جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۴ فروردین ۷, یکشنبه

گوهر ادب

هزل و هجو، شايسته پاسخ نيست و در سيرت اهل معرفت پاسخ‌گفتن به دشنام‌گو. او كه دشنام مي‌دهد و قلم را به الفاظ متعفن آلوده مي‌كند، خود چنان در منجلاب است و ابتذالش عيان، كه حاجت به هيچ بياني نمي‌باشد. پرده عفاف و ادب را دريدن و بي‌مهابا هرچه در ذهن نازيبا انباشته را بيرون ريختن شيوه تلخي است كه تازگي ندارد. هستند در هر جامعه‌اي، كساني كه به ناگزير در قبال وجه نقد، شغل فحاشي را پيشه مي‌كنند اما بداقبال آنكه رايگان آب به آسياب نامحرمان بريزد و تمام استعدادش را در طبق اخلاص به كساني تقديم دارد كه مدتهاي است بزرگاني چون كاظم‌زاده، مسعودي‌نژاد، گلشن، حميديا، لكي و ... موي دماغشان شده‌اند. كساني كه خود هرگز حاضر نيستد ننگ چنين لجن پراكني‌هايي را در كارنامه‌ي خود ثبت كنند. وجود طلا گونه‌ي دوستاني چون كاظم زاده، مسعودي‌ نژاد، گلشن، حميديا، لكي و ... چنان است كه هيچ خاكي نمي‌توانند از ارزشان بكاهد و افتخار معاشرت با اين سروران آنچنان من را مسرور ساخته كه همواره خداوند را به سبب چنين نعمتي شاكرم. اما آنچه به تذكر ناگزيرم كرد نه توهيني بود كه به فرهيحته‌اي چون مسعودي‌نژاد راوا شد(كه او بزگوار تر از آن است كه به دفاع نياز داشته باشد) كه بخاطر لحني كه خطاب به استاد عزيزم سيد حسن كاظم‌زاده بكار رفته‌ بود. كاظم زاده را همه مي‌شناسيمش. او كه آغوش باز و لحن گرمش همچون برادري بزرگتر همواره پذيرايمان بوده و پيوسه مشورت‌ها و راهنمايي‌هايش راهگشايمان. او كه براي خواندن از او كتاب و مجله به امانت مي‌گريم و براي بهتر فهميدن كمك. او كه مقالات و نوشته‌هاي درخور را با هزينه خودش تكثير مي‌كند و بسيار را پاي سفره معرفت و دانش مي‌نشاند. او كه خالصانه هزينه‌هاي فراوان معنوي و مادي را بابت آرامانهاي اصلاح‌طلبانه‌اش مي‌پردازد. او كه سنگ صبور بسياري ست و بسيار موارد كه ذكر عيانشان شياسته نمي‌باشد.آنگه كه ديدم متني را كه تركشهايش او را نيز نشانه گرفته بود -بجز مواردي كه شايد شرم اجازه انتشارش را به او نداد- را تماما در صفحه اصلي سايتش قرار داده و بار ديگر بزرگيش را به اثبات رسانده من از رويش خجالت كشيدم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر