جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

یادداشت های روزانه/ تصادف

ظاهرا تصادف در تعیین مسیر زندگی افراد خیلی نقش دارد. اینکه کجا دنیا بیایی، در چه شرایط خانوادگی رشد کنی؛ در روز اول مدرسه، اولین برخوردت با کدام همکلاسی باشد.

ترم اول انتخاب واحد می کنی بدون اینکه بدانی همکلاسی هایت چه کسانی هستند. اما همان همکلاسی ها ممکن از دوستان تاثیر گزاری باشند که مسیر زندگی ات را به کلی تغییر می دهند. این جوری که نگاه کنی ظاهر خیلی چیزا و اتفاقاتی که رخ داده است، می توانستد جوری دیگر رقم خورده باشد. محل اقامتی که ممکن است تصادفی انتخاب کرده باشی. خانه ای که اصلا نمی دانستی همسایه اش کیست. با انتخاب یک گزینه متفاوت در کنکور از این دانشگاه به دانشگاه دیگری رفته باشی.

نمی دانم چقدر به نقش این تصادف نگاه کرده اید. اما الان به این فکر می کنم که اگر سکه تصادف روی دیگری را نشان می داد ممکن بود دوستانی متفاوتی داشته باشم. این تصور باعث احساسی ناخوشاید می شود. تصور اینکه با تصادفی  متقاوت ممکن بود دوستانی را نمی دیدیم احساس عجیبی را در من به وجود می آورد. یک چیزی مبهم شبیه دلتنگی که توی دلم را خالی می کند. شاید برای همین است که می خواهم توی ذهنم زیرآب تصادف را بزنم و فکر کنم هر آدمی را که دیده ام حتما حکمتی داشته است.

پی نوشت:ایستگاه نظر آباد

۳ نظر:

  1. حافظت اصلا ضعیف نیست! اینکه هر مطلبی می نویسی یادت هست که خیلی وقت پیش ها هم مطلبی نوشته بودی که مربوط بوده به اون نوشته نشون می ده که اگر توجه داشته باشی خیلی خوب هم یادت می مونه! پس بی توجهی می کنی!! ;)

    پاسخحذف
  2. ابن روزها بیشتر از هر زمانی دیگری به حکمت" خدا ایمان دارم
    و شرمسارم از خدا
    برای روزهایی که به سینه ی پرمهر پروردگار با اشکها و گریه هایم مشت میکوبیدم که این سرنوشتی است که برای من ساخته ای
    من چرا اینجایم؟ چرا فلان ادم را از زندگی ام بردی یا راه رسیدنم به او را بستی...یا نمیدانم چرا در آستانه ی برآورده شدن آرزویی مرا مجبور به صرفنظر کردن از ش کردی

    و الان کمی دورتر از ان روزها و لحظه ها می بینم که خدا داشته دست مرا به زور میگرفته که از آتش خطر دورم کند/// الان میبینم که خدا طاقت اشکهای مرا اورده تا از سیلابهای خطر و سختی و تلخی حفظم کند
    و در این راه
    دوستانی که برایم مادری وخواهری کردند و که اگر نبودند چه تغییرات قشنگی در من به وجود نمی آمد..این حس را من هم تجربه کرده ام..این که تصور کنم دوستان معدودی که دارم را نداشتم این زندگی چه سخت میشد گذرانش...
    و من حضور هیچ کس در زندگی ام را تصادفی نمی دانم..

    پاسخحذف
  3. امروز از خودم میپرسیدم
    دوست پیدا کردنی است یا پیدا شدنی؟

    پاسخحذف