۱- احساس میکنم بخشی از ماها درگیر تلاشهای هویت طلبانه شدهایم. هویتهایی که از یک طرف غلو شده اند و از سویی درگیر شکافهای غیر واقعی هستند. دوگانههای غیر واقعیی نظیر اصلاح/ انقلاب و داخل نظام/خارج از نظام و مذهبی/غیرمذهبی. هویتهایی غیر واقعی با معطوف شدن نگاهها به آینده، به امیدهایمان، به رویاهایمان رنگ میبازند. هویتهایی که با امیدهایمان تعریف میشوند میتوانند پیوندها و دوگانههای واقعی را فعال کنند. ما برای ساختن آینده نیاز به هویت هایی داریم که با امیدهایمان برای آینده تشخص یافته اند.
۲- برای تغییر، برای تلاش، برای بسیج شدن نیاز به تصویر وضع مطلوب داریم. ما، مردم، باید بدانیم کجا میخواهیم برسیم؟ چه آینده ای پیش روی ما متصور است؟ آدمهایی که ندانند کجا میخواهند بروند و چشم انداز پیش رویشان مبهم باشد، به احتمال زیاد، اگر هم تحرکی داشته باشند خیلی با تردید و گیجی است. رویای یک آینده زیباتر و امید به دست یافتن به یک آینده روشن است که می تواند امکان کنشهای جمعی ما را فراهم کند.
۳- جامعهای که رویا و امید به یک وضع بهتر نداشته باشد تسلیم شرایط حاکم میشود و تنها تلاشش صرف تطبیق پذیری با وضع موجود میشود. وقتی در یک نظم استبدادی رویایی وجود ندارد همه یاد میگیرند چطور ریا و درویی پیشه کنند. مهارت پیدا می کنند که دورغ بگوییند. یاد می آموزند که ابراز وفاداری کنند به صاحب قدرت و... برای همین است که خود جامعه دچار به همه صفتهای مذمومی میشود که به حاکمان مستبد نسبت میدهد. با وجود امید به یک رویا است که مقاومت معنا پیدا میکند. با تصور وضعیت بدیل است که استعداد رهایی فراهم میشود.
خلاصه اینکه به نظرم میرسد باید بیشتر از از امیدهایمان بگوییم. بجای اینکه با عجز و ناله از ظالمان و گله گزاری از شرایط توجیهی برای تغییر فراهم کنیم با دمیدن رویاهامون در بادبان کشتی تحول به آن انرژي حرکت بدهیم.
پینوشت: پیش از این در این وبلاگ در مورد رویاهایم برای کشورمان نوشتهام. از دوستان دیگر هم دعوت کنم تا از نگاه خودشان از رویاهایشان بنویسند. از آرمانهای جمعیمان. از آرزوهایمان. به امید اینکه دوستان بیشتری از امیدهایشان بنویسند از مسعود برجیان، مهدی جامی، آرمان امیری، محمد معینی، داریوش محمدپور و روح الله شهسوار دعوت میکنم در این مورد بنویسند.
یاد اون عبارت معروف افتادم در مورد انقلاب ۵۷: ما میدانستیم چه نمیخواهیم امّا نمیدانستیم چه میخواهیم!
پاسخحذف