نمیدانم همه شهرهای کوچک اینجوری هستند یا نه؟ اما در اشکذر ما حرف خیلی سریع میپیچد. یعنی از اتفاقی یا حرفی که خاله من بزند که در گوشه دیگر شهر زندگی میکند تا به گوش مادرم برسد حداکثر یک روز طول میکشد. حتی مثلا اگر شما مهمان خانه کسی هستید که نمیخواهید کسی خبر دار بشود؛ باید حواستان باشد اتومبیلتان را جلو درب خانه طرف پارک نکنید وگرنه همه شهر خواهند فهمید. یک چیزی را دم دروازه شهر به یک نفر بگوید نفر آخر شهر به سرعت خبر دار میشود.
خب این اتفاق چطور رخ میدهد؟ توی اشکذر ما و البته ظاهرا در تمام شهرهای کوچک شبکهای که بین افراد وجود دارد خیلی قوی است. یعنی چی؟ صبر کنید توضیح میدهم. ۱- فرد در گروههای متراکمی عضو است. مثلا خانواده. معمولا ما اشکذریها وقتی میگوییم خانواده منظورمان از اجداد پدری و مادر شروع کن و برو پایین تا ندیده و نبیره همه خودشان را عضو یک خانواده میدانند و معمولن ارتباطات بین این افراد بر قرار است. ۲- شما در یک محل دنیا میآیید. رشد و تغییرات چه در و دیوارهای محله و چه ساکنین و همسایهها را تجربه میکنید. کسی که تجربه زندگی در یک شهر کوچک را نداشته باشد هرگز این درک از همسایه را که میگویم همدلانه درک نخواهد کرد. افراد یک محله ارتباطات تنگاتنگی باهم دارند ۳- مسجد محل. حالا میشود حسینه هم باشد. در کل آیینهای دست جمعی مذهبی. بطور ویژهای کمک میکند گروههای متراکمِ مملو از روابط و وابستگیهای زیاد بین افراد به وجود بیاید. خوب البته جدا از اینکه ارتباطات در این گروهای خیلی متراکم است؛ افراد در گروههای مختلفی نیز عضو هستند. مثلا فرد دیگر در محله پدریش زندگی نمیکند. یا با ازدواج با یک خانواده دیگر پیوند میخورد یا در برنامه مذهبی متفاوتی شرکت میکند.
اینجوری میشود که افراد به شکلهای مختلف با هم پیوند میخورند. افراد با پیوندهای مستقیم یا غیر مستقیم مختلفی بهم وصل هستند. یک جوری مثل همین فیس بوک یا گودر یا فرندفید شماها. یعنی همینجوری که شما راحت یک چیز رو شیر می کنید، باز نشر میکنید و توی شبکه به سرعت پخش میشود توی اشکذر ما اینکار بدون استفاده از تکنولوژی رخ میدهد. چون شهر کوچک و ساختار اجتماعی این فرصت را داده است که افراد با هم شبکه جدی داشته باشند.
نمیدانم شهرهای بزرگ ارتباطهای اجتماعی متفاوتی را سبب شدهاند یا بدون هیچ الزام منطقی فقط هم نشین هستند؛ به هر صورت آنچنان که من احساس کردهام در شهری مثل تهران چنین گروهایی متراکم و شبکهای از افراد وجود ندارد. نه خانواده آن مفهوم را دارد نه محله و نه آیینهای مذهبی؛ البته به نسبت اشکذر ما. تا قبل از انتخابات گذشته احساسم این بود که تهران یک خوابگاه بزرگ است. مفهوم شهر آنچنان که من در ذهن داشتم وجود نداشت. درست است که جمعیت خیلی زیاد است اما شبکه در هم تنیدهای وجود ندارد. روابط اجتماعی که یک فرد دارد خیلی محدود است و زندگی اجتماعیش خیلی کوچکتر. مثلا توی اشکذر ما یک فرد معمولی -منظورم این است که خیلی سرشناس نباشد- چند هزار نفری از اهالی شهر را میشناسد و ارتباطهای مستقیم یا غیرمستقیم با آنها دارد در حالی که در شهری مثل تهران آنطور که من دیدم این آشناییها برای آدمهای خیلی اجتماعی به چند ده نفر بیشتر نمیرسد. البته افرادی مثل فعالین اجتماعی را حساب نکردم که آن هم به نظرم اکثر روابط در دل یک گروه بسته است.
به نظرم زندگی در دل شبکه اجتماعی در هم تنیده ریشه در طبیعت ما دارد و یک نیاز فطری است. درست است که ظاهرا خارج از آن شبکه، آزادی فردی بیشتری وجود دارد اما آن نیاز قابل صرف نظر کردن نیست. بودن در دل شبکه اجتماعی یک نیازی حیاتی برای زندگی است. حالا همه اینها را گفتم نه برای توضیح دادن مشاهدهام از یک شهر بزرگ بلکه میخواهم ادعا کنم شبکههای اجتماعی اینترنتی به دلیل اینکه به همبن نیاز فطری پاسخ میدهند اینطور گسترده مورد استقبال قرار گرفتهاند. نیازی که قبلا در شهرهای بزرگ بیپاسخ مانده بود. برای آدمی که در محیطهای زندگی میکند که ساختن شبکه اجتماعی با رابط رو در رو ممکن نیست این شبکههای اجتماعی اینترنتی هستند که به عطش او پاسخ میدهند. انگار ابعاد شهر بزرگ باعث دوری آدمهای میشد اما تکنولوژیهای ارتباطی مدام سعی میکند فاصلهها را کم کند تا دوباره امکان برخوردهای انسانی مانند یک شهر کوچک فراهم شود.
پی نوشت۱: درست است که افراد در شهرهای بزرگ ظاهرا در کنار هم زندگی میکنند اما به نظرم ما در شهری زندگی میکنیم که شبکههای اجتماعی برای ما میسازد. گسترش شبکه اجتماعی اینترنتی باعث میشود شکافی بین کسانی که دسترسی به این تکنولوژیها دارند و کسانی که ندارند ایجاد شود. به عبارتی باعث می شود آدمهایی که به لحاظ جغرفیایی به هم نزدیکتر هستند اما به لحاظ دسترسیشان به تکنولوژیهایی که شبکههای اجتماعی را تسهیل میکند، متفاوتند از هم دورتر و متفاوتتر بشوند. گویی که در دو شهر مختلف زندگی میکنند و هر شهر فرهنگ، مسایل و حتی لهجه مخصوص به خودش را داشته باشد
پی نوشت۲: من البته با این نظریه هایپر رالیتی موافق نیستم که به مرور جای جهان واقعی و مجازی عوض میشود. صاحب این نظریه معتقد است در آینده جای این دو عوض میشود. یعنی اگر عکسی از یک رخداد در شبکه مجازی منتشر نشود احساس واقعی بودن به شما دست نمیدهد. به مرور آنچه واقعی و جدی تلقی میشود که در شبکههای اینترنتی بازنمود داشته باشد. من اصلا این استعاره فضای مجازی/فضای واقعی را گمراه کننده میدانم. به نظرم اختراع ماشینهای که ارتباطات را تسهیل میکند ابعاد دنیای ما را تغیر میدهند. یک فضا بیشتر نداریم آنهم همان که اسمش را گذاشته ایم فضای واقعی. تکنولوژیهای نظیر موبایل یا شبکههای اجتماعی اینترنتی ابعاد جهان واقعی ما را تغیر میدهند نه اینکه جهان دیگری موازی یا مستقلی بسازند.
اتفاقا من هم امروز توی مترو که داشتم با گوشیم فیس بوک بازی میکردم به همین فکر می کردم که چقدر این مسائلی که من در فیس بوک با علاقه شیر می کنم و برامون مهمه برای چند تا از این آدمای دور و برم مهمه
پاسخحذفسلام حمزه خان / به روزم
پاسخحذفحرفای جالبی بود اما از این نکته نباید غافل شد که شهر های کوچک و پیوند های بهم تنیده در خیلی از موارد انسان رو دو رو بار میاره، منظورم اینه که در سیستم زندگی سنتی بیشتر رفتار خود را با در نظر گرفتن نگاه دیگران تنظیم می کنیم، و بسیاری از عقاید خود را سرکوب می کنیم زیرا در غیر اینصورت جایی در ان جمع ها نداریم، روابط بهم تنیده در زندگی سنتی این امکان را از انسان می گیرد که عقاید و مذهب خود را مورد قضاوت قرار دهد و یا بعبارتی باید در جهت جریان شنا کند زیرا در غیر اینصورت هویت خود را از دست میدهد،من منکر این نیستم که از شهرهای کوچک انسان های بزرگی برمی خیزد اما همان انسانهای بزرگ در خلوت ها بزرگ شده اند حال انکه اکثرا خلوت خود را در شهرهای بزرگ با پیوندهای بسیار اندک یافته اند
پاسخحذفBack in shocol, I'm doing so much learning.
پاسخحذفWell put, sir, well put. I'll ceatirnly make note of that.
پاسخحذفI told my gdarnmother how you helped. She said, "bake them a cake!"
پاسخحذفAlways rerfeshing to hear a rational answer.
پاسخحذفThe genius store called, they're rnuinng out of you.
پاسخحذفCheers pal. I do appreciate the wiritng.
پاسخحذفSo true. Honesty and eevytrhing recognized.
پاسخحذفStay with this guys, you're helinpg a lot of people.
پاسخحذفWhat liberating knowledge. Give me lebrity or give me death.
پاسخحذفPerfect asnewr! That really gets to the heart of it!
پاسخحذف