جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

گم کردن سوراخ دعا

دوستی یک نقد به من هدیه داده است که آنرا بدون توضیح در ذیل می آورم:


گم کردن (یا عمدا پیدا نکردن) سوراخ دعا


حمزه غالبی در وبلاگ شخصی اش،‌ رتوریک، یادداشت کوتاهی نوشته در توضیح اقدام عملی برای جنبش سبز، صد البته در حوزه ممکنات. آنطور که از پاراگراف اول نوشته او برمی آید، دغدغه او پاسخ به این پرسش های رایج بوده که «چقدر حرف؟ چه کار می توان کرد.» نقد من به این نوشته به طور خلاصه این است که پیش از هر کار باید سوراخ دعا را گم نکرد. وضع موجود را باید درک کرد و پذیرفت. دستکم در حوزه نظر و در یک متن بی گناه نباید به قول خارجی ها «سِیف» بازی کرد. جا خالی دادن به سوال کمکی در پیدا کردن جواب نمی کند. به جمله های زیر نگاه کنید:


باید ذره، ذره توان اجتماعی آنقدر فزونی بگیرد و بزرگ شود که نه فقط حافظین وضع موجود با همهٔ منابعشان از پس آن برنیاید که آنقدر بزرگ که نمود آن باعث شود سوی دیگر ماجرا اصلا مواجه را به صرفه نبیند


خب ظاهر ا باز هم برگشتیم سر جای اولمان. حالا این توان عظیم اجتماعی از کجا خلق می‌شود؟


حواسمان باشد صحنه درگیری را اشتباه نگیریم. رقابای ما در خیابان‌ها با عدوات جنگی با سایه‌ها می‌جنگند در حالی که در میدان وجدان‌های مردم خاکریز‌هایشان پی در پی در حال سقوط است.


عملی‌ترین اقدام گفتن و حرف زدن برای ایجاد اجماع فراگیر پشت ارزشهایی است جامعه‌ای سعادتمند‌تر و فردای روشن‌تر را برای ما می‌سازد.


ایرادهای من فهرست وار این است.


برای تغییر اجتماعی/سیاسی نه لازم است نه کافی که ما انقدر بزرگ شویم که حافظین وضع موجود با همه منابعشان از پس مان برنیایند. موضوع این نیست که چنین سناریویی پایان خوش ندارد، موضوع این است که نه شرط لازم است نه کافی. نمونه های تاریخی از قضا نشان می دهد که کارایی مخالفان (یا ناکارایی ساختار قدرت) به مراتب مهم تر است تا اندازه فیزیکی طرفین


نکته بعدی که از همین بند قبلی منتج می شود (به نوعی) آن است که اتفاقا سوال این نیست که این توان عظیم اجتماعی از کجا خلق می شود. این توان بالقوه خلق شده. میزان نارضایتی، بزرگی گروهی که بتوان تحت عنوان کلی «خواهان تغییر» -- در برابر دولت کودتا -- دسته بندی شان کرد، آن قدر هست که منشاء هر تغییری بشود. پرسش اصلی که حمزه و من باید با آن روبرو شویم این است که با این نارضایتی چه کنیم؟ چگونه جهتش بدهیم. بالقوه را چگونه بالفعل کنیم؟ با کدام ابزار و با تمرکز بر چه مساله ای؟ اساسا به چه سویی ...؟


واقعا حواسمان باشد صحنه درگیری را اشتباه نگیریم. از جایی که من ایستاده ام، خاکریزهایشان در میدان وجدان های مردم مدت هاست که به اندازه کافی برای اینکه هر ارتشی پرچم سفید بالا ببرد سقوط کرده. بدیهی انگاشتن اینکه سقوط خاکریزها در وجدان عمومی به سقوط خاکریزها در عا لم واقع منجر می شود شاید اگر بازه زمانی را به اندازه کافی بزرگ کنیم جای بحث باقی نگذارد. اما گمان می کنم مساله من و حمزه بیشتر سیاسی است تا فلسفی، قید زمانی دارد، معطوف به نتیجه ملموس است نه کسب رضایت تئوریک.


که می رسیم به موضوع آخر. گفتن و حرف زدن برای ایجاد اجماع قطعا یکی از اقدام هاست. اگر باور داریم عملی ترین به معنای شدنی ترین است، پس باید در تببین وضع موجود صادقانه تر بکوشیم و اگر لازم است اعتراف های دردناک هم بکنیم. اینکه مثلا در مقطع فعلی کاری جز صبر از ما ساخته نیست، نه اینکه استراتژی فعالانه ما صبر است. یا اینکه در نهایت هدف ما هم خاکریزهای واقعی است. همه اینها تازه با فرض این است که کاری جز صبر نمی شود کرد. که این خود بدیهی نیست. در این صورت عملی ترین اقدام نه سعی در ایجاد اجماع که در بهره گرفتن از همان شبه-اجماع موجود است. و پاسخ دادن به این سوال که به فرض گسترده تر شدن نیروها هم، باز مکانیزم تغییر کدام است. چگونه قرار است اجماع فراگیر پشت ارزش ها به ساختن جامعه سعادتمند ختم شود؟ قایل بودن به جبر تاریخی برای کنش سیاسی سم است. این را حمزه هم می داند. قطعا برای او هم پرسش است. جا خالی چرا؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر