعي درونزا را خواهد زد. خصوصا كساني كه نتيجه حريم انتخابات را ديدند اينبار با حضور خود ميتوانند جلو فاجعهاي -كه كيان ايران را تهديد ميكند- را بگيرند. كساني كه در شرايط حساس كنوني تخم انفعال بپراكنند; همچون كساني كه در روز 28 مرداد 32 سكوت پيشه كردند، علاوه بر اينكه امكان جبران خسارت را در آيندههاي نزديك ندارند، هرگز از پرسش تاريخ و ذهنهاي پرسشگر در امان نخواهند. به تاييد تمام دلسوزان كنار نشستن اكنون تنها اميد زنده ماندن دموكراسي در كشور را به ياس تبديل خواهد كرد. اين روزها بسيار از انتخابات فرانسه گفته شد.״انتخابات سال ۱۳۸۱ فرانسه را به ياد آوريم. آن زمان از ميان سه رقيب؛ ليونل ژوسپن سوسياليست، ژاك شيراك ميانه رو و ژان مارى لوپن راديكال در كمال ناباورى نامزد جناح چپ از صحنه انتخابات حذف شد. (همانگونه كه مصطفى معين در كمال ناباورى از رقابت هاى رياست جمهورى ايران كنار رفت) جامعه فرانسه با همه چپ گرايى در برابر دو گزينه راستگرا قرار گرفت: ميانه روى به شيوه ژاك شيراك و تندروى به شيوه ژان مارى لوپن. فرانسويان بر غرور و نخوت روشنفكرانه خود غلبه كردند و يك گليست را به رياست جمهورى برگزيدند تا از مرگ جمهورى فرانسه جلوگيرى كنند. ״ دلهره اين وجود داشت كه جامعه از عمق فاجعه اي كه در حال وقوع است غافل باشد و احزاب اصلاحطلب و روشنفكران براي حفظ غرور خود، با بيرون نشستن از معركهاي كه در حال بلعيدن ايران است به نفع اقدارگريان صحنه را خالي كنند. اما اعلام حمايت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران، جبهه مشاركت ايران اسلامي، روشنفكران و شخصيتهايي نظير عمادالدين باقي (از منتقدان هاشمي) براي ايجاد ائتلاف ملي به منظور جلوگيري از حاكميت فاشيزم مذهبي، بر باد رفتن تمام داشته و عقبگردي بزگ، نشان از عقلانيت و شجاعت براي حفظ منافع حداقلي مردم ايران بود. ائتلافي كه از تحريميان تا نزديكان مهدي كروبي -كه در اين انتخابات جفاهاي بسياري بروي رفت- از هوادارن مصطفي معين تا اعضاي ستاد و طرفدارن قاليباف شكل گرفته در صورت آگاه كردن تودههاي مردم خصوصا اقشاري كه از مسائل سياسي دورند و شايد كمتر ماهيت اقدارگرايان جديد را ميشناسند مي تواند شكست بزرگي به فاشيزم مذهبي -كه اينبار احمدي نژاد آنرا نمايندگي ميكند- تحميل كنند.
اكنون هاشمي تنها گزينه براي حفظ دموكراسي نيمبند و نوپايمان است. راي به هاشمي چه ايجابي يا سلبي( همان راي منفي به احمدي نژاد) با هر گرايش در مرحله اول، در مرحله دوم انتخابات تنها كاري است كه ميتوان از درون براي براي حفظ همين حداقلهاي آزادي سياسيي، اجتماعي و از همه مهمتر نگهباني از جمهريت نظام انجام داد.

۱۳۸۴ خرداد ۲۹, یکشنبه

مرگ سقراط(1)

درك آنچه در 27 خرداد اتفاق افتاد امري نيست كه با استفاده از مدلهاي موجود ممكن باشد. نقشهاي كه تا كنون از جامعه ايران در دسترس بود هرگز نميتواند ما را در رسيدن به نقطه كه اكنون ايستادهايم راهنمايي كند. به صراحت ميتوان سخن از غلط بودن تقسيماتي كه جهت تجزيه و تحليل رفتار سياسي جامعه تصوير شدهبود، به ميان آورد. اگر انتخابات اخير را سالم و نتايج آنرا واقعي بدانيم مي توان ادعا كرد مجموع 42 مليون راي خاتمي آن معنيي كه نخبگان جامعه برداشت كردند را به همراه خود نداشت. به بيان صريحتر بخشهاي بزرگي از آراي خاتمي اساسا راي سياسي نبود و نيروهاي اصلاحطلبب به غلط در تحليل يا زيركانه در عمل آنرا به پاي اصلاحات سياسي ريختند. ميتوان ادعا كرد بخشهايي از آراي خاتمي به سبب سيد بودنش، بود. ميتوان ادعا كرد بخشهاي بزرگي از آراي خاتمي به خاطر زيبايي ظاهر و شيريني خطابهاش بود كه اينبار قاليباف اين بخش را از آن خود كرد. ميتوان ادعا كرد بخشهاي بزرگي از آراي خاتمي به دليل اعتراض به وضعيت اقصادي بود كه امروز شعار 50 هزار تومان توانست آنها را به سمت خود جلب كنند و شايد فقط 4.5 مليون از آراي خاتمي راي به اصلاح ساختار سياسي در جهت دموكراتيك كردن مناسبات آن بود.(ادامه دارد.)

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۰, شنبه

فرداي انتخابات، شيشه عمر اصلاحات

اصلاح طلبان علي رغم تجربه 8 ساله بار ديگر وارد بازي همه يا هيچ شده اند و با قرار دادن تمام تخم مرغهاشان در سبد انتخابات رياست جمهوري تمام سرمايه خويش در اين شرط بندي پر ريسك قرار داده اند . شكي نيست كه از دست دادن قوه مجريه ، حتي يك رئيس جمهور تداركاتي خسران بزرگي است چنين رويدادي مي تواند مهر پاياني بر فرصتي باشد كه ملت و نخبگان ، آن را به ارزاني فروختند. فرصتي كه مشخص نيست براي بدست آوردن مجدد آن چه هزينه هاي گزافي بايد پرداخته شود . تلاشي براي طولاني تر كردن اين فرصت و حفظ تنها سنگر باقي مانده قاعده عقلي مي نمايد. لكن روي ديگر سكه محاسبه گري عقلاني توجه به گزينه هاي ممكن ديگر است.


فرداي انتخابات براي آنان كه تمام تخم مرغهاشان را در سبد انتخابات گذاشته اند، شكست در شرط بندي مرگ و زندگي مي باشد. نياز به توضيح ندارد كه شكست يا حذف اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهوري از گزينه هاي محتمل است. حتي اگر اين گزينه را محتمل ترين گزينه ندانيم حداقل بايد پرسيد در صورت رخ دادن چنين رويدادي پروژه اصلاحات -اصطلاحي كه اصرار دارم در مقابل پروسه اصلاحات  استفاده كنم- به چه سرنوشتي دچار خواهد شد؟ فرصت ايام انتخابات خصوصا با توجه به اينكه مشخص نيست كه آيا امكان تكرار چنين فضاي انتخاباتي وجود دارد يا نه زمان مغتنمي است كه به حسرت آن بعدها سخن راندن كاري را به پيش نخواهد برد .


فضاي انتخاباتي -كه خوشبختانه در اين دوره زودتر شكل گرفته است- امكان بالقوه اي را در اختيار آناني قرار مي دهد كه اصلاح امور به طور حقيقي و با توجه به واقعيات از اهدافشان است. توجه بخش هاي بزرگتري از مردم حتي آنان كه پيشاپيش خود را از استفاده از اين فرصت محروم كرده اند در جامعه اي كه مدتها است نسبت به تحولات سياسي بي توجه شده و با ناكامي اصلاح طلبان از حركتهاي اصلاحي نااميد گشته اند، زمينه مناسب تري براي بازي اصلاح طلبان فراهم مي كند. خصوصا اگر به اين مهم توجه داشته باشيم كه تنها در اين ظرف است كه اصلاح طلبان مجال جولان دارند. امكان برقراري ارتباط و گفتگوي مستقيم با مردم از سوي اصلاح طلبان كه توان رسانه اي شان در برابر اقتدار گرايان نزديك به صفر است مي تواند فرصتي حيات بخش باشد.


روغن كاري بخشهاي زنگ زده و ترميم قسمتهاي آسيب ديده تشكل هاي اصلاح طلب با انگيزهاي انتخاباتي امكان بالقوه اي است كه توانايي بالفعل شدن را دارد. اما به نظر مي رسد حداكثر برنامه اي كه براي اين فرصت هاي طراحي شده است محدود مي شود به معرفي چهره نامزد انتخاباتي مورد نظر و حداكثر فعاليت تشكيلاتي خلاصه شده است در ايجاد ستادهاي انتخاباتي. ادامه حيات حركت اصلاحي به شكل كنوني بعد از فرصت انتخابات و در زمان يك رئيس جمهور اقتدارگرا تا حدود زيادي بستگي به توشه و تواني دارد كه جنبش اصلاحي توانسته است از فرصت مغتنم باقي مانده بردارد. فرداي انتخابات خصوصا در صورت پر شدن شكاف در حاكميت، يك دست شدن فشارها، بار زيادي را بر جنبش اصلاحي وارد خواهد كرد كه نبود آمادگي قبلي، به زمين گير شدن اين حركت مي انجامد. اين موضوع در استانها ، خصوصا كه حجم عمده نيروهاي اصلاح طلب را مديران دولتي و بروكرات ها تشكيل مي دهد به شكل حادتري خود را نشان مي دهد، فارغ از اينكه چه ميزان از اين نيروها اصالتا به حركت اصلاحي و مباني حكومت دموكراتيك باور داشته باشند، يك مدير دولتي خارج از ساخت اداري و حكومتي از پتانسيل اندكي براي عمل سياسي بر خوردار است، از طرف ديگر نيروهاي فعال دانشجويي(در استان‌ها) كه منبع اصلي نيروهاي سياسي جوان هستند به دليل غير بومي بودن نتوانسته اند ذخيره نيروي انساني كافي و موثري را بوجود آوردند. اگر به جمله « چو فردا شود فكرفردا كنيم » اعتقادي نداشته باشيم و آينده نگري را شرط عقل بدانيم، آماده شدن براي مواجهه با فضاي بسته احتمالي با استفاده از فرصت ايام انتخابات از مهم ترين كارها خواهد بود. تا اينجا سعي شد صورت مسا له تا حدودي مطرح شود. مشخص شدن صورت مساله و توجه دادن تصميم سازان حركت اصلاحي البته خود گام بزرگي است، اما نمي توان به كلي گويي قانع بود. انديشيدن و طراحي راه حل يا راه حل هاي مسا له فوق، گام اصلي مي باشد. حل مسائل در حوزه امور انساني خصوصا در حوزه اجتماع و سياست امري نيست كه با نگارشي يك يادداشت سياسي يا فعاليت ذهني فردي ممكن باشد لكن نگارنده  برآن است بعد از طرح مسئله با ارائه راه حل هاي ممكن حل اين مسئله را كليد بزند. تشكلهاي اصلاح طلب كه عمدتا بر پايه نيروهاي بروكرات ساخته شده است هرگز انگيزه و توان كافي براي گسترش كمي و كيفي اعضاي خويش را نداشته است. گسترش كمي اعضا و افزايش تعداد نفرات عضو در تشكلهاي اصلاح طلب با همه عوارضي كه ممكن است به همراه داشته باشد، راه ناگزير براي افزايش توان تشكيلاتي گروه هاي اصلاح طلب مي باشد. فضاي انتخاباتي جذب اعضا و سمپادهاي جديد، خصوصا نيروهاي جوان در صورت وجود برنامه اي منسجم را بسيار تسهيل مي كند.


كادرسازي، تقسيم كار حزبي و توضيع تصميم سازي در بدنه تشكلهاي اصلاح طلب در برنامه هاي كم هزينه انتخاباتي راه حلي است كه مي تواند كيفيت سازمان تشكيلاتي اين گروهها را افزايش دهند.


توجه بيشتر مردم به مسائل و رويدادهاي سياسي و اقبال فزون تر آنها در شركت در مراسمها و سخنراني هاي سياسي امكاني است كه گروهها ي اصلاح طلب مي توانند با استفاده صحيح از آن، گفتمان دمكراسي خواهي را به گفتمان غالب توده جامعه تبديل و پل ها و ارتباطات محكم تري را با طبقه  متوسط ايجاد كنند. تنها برگزاري مراسمها يا سخنراني هاي در حمايت نامزدهاي انتخاباتي بزرگ ترين طعمه اي است كه مي تواند اين فرصت طلايي را از اصلاح طلبان بربايد .

۱۳۸۴ فروردین ۷, یکشنبه

گوهر ادب

هزل و هجو، شايسته پاسخ نيست و در سيرت اهل معرفت پاسخ‌گفتن به دشنام‌گو. او كه دشنام مي‌دهد و قلم را به الفاظ متعفن آلوده مي‌كند، خود چنان در منجلاب است و ابتذالش عيان، كه حاجت به هيچ بياني نمي‌باشد. پرده عفاف و ادب را دريدن و بي‌مهابا هرچه در ذهن نازيبا انباشته را بيرون ريختن شيوه تلخي است كه تازگي ندارد. هستند در هر جامعه‌اي، كساني كه به ناگزير در قبال وجه نقد، شغل فحاشي را پيشه مي‌كنند اما بداقبال آنكه رايگان آب به آسياب نامحرمان بريزد و تمام استعدادش را در طبق اخلاص به كساني تقديم دارد كه مدتهاي است بزرگاني چون كاظم‌زاده، مسعودي‌نژاد، گلشن، حميديا، لكي و ... موي دماغشان شده‌اند. كساني كه خود هرگز حاضر نيستد ننگ چنين لجن پراكني‌هايي را در كارنامه‌ي خود ثبت كنند. وجود طلا گونه‌ي دوستاني چون كاظم زاده، مسعودي‌ نژاد، گلشن، حميديا، لكي و ... چنان است كه هيچ خاكي نمي‌توانند از ارزشان بكاهد و افتخار معاشرت با اين سروران آنچنان من را مسرور ساخته كه همواره خداوند را به سبب چنين نعمتي شاكرم. اما آنچه به تذكر ناگزيرم كرد نه توهيني بود كه به فرهيحته‌اي چون مسعودي‌نژاد راوا شد(كه او بزگوار تر از آن است كه به دفاع نياز داشته باشد) كه بخاطر لحني كه خطاب به استاد عزيزم سيد حسن كاظم‌زاده بكار رفته‌ بود. كاظم زاده را همه مي‌شناسيمش. او كه آغوش باز و لحن گرمش همچون برادري بزرگتر همواره پذيرايمان بوده و پيوسه مشورت‌ها و راهنمايي‌هايش راهگشايمان. او كه براي خواندن از او كتاب و مجله به امانت مي‌گريم و براي بهتر فهميدن كمك. او كه مقالات و نوشته‌هاي درخور را با هزينه خودش تكثير مي‌كند و بسيار را پاي سفره معرفت و دانش مي‌نشاند. او كه خالصانه هزينه‌هاي فراوان معنوي و مادي را بابت آرامانهاي اصلاح‌طلبانه‌اش مي‌پردازد. او كه سنگ صبور بسياري ست و بسيار موارد كه ذكر عيانشان شياسته نمي‌باشد.آنگه كه ديدم متني را كه تركشهايش او را نيز نشانه گرفته بود -بجز مواردي كه شايد شرم اجازه انتشارش را به او نداد- را تماما در صفحه اصلي سايتش قرار داده و بار ديگر بزرگيش را به اثبات رسانده من از رويش خجالت كشيدم.

۱۳۸۴ فروردین ۴, پنجشنبه

شكنجه سفيد و فيلترينگ

يكي از نيازهاي اساسي ذهن انسان دريافت اطلاعات، داده‌ها، محركات و محسوسات جديد است. قوت اين خصيصه چنان است كه به عنوان ابزار جديدي براي شكنجه - خصوصا در دوراني كه شكنجه فيزيكي با محدوديت‌هاي جدي روبروست- مورد استفاده قرار مي‌گيرد. اين نوع شكنجه، كه شكنجه سفيد ناميده مي‌شود، بدون هرگونه فشاري بروي جسم، فرد مورد نظر را در قرنطينه كامل و دور از هرگونه ارتباط يا وسيله‌اي كه بتوان از آن براي كسب اطلاعات استفاده كرد، نگه داشته مي شود. اين امر به منظور ايجاد عطش به داده‌هاي جديد و ارضا نشده باقي گذاشتن اين نياز ، بسته به توان مقاومت افراد ادامه پيدا مي‌كند.
همچنان كه هر انسان سالم، از غذاي فاسد و نامطبوع پرهيز مي‌كند، ذهن انسان نيز در شرايط عادي مي‌تواند اطلاعات را طبقه بندي كرده و در استفاده از آنها دست به انتخاب بزند. اما در شرايطي كه توضيح داده شد، همچون انساني كه براي مدتي طولاني غذا نخورده باشد و در شرايط گرسنگي شديد هرچه خوردني باشد را مي‌بلعد، ذهن انسان هم كه مدتها از دريافت اطلاعات و حتي داده‌هاي حسي محروم بوده است، هر نوع اطلاعت داده شده را مي‌پذيرد. اين روند به مرور با ارائه اطلاعات دستچين يا تحريف شده مي تواند فضاي ذهني فرد را بكلي تغيير دهد. از اين طريق علاوه بر اينكه با به‌ وجود آوردن احساس گناه نسبت به گذشته خود، احساس وظيفه همكاري جهت جباران معاصي را در فرد به وجود مي آورد. وي را نيز در كنترل افرادي قرار مي‌دهد كه چينش و توضيع اطلاعات مورد نيازش را در اختيار دارند.
استفاده از اين روش در بعضي از بازداشتگاه‌ها و نهادهاي موازي، عملي است غير قانوني كه منطبق بر جديدترين متدهاي روانشناسي مورد اسفاده قرار مي‌گيرد. اما كوچكترين خلل و كانال ارتباطي كه بتواند اطلاعات و داده‌هاي متفاوت با جريان مديريت شده را به فرد منتقل كند، كارايي اين روش را به طور كامل از بين مي‌برد. استفاده از زندانهاي انفرادي طولاني مدت و محروميت زنداني در استفاده از كتاب، روزنامه و حتي ارتباط با زندانبان، همه از اين رو صورت مي‌گيرد.
به‌نظر مي‌رسداستفاده كننده‌گان از اين روش سعي بر اين دارند كه طرح خويش را گسترش داده، مرزهاي كشور را با ديوارهاي يك سلول انفرادي مدل كنند و با كنترل رسانه‌‌ها و كليه مسيرهايي كه مي‌تواند داده‌هاي متفاوت از ايدوئولوژي و سياست‌هاي رسمي ارائه كنند، ذهنهاي زندانيان اين زندان بزرگ را در اختيار خود بگيرند. برخورد شديد به روزنامه‌هاي مستقل و دگرانديش ومحدود كردن فضا براي همين چند روزنامه بي‌آزار موجود گواه اين مدعي است.
پيشرفت تكنولوژي ارتباطات و رسانه‌ها اما ادامه اين كار را براي زندانبانان سخت كرده است. رسانه‌هايي كه مي توانند اطلاعات را دور از جشم نگهبانان از ديوارهاي زندان بزرگ عبور دهند، شكافهايي را در جداره‌هاي اين محيط ايزوله ايجاد كرده‌اند. متاسفانه يا خوشبختانه به لطف كم‌مايگي و تهي بودن رسانه‌هايي كه خارج از مرزها مديريت مي‌شوند از محتوا اين شكافها چندان عميق نشده‌اند.
اينترنت و پديده وبلاگ نويسي، ابزاي است كه توانسته است سوراخ‌هاي هرچند كوچك اما متعددي را بر روي سد ايجاد شده بر مسير تبادل آزاد اطلاعات ايجاد كند. همچنين تكثر و متفاوت بودن داده‌ها اطلاعات و محتواي اين رسانه جديد توان آن را در تخريب محيط ايزوله رسانه‌اي تا حد زيادي افزايش داده است. جديدت در فيلترينگ سايتها و وبلاگ‌هاي سياسي و برخوردهاي شديد با فعالين در اين حوزه، نشانه‌هايي است كه مي‌توان آنرا به عنوان شاهد، بر وجود چنين رخدادي، به گواه گرفت.

پيشنهادي براي يك دوست

بعد از اين كه گفتيد آنقدر خوانده‌ام كه چشم‌درد گرفته‌ام اما متاسفانه نمي‌توانم بنويسم، حيفم آمد و با خود گفتم حالا كه شرايط، نوشتن را برايش سخت كرده، ‌اي كاش فرصتي فراهم مي‌شد تا حداقل شفاهي با هم صحب كنيم، اما ديدم اگر اينكار به ميمنت ابزار هاي ارتباطي غير ممكن نباشد، به سبب مسافت بسيار، سخت خواهد بود.
از طرفي ديگر، كم نوشتن آنهم براي شما -كه مدتهاست در اين زمينه زحمت كشيده‌ايد- مرگ دريجي است، يا به بيان ديگر خودكشي از ترس مرگ. پيشنهادي به ذهنم زد كه حداقل در نظر چاره ساز به نظر مي رسد.
فعاليت در حوزه نظر، نوشتن در وادي انديشه‌ها، دوري گزيدن از مسائل روز و استفاده از نثری غير واضح شايد در نگاه نخست كاري سخت به نظر آيد كه مي تواند بعضي از مخاطبان را برنجاند. اما به نظر مي رسد علاوه براينكه تنها را حفظ حيات باشد، مي‌تواند غناي فكري‌تان را افزون‌تر كرده و مجالي نيز براي اين قوم -كه كمتر سختي كار تئوريك را به تن مي خرند- فراهم كند تا لقمه‌ها جويده‌شده را حداقل ببلعند.

۱۳۸۴ فروردین ۳, چهارشنبه

بدون عنوان

جاي خالي حسين حميديا كه توي وبلاگ نويسي از سابقون است، مدت‌هاست در فضای سايبر بدجوری خودش را نشان می داد. ديشب بعد صحبتهای تلفنی با او، يک وبلاگ به نامش ساختم و رمز عبورش را برايش فرستادم، بدين آرزو که دوباره از خواندن نوشته هاش حض ببرم. الان که اين توضيحات را می نويسم ديدم روی من را زمين ننداخته و وبلاگش را به روز کرده. اولين يادداشتش را عينا کپی پيس کردم:آغازي بر پاياني مجدد ، سنگ بناي پيشرفت ما ( من و تو ) ...
بله و اين‌كه كس ديگري بسازد و من بر پايه و بنيانش بنايي بسازم رسمم شده و اين‌بار شخصي به اسم “حمزه غالبي “ از معدود روشناني كه نوروز را به طرب و مي‌گساري در وادي سياست و فرهنگ و تجدد طي مي‌كند بنياني نهاد تا من بنايي بسازم ... چه بگويم ؟ اين بنا را به تو تقديم مي‌كنم . تو؟ كيست اين تو ؟ من ، اين تو منم . درياب اين نشاط را و بگذار قلم بفرسايم بر اين پهنه ... شايد روزگاراني بيايد كه باز از هم دور شويم . كه ؟ من و تو ! دروغ است هركه بگويد ما يعني بيش از دو نفر (من و تو) پس بگذر از اين اثم كه بنيانم بر كنده و بگذار باز هم بسازم ... اين بار به نام هردويمان : خاك و آب!!! و كاش آتشي بود كه دلهايمان را گرم مي‌كرد ، از آن جنس كه اهورا برافروخت نه از آن‌نوع كه در آن جانيان بسوزند و بدان گرمي كه دل عشاق را بسوزاند و بدان شعله كه هرم آن از وراي سيم و سيستم ببينيم ... كيست به جز ما كه ما را بخواند و بنويسد و بگويد ؟ پس بوسه اي به كنار نرگست خواهم زد تا شايد آن شوري درمان شود ... نه گمان نمي‌برم ...
وبلاگ حسين حميديا

۱۳۸۴ فروردین ۲, سه‌شنبه

نمره پاسی!

دم سال تحويل هيچ چيز برايم كسل كننده تر از گوش كردن به پيامهاي نوروزي دولتمردان نيست. امسال نيز مثل اين چند ساله از تماشاي برنامه‌هاي تلوزيون بعد از سال تحويل صرف نظر كردم. يكي از دوستان كه تلفني سال نو را تبريك مي گفت، نظرم را درباره صحبهاي خاتمي پرسيد، با اينكه بهش گفتم اصلا گوش ندادم، اما كنجكاويم تحريك شد. تا اينكه يكي ديگر از دوستان لينك صحبتهاي آقاي رئيس جمهور را برام فرستاد. من با عجله اون را خوندم به جز عبارت « زمانه داوري خواهد كرد كه گاه مداراهايي كه بدون گم كردن راه بوده است تا چه حد در ارتقاي معنوي و مادي جامعه موثر بوده است. نرمش قهرمانانه امام حسن بشريت را از مسخ شدگي در كانون خودكامگي خشن و تحريف اصالت اسلام نجات داد تا حماسه عاشورا الگوي بيدارگري و آزادگي براي همه‌ي انسان‌ها باشد؛ در مسير اصلاحات، برنامه داشتن، پرهيز از شتاب‌زدگي و ناآرامي شرط ضروري پيروزي است. » تامل من را برانگيخت. يك صفحه ورد باز كردم تيتر زدم « نوش دارو بعد از مرگ سحراب» خواستم گله كنم كه حداقل از همين اديبات در چند سال گذشته اسفاده مي كردي. حالا ديگه فايده نداره. بگم خاتمي به اميد ها خيانت كردي و فرست‌ها را سوزاندي خلاصه هرچي بد و بيرا بلد بودم نصيبش كنم.


-صبر كن كجا با اين عجله!؟ يادته يكي از موارد اتهامي روزنامه دانشجويي فروردين توهين به سعيد عسكر بود بخاطر يك سري الفظ كه هزار برابر تند ترش را داری براي رئيس جمهور مملكت رديف مي كني؟


-بله.


-يادته به خاطر يك نامه سرگشاده به معاون فرهنگي دانشگاهتون به همراه دوست‌هايت به كميته انضباطي احضار شدي و تا دم اخراجي پيش رفتين؟


-خــوب؟


-يادته ...


-حالا؟


-راست نمي گفت خاتمي امسال در روز دانشجو به معترضين كه: «الان شما جلو رئيس جمهور مملكت ايستاده‌ايد و اينچنين نقد مي كنيد.اگر مي توانيد از يك مدير رده سوم يك نهاد نظامي يا قضايي انتقاد كنيد.» هان؟


-چه ربطي داره؟ بلاخره خاتمي فرصت‌ها را سوزاند يا نه انتخابات مجلس هفتم را با آن همه فضاحتش برگزار كرد يا نه؟


-درسته خاتمي خيلي كارها مي توانست انجام بده كه انجام نداد. خيلي اشتباهات را مرتكب شد اما مي‌توني بگي هيچ كاري نكرد؟ اصلا چرا منطق تو همه يا هيچه، چرا همه چيز را سياه يا سفيد مي بيني؟


-قبول تو از بيست بهش چند مي دي؟


-12 تا مشروط هم نشه!


-!

۱۳۸۳ اسفند ۲۹, شنبه

خانه تكاني


به رسم معهود پايان سال، ايرانيان دست به خانه تكاني مي زنند و با منزلي آراسته به استقبال سال نو مي‌روند. مدت زماني است در دنياي سايبر، خانه‌اي هرچند محقر ساخته و با كلمات تزئينش كرده‌ام به نيت آنكه هر روز ميهمانان مدتي در او سكنا گزينند و تحفه درويش برگيرند. گرچه بارها مهمان‌ها از كهنه شدن و گاه دير هضم بودن پيشكشهايم شكوه كرده‌اند اما اينبار مجال آن فراهم شد تا اگر مكنتي براي پر بار كردن اين سفره ندارم دست‌كم با صرف عيدي مسعود تكاني به اين خانه دهم تا ميهمانها كم‌تر پشت در مانند. از اينرو آنان كه به اين خانه سري مي‌زنند را به نشاني جديدم(http://ghalebi.blogspot.com) دعوت مي‌كنم هرچند خانه قديم نيز تا زماني كه ميهمانان به عادت جديت خو گيرند پذيرايشان خواهد بود.