جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

شرکت یا عدم شرکت در انتخابات؟ مسئله این نیست!

بی‌تردید جنبشی -که با تلاش برای تحول از طریق یک انتخابات آغاز و با اعتراض به اعلام نتایج مخدوشش اوج گرفت- نمی‌تواند نسبت به پدیده انتخابات بی‌توجه باشد. علاوه بر این ایام انتخابات از فرصت‌های ذی قیمتی است که همواره فضای گشاده تری برای سیاست فراهم می‌کند. شاید برای همین باشد که خیلی سریع این سوال طرح می‌شود: آیا باید در انتخابات پیش رو شرکت کرد یا نه؟ بیایید برای رسیدن به پاسخ، نخست خودِ سوال را بیشتر وارسی کنیم. به نظر من این سوال پیش فرض‌هایی از این دست دارد: راه تغییر در وضعیت مردم اگر تنها ماشین حکومت نباشد، دست کم موثر‌ترین راه است؛ روش در اختیار گرفتن این ماشین، انتخابات است؛ انتخابات هم توسط قدرتی که دست بالا را دارد برگزار می‌شود. این مسیر ما را به اینجا می‌رساند که ببینم آیا قدرت بر‌تر اجازه شرکت در انتخابات را به ما می‌دهد یا خیر. البته می‌توانیم اینگونه هم صورت بندی کنیم که «دیگرانی» انتخابات را برگزار می‌کنند و ما نظاره یا ارزیابی می‌کنیم که آیا این انتخابات واجد حداقل‌هایی از شرایط یا امکانهای وصول به اهداف مطلوب ما هست یا خیر. اگر این حداقل‌ها تامین شود، فعال شده و در انتخابات مشارکت می‌کنیم اگر این چنین نبود از فعالیت سرباز می‌زنیم. هرچند ممکن است مشخص کردن این حداقل‌ها چندان آسان نباشد. با این نوع نگاه ما در دوره‌های مختلف بسته به شرایط و تجربه‌های پیشین با مسئله انتخابات مواجه شده و به تصمیم‌های متفاوتی رسیده‌ایم. اکنون نیز نتایج آن پیش روی ماست. به طور مثال در دور هفتم انتخابات مجلس شورای اسلامی به خاطر کتمان صلاحیت بسیاری نامزدها، حتی نمایندگان‌‌ همان دوره، اصلاح طلبان اعلام کردند که در انتخابات شرکت نخواهند کرد. البته ظاهرا این عدم شرکت نتایج قابل توجهی نداشت؛ برای همین هم در انتخابات مجلس هشتم که دایره حذف‌های غیرقانونی گسترده‌تر شده بود، گروهای مختلف محذوف علی رغم بد‌تر شدن شرایط، در انتخابات شرکت کردند. باز هم گویا این تجربه چندان مطلوب نبود چنانکه آقای خاتمی ترجیح داد در مرحله دوم انتخابات‌‌ همان دوره مشارکت فعال نداشته باشد.


چه گره‌ای در کار است که شرکت یا عدم شرکت در انتخابات دوره‌های هفتم و هشتم مجلس چندان به نتایج متفاوتی نیانجامیده است؟ و شرایط را اتفاقا به مرور بد‌تر کرده است. به نظر می‌رسد مشکل در پاسخ ما به این پرسش که «آیا باید در انتخابات شرکت کرد یا نه؟» نیست. بلکه اساسا ریشه در پیش فرض‌هایی دارد که این پرسش را می‌سازد. به نظر من اندیشدن در‌‌ همان چارچوب قبلی خیلی به نتایج متفاوتی نخواهد انجامید. شاید یکی از دستاورد‌های جدی جنش سبز، سُست کردن همین چارچوب‌های ذهنی متصلب بود. خوب بیاید ببینم آیا می‌شود انتخابات را جور دیگری هم فهمید یا خیر.


انتخابات نه یک آیین که در آن صندوق‌های سفید رنگ در بعضی از نقاط شهر گذاشته می‌شود و برخی از مردم تکه‌هایی از کاغد -که اسم یک سری از افراد روی آن نوشته شده است- را درون آن صندوق‌ها می‌اندازند و احتمالا تلوزیون مدام تکلیف شرکت در آن را پخش می‌کند؛ خلاصه نه آن «نمایشی» است که قدرت به صورت موسمی ترتیب می‌دهد بلکه مکانیزمی است که گروه‌های مختلف که خودشان را «متفاوت» تعریف می‌کنند و طرح‌های گوناگونی برای اداره جامعه دارند، برای به کرسی نشاندن حرفشان رقابت کرده و در ‌‌نهایت به نسبت توانشان برای جذب اقبال مردم، قدرت را تقسیم می‌کنند. در این مسیر، تصور بر این نیست که حاکم داوطلبانه حاضر می‌شود قدرتش را به راحتی تقسیم کند بلکه باید موازنه قوا به گونه‌ای تغییر کند که «مجبور شود» تن به مکانیزمی بدهد که قدرتش را با گروهایی -که خودشان را متفاوت تعریف می‌کنند- تقسیم کند. در این شرایط که قدرت مستقر به انواع مختلف ابزار‌های کنترل دسترسی انحصاری دارد، توان اجتماعی اگر تنها تکیه‌گاه نباشد دست کم موثر‌ترین منبع است. در این مسیر با این سوال مواجه هستیم که در «ادامه فعالیت»‌هایمان در فرصت پیش رو که «دیگری» می‌خواهد «نمایش انتخابات» را بازی کند، چگونه می‌توانیم «نهاد انتخابات» را تقویت کنیم؟ ما نه منتظر، که «کنشگریم» و نه منفعل و ناظر که «فعال» برای تحقق «انتخابات واقعی» هستیم. در این مسیر برای هر جریان اولین گام این است که با افزایش توان اجتماعی، موازنه قدرت را چنان تغییر بدهد که قدرت مستقر نتواند موجودیت او را نفی کند یا چنین تلاشی را به صرفه نبیند. به عبارتی اولین گام این است که بتواند وجود خودش را به عنوان جریانی مستقل -که خود را متفاوت از خواست قدرت مستقر تعریف می‌کند- تثبیت کند. بازداشت خانگی دو نامزد پیشین انتخابات و زندانی بودن نمایندگان ادوار گذشته مجلس نشان از این دارد که نهاد انتخابات تقریبا از بین رفته است. در این نوع نگاه شرکت یا عدم شرکت در فرایند تحکیم نهاد انتخابات معنی ندارد بلکه همواره باید در این فرایند «تحمیل انتخابات واقعی» مشارکت مستمر داشت. از این منظر گام پیش روی سبز‌ها در مسیرشان برای «تحکیم نهاد انتخابات»، شکست حصر رهبرانشان، آزادی اعضای ستاد انتخاباتی و معترضان به نتایج انتخابات مخدوش شده خواهد بود.


به بیان خلاصه‌تر سوال این نیست که آیا باید در انتخابات شرکت کرد یا نه؟ بلکه سوال این است که برای تحکیم «نهاد انتخابات» چگونه می‌توان از فرصت «نمایش انتخابات» استفاده کرد؟

۵ نظر:

  1. صبح یکی از همکلاسی ها با شور خاصی از من پرسید خبر کشته شدن بن لادن را شنیدی؟ با سردی جواب دادم بله. پرسید نظرت چیه؟ به نظرت واقعیه؟ گفتم خیلی بهش فکر نکردم چون برای من خبر مهمی نبود. با تعجب پرسید یعنی چی؟ گفتم نمی دونم اما برای من الان مهم، خبر وضعیت بشار اسد است که شهروندهای کشورش را توی خیابان می کشد.
    درود بر شما بسیار عالی بود

    پاسخحذف
  2. سلام حمزه جان، به نظر من تا زماني كه حداقل مطالبات اصلاح طلبان و جنبش سبز كه يكي آزادي آقايان ميرحسين موسوي و شيخ مهدي كروبي و همسرانشان مي باشد محقق نشود شركت در انتخابات يعني خيانت به خون هايي است كه در خرداد88 و بعد از آن توسط حاكمان بر زمين ريخت. بازم بگم؟؟!! انتخابات در ايران يعني كشك

    پاسخحذف
  3. I am froveer indebted to you for this information.

    پاسخحذف
  4. And to think I was going to talk to smooene in person about this.

    پاسخحذف
  5. پرسشی اساسی که جواب آن یک فرایند را می طلبد و نتیجتا در یک مقاله نمی گنجد.ممنون از تحلیل خردمندانه تات

    پاسخحذف