جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

امامی که من می شناسم

پیش از تحریر: مدتی است ذهنم مشغولِ نسبت ما با امام است. امام سیاستمدار برجسته بوده است. تاثیر انقلابی که به رهبری او به ثمر نشست نه فقط ایران که منطقه را دگرگون کرد. فکر نمی کنم هیچ سیاستمداری در تاریخ کشور در زمان اوج هم به محبوبیت امام رسیده باشد. نه فقط تاثیرات سیاسی و اجتماعی امام که تجربه شخصی ام نیز از سوی دیگر او را برایم جدی نگه داشته است. من در خانواده ای بزرگ شده ام که عموم افراد از طرفدارن پر و پا قرص امام بوده اند. در خانه ما شاید خیلی چیز ها را می شد نقد کرد اما تا اسم امام می آمد پدرم چنان با جدیت حرف می زد که جوانه هیچ نقدی هرگز شکل نمی گرفت. نه فقط در گذشته که در همین اواخر وقتی اشک پدرم موقع ورود به حسینه جماران جاری شد پیوندهای عمیق با امام برایم هویدا تر شد.


از سوی دیگر در این سالها منتقدان مخصوصا مخالفان قدیمی چنان با انبوهی از نقد های گاه کینه آلود به سمت امام نشانه رفته اند که جز به تصویری یک سره سیاهی از امام رضایت نمی دهند.


روایت های مختلف از امام و تصویر های به شدت متفاوتی که از امام روایت می شود نیز چنان است که سوالهای بیشتری در ذهنها ایجاد می کند.  روایت طرفدارن آیت الله خامنه ای و مخالفان امام شباهت های فروانی دارند در حالی که جناح چپ جمهوری اسلامی روایت دیگر گونه ای از امام طرح می کنند.


همه اینها بعد از اینکه اعتمادم به روایت رسمی از امام سلب شد، سوال های زیادی ایجاد کرد. جوری که یافتن روایت دقیق تر از نقش امام برایم مسئله شد. امروز به مناسبت سالگرد وفات امام می خواهم در این یادداشت روایتی که تا کنون به آن رسیده ام را بنویسم.




امامی که من می شناسمامام در محل سکونتش در نوفل لوشاتو


اکنون امام برای من مانند پدرم و پدرهای نوعی نیست که او را رهبری آسمانی و یکسره خوبی و تدبیر می دیدند. از آن طرف هم روایت تیره ای که منتقدین خصوصا منتقدین قدیمی امام از او روایت می کنند را منصفانه نمی دانم. امام برای من سیاستمدار بزرگی است که با رهبری هوشمندانه و شجاعتی فضیلتمندانه توانست انقلابی را رهبری کند که یک استبداد را بر اندازد و به مردم چنان شجاعت و اعتماد بنفسی بدهد که بعد از قرنی استقلال خود را بیابند، چنان خود باوری در مردم ایجاد کند که برخلاف صد سال گذشته ما وارد جنگی شدیم اما اجازه ندادیم حتی یک وجب  از خاک کشور از دست برود. امام هر چند رهبریش در به ثمر رساندن انقلاب و براندازی استبداد بی نظیر بود اما نتوانست پیچیدگی های نهاد دیرپای استبداد را ببیند برای همین هم دوباره استبداد و مناسبات سلطنتی به مرور بازتولید شدند. وعده امام که ولایت فقیه به استبداد ختم نمی شود و اگر استبداد بورزد خود به خود عزل می شود محقق نشد و آیت الله خامنه ای علی رغم اینکه استبداد  می ورزد ابزاری برای مجبور کردن ایشان به تمکین از قانون وجود ندارد.


معتقدم اگر کاریزمای امام نبود روحانیت سنتی به این راحتی ها زیر بار چیزهایی مثل اساس حق قانون گذاری مجلس گرفته تا قانون کار، قانون بانکداری، مجاز بودن موسیقی، حضور زنها در اجتماع نمی رفت. هنوز هم بسیاری از علمای سنتی به دلیل حرف امام هست که با این موارد مخالفت آشکار نمی کنند.


بعد از انقلاب گروهای مختلف مردم به تعبیر خودشان با عمل انقلابی به دنبال حذف تمام چیزها و کسانی بودند که مانع اهداف انقلابی می دانستند. من در این ویژگی بین گروهها و گرایشهای مختلف تفاوت چندانی نیافتم. برخورد های خشن آن دوران را نمی توان به حکومت و مخصوصا امام منتسب کرد که اساسا حکومتی هنوز مستقر نشده بود. دو گروه مختلف از مردم  با هم درگیر شدند  چنان که فرخ نگهدار از کادر رهبری فدائیان خلق هم تایید می کند «کسانی که برای خلع آیت الله خمینی و حامیانش از حکومت خیز برداشتند، اشتباه محاسبه ای خونین و فاجعه بار را مرتکب شدند. معنای جنبش مقاومت، ایستادگی "مردم" در مقابل "حکومت" نبود؛ شورش یک بخش مردم (مدرن تر/اقلیت) علیه بخش دیگر (سنتی تر/اکثریت) بود. حکومت هنوز نه مستقر بود و نه جدا از مردم.» هر چند اکثریت مردم طرفدار امام بودند که البته امام هم سعی می کرد نیروهای انقلاب را از بخوردهای غیر اصولی -که وجود داشت- بر حذر دارد. چنان که در سال ۶۱ فرمان هشت ماده ای را برای جلو گیری از برخوردهای غلط صادر کردند: «هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصى کسى بدون اذن صاحب آنها وارد شود یا کسى را جلب کند، یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید، و یا نسبت به فردى اهانت نموده و اعمال غیر انسانى- اسلامى مرتکب شود، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگرى به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند، و یا براى کشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد، و تجسس از گناهان غیر نماید یا اسرارى که از غیر به او رسیده و لو براى یک نفر فاش کند. تمام اینها جرم [و] گناه است و بعضى از آنها چون اشاعه فحشا و گناهان از کبایر بسیار بزرگ است، و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعى هستند و بعضى از آنها موجب حد شرعى مى‏باشد.»


نسبت دادن هر برخورد غلط مسئولین جمهوری اسلامی در این مدت به امام همانقدر غلط  است که کسی منتقدین امام را با منافقین که در مقابله با امام و انقلاب دست به ترورهای بیشمار زدند -که به اعتراف خودشان دهها هزار از هموطنان را در ترور های کور کشتند- نسبت دهد. اما با وجود این ماجرا برخوردهای صورت گرفته در سال ۶۷ در زندان فرق می کند. البته حتی اگر کسی از منظر ریل پولتیک نگاه کند موضوع شکل دیگری می گیرد. وقتی کشور در شرایط ضعف و تزلزل مجبور می شود قطعنامه آتش بس را بپذیرد، همزمان عده ای با همکاری دشمن به کشور حمله نظامی کنند. در آن شرایط هم مسئولان امنیتی کشور گزارش بدهند که بخشی از نیروهای که در پایتخت در زندان نگهداری می شوند برای شورش و تکمیل آن حمله برنامه ریزی کرده اند برخوردهای تند قابل فهم می شود اما من وقتی اصولی به موضوع نگاه می کنم به عنوان کسی که خود را جزو نیروهای پیرو خط امام احساس می کنم حکم ایشان به شورای سه نفره که اجازه  صدور حکم اعدام، بدون طی کردن تشریفات قضایی و برگزاری دادگاه و انجام محاکمه را داشت که منجر به رخ دادن فاجمعه هولناکی شد که در آن آدمهای بسیاری که مستحق مجازات اعدام نبودند در یک فرصت اندک بدون دادرسی یا امکان واخواهی جانشان را از دست دادند،  اشتباه بزرگ غیر قابل دفاع ایشان می دانم.


حالا ما هستیم که باید پاسخگوی عملکرد امام باشیم (و البته می توانیم به همه خدمتهای امام هم افتخار کنیم) کسی از طرفدارن آیت الله خامنه ای پاسخ نمی خواند. حداقل یکی از دلایلش این است که آنها از اساس با امام نسبتی ندارند . از اول هم جناح چپ به امام نزدیک تر بوده است.  جناح راست بعد از وفات امام قدرت گرفتند. در حالی که در زمان حیات امام، جناح مطبوع آیت الله خامنه ای -که به تعبیر امام عرضه اداره یک نانوایی را هم نداشتند-  چندان عرصه ای برای جولان نداشتند وگرنه از همان موقع انقلاب را اخته و جمهوری اسلامی را به حکومت طالبانی تبدیل می کردند. هر چند بعد از امام هم پروژه تبدیل جمهوری اسلامی به سلطنت را آغاز کردند.


طرفداران آیت الله خامنه ای از جایگاه امام در جامعه مطلع بودند برای همین برای جبران ضعف مشروعیت آیت الله خامنه ای به امام متوسل می شوند.  یکی از عبارت های امام که هم توسط  مخلفان امام و هم توسط آیت الله خامنه ای بد تعبیر شده، جمله ای با این مضمون است که برای حفظ نظام حتی می توان احکام اسلام را هم تعطیل کرد. طرفداران آیت الله خامنه ای اینجمله را جوری تعبیر می کنند که حدود شرعی محدودشان نکند و بتوانند هر خلاف شرعی را برای تثبت قدرتشان مرتکب شوند. از طرفی هم بندنه اجتماعی خودشان را به خاطر اعمال خلاف شرعشان توجیه کنند. همین تعبیر نادرست و غیر قابل دفاع توسط مخالفان امام به صورت مبالغه گونه ای بزرگ می شود. در حالی که این بحث در بستری شکل گرفت که بخشی سنتی از روحانیون تصویت قانون کار، بانکداری، حضور زنان در جامعه و حتی اساس قانون گزاری مجلس را خلاف شرع می دانستند. حفظ نظام منظور حفظ نظام جامعه است که چیز بدیعی در فقه ما نیست.  در سنت فقاهتی ما حفظ نظام جامعه از امور بسیار پر اهمیت دانسته شده است. تبلور این نظر فقهی امام، نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام است که می تواند قانونی که توسط فقهای شورای نگهبان خلاف شرع و احکام اولیه شناخته شده است، همزمان که خلاف احکام اولیه بودنش را به رسمیت می شناسد در حکومت دینی به قانون تبدیل کند.


طرفداران آیت الله خامنه ای همواره خود را مجبور می دیدند که برای جبران ضعف های ایشان از مشروعیت جایگاه امام استفاده کنند. برای همین هم همواره سعی کرده اند جناح منتقد خود را به ضدیت با امام متهم کنند. چنان که بعد از تولد جنبش سبز با پخش تصویر عکس پاره شده ی امام سعی در منحرف کردن نگاه از ایشان را داشتند. اینها در حالی است که عملا مهلک ترین ضربه ها را به آرمانها و جایگاه امام زده اند. بزرگترین شان امام، رهبری انقلابی بود که استبدادی دیرپا را برانداخت. در صورتی که طرفدارن آیت الله خامنه ای بی مهابا در حال بازتولید تمام مناسبات سلطنتی هستند. امام اگر حرف از ولایت فقیه زده اند حکم به ممنوعیت دخالت نظامیان در سیاست هم داده اند. در حالی که آیت الله خامنه ای سپاه را به یک حزب سیاسی تمام عیار هوادار خودشان تبدیل کرده اند و اکنون فرمانده ای سپاه همچون کادرهای حزبی موضع می گیرند. و پیام ضد استبدادی امام را به روایتی استبدادی از ولایت فقیه فروکاستند.


یکی دیگر از استفاده های نابجای  آیت الله خامنه ای از امام این است  که برخورد امام با گروهای ترورسیتی را با رفتار خودشان با مردم منتقد مقایسه می کنند. غافل از اینکه با این شیوه های ناشیانه  نمی توانند زشتی گرفتن اسلحه سپاه ،که قرار بود پشتیبان مردم باشند، به سمت مردم -کاری که پیش از این منافقین کرده بودند- را پاک کنند. آنهم مردمی که با سکوت خود اعتراضشان را فریاد می زدند. مقایسه مردمی به این نجیبی به گروهی که مسلحانه مردم را هدف قرار داده بودند گناه مضاعفی است. وگرنه برخورد امام با گروههای منتقد قصه ای کاملا متفاوت دارد. نمونه اش خود آیت الله خامنه ای است. در دوره مجلس سوم آیت الله خامنه ای حاضر به تمکین به رای اکثریت اعضای مجلس برای تعیین نخست وزیر مطلوبشان نیستند و اصرار دارند که نخست وزیری راست را به مجلس که اکثریت از آن چپ هاست تحمیل کنند. وقتی امام به ایشان پیغام می دهند که به نظر اکثریت مجلس تمکین کنند ایشان سر باز می زنند و این کار را موکول به حکم حکومتی امام می کنند. اما امام حاضر نمی شوند که چنین درخواستی قبول کنند برای همین تاکید می کنند که نظرشان به عنوان یک شهروند به مهندس میرحسین موسوی است. ضعف جایگاه آیت الله خامنه ای در مقابل جایگاه بی بدیل امام در افکار عمویم ایشان را مجبور می کند که دست از کتمان حق مجلس برداند. اما با این همه ۹۹ نماینده مجلس مخالف نظر امام رای می دهند و آیت الله خامنه ای بعد از همه اینها ضمن حمایت از این افراد خود را نفر ۱۰۰ می نامد. تصور کنید  الان ۹۹ نفر از نماینده ها مجلس بخواهند به صراحت با خواست صریح آیت الله خامنه ای مخالفت کنند و سیاستمداری خود را نفر ۱۰۰ اعلام کند!


یکی از مواردی که مستند نقد دوره امام قرار می گیرد خاطرات آیت الله منتظری از آن دوران هست. برای همین این یادداشت را با بخشی از مصاحبه ایشان که در سالهای بعد از وفات امام انجام شده است و بعد فوت ایشان منتشر شده است پایان می برم: «حقیقت این است که من به واسطه شناخت و ارتباط نزدیک و صمیمی که با مرحوم آیت الله العظمی خمینی طاب ثراه در طول سالیان متمادی- و قریب به نیم قرن - داشتم، ایشان را حکیم، عارف، زاهد، فقیه و سیاستمداری باتقوا و متعهد می دانستم و مطمئن هستم که حاضر نبودند حتی سر سوزنی به کسی ظلم شورد و حق کسی پایمال گردد. اما حقیقت دیگر هم این است که ایشان معصوم نبودند و ناخودآگاه تحت تاثیر برخی گزارشات غلط و اعتماد بیش ار حد به برخی از افراد، تصمیمات ناردست و خسارت باری نیز گرفتند.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر