جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

یادداشت های روزانه/ رنجی که می دهیم


دیشب فیلمی را دیدم که حسابی ذهنم را مشغول کرد. نه اینکه این فیلم خیلی خوش ساخت یا تاثیر گذار بود بلکه فیلم را در انتهای روزی دیدم که مدام با یک مسئله مواجه شده بودم. قبلش یک برنامه تلوزیونی دیده بودم با موضوع اینکه آیا آزادی بیان را میشود بدلیل توهین به عقاید مذهبی محدود کرد. یکی از مهمانها نکته ای گفت که حسابی نظرم را جلب کرد. او توضیح داد که در اروپا چطور برای حفاظت از آزادی بیان اسلام و مسلمانان مورد تمسخر قرار میگیرند و این شبیه اتفاقاتی است که پیش از این برای یهودیان افتاده است. آنزمان هم از تمسخر شروع شد. بعد به آنجا رسید که همه میدانیم. مهمان دیگر اما معتقد بود اگر شما باب محدودیت آزادی بیان را باز کردید معلوم نیست تا کجا پیش خواهد رفت. نکتهی تامل بر انگیز برای من این است که هر دو مدعا توامان قابل تایید بود. به این فکر کردم که چگونه بشر جهانی را برای خودش میسازد که حاصلش موقعیتهای پیچیدهای است که در آن افزایش درد و رنج اجتناب ناپذیر می شود.


قبل از اینکه فیلم را شروع کنم نگاهی به شبکه اجتماعی اینترنتی فرند فید انداختم یکی از دوستان آن طرفی جملهای نوشته بود که مضمونش این بود که کسانی که خودشان را مشروع میدانند مجاز هستند برای کنترل مخالفانشان از اسلحه استفاده کنند. این دوست را به اندازه کافی میشناسم. درست است که به لحاظ فکری تفاوت داریم و از لحاظ سیاسی در مقابل هم هستیم اما من تردیدی در تلاش صادقانه اش برای کشف حق و کوشش شرافتمندانهاش برای جامه عمل پوشاندن به آنچه درست است٬ ندارم. تا آنجا که من شناختمش پسر بشدت رئوف و مهربانی است. این شناخت مسئله را برای من بغرنجتر میکرد.



فیلم ماجرا یک مرد بود که در روسیه کمونیستی تحت فشار به چیزهای اعتراف کرد و در پی آن محکوم به بیست سال اقامت در اردوگاها کار اجباری سیبری شد. شرایطی که زندانیان برای هم فراهم میکردند سختی اقامتشان را چند برابر کرده بود. او با جمعی از دوستانش دست به فرار میزنند اگر چه فرارشان به سختی موفق میشود اما آنها به سرمای کشنده ی سیبری میخورند. بعد از مدتها تحمل سرما و بیغذایی و از دست دادن یکی از همراهانشان به بیابانهای تبت میرسند. ایندفعه گرما و کم آبی دوست دیگری را از پا در میآورد.


حالا نمیخواهم اینجا قصه فیلم را تعریف کنم. در حین دیدن رنجی که طبیعت به انسان تحمیل میکند به این فکر میکردم که چطور انسانها با ذهنیتهایشان علی رغم نیتهای معمولا خیر موقعیت و وضعیتهای پر رنج و درد برای یکدیگر میسازند. موقعیتهای ناخواستهای که در آن هر انتخابی پر درد خواهد بود. الان بعد از گذشت یک روز خودم را با این توجیه آرام میکنم که مهم این است که تلاش کنیم که درد و رنج انسان گوشت و پست و خون دار کم شود. البته با این تصور که این تلاشها در مجموع و در طول زمان درد و رنج بشر را کاهش داده است.



۱ نظر:

  1. سلام
    من لابد یکی از خیل خوانندگان ساکت این وبلاگم
    این آزادی بیان،هم بودنش و هم نبودنش مدت هاست که شده کابوس من
    درس های روزنامه نگاری ، این کابوس را حادتر کرده که مرمت نکرده
    نتیجه فعلی من بعد از این قریب یک سال و دست و پنچه با کابوس بودن و نبودن آزادی بیان ، این است که دام یک بعدی نگری و یک بعدی نگری برای آزادی عمیق تر و پر چالش تر است
    آزادی بیان، خودش می تواند منجر به شکلی از تعصب شود که ریشه ارزش های دیگر انسانی را می تواند بسوزاند

    پاسخحذف